گنجور

 
صائب تبریزی

باش در ذکر خدا دایم اگر جویایی

کاین براقی است که تا عرش ناستد جایی

پای من بر سر گنج است ز جمعیت دل

نیست در دستم اگر چون دگران دنیایی

لاله را نعل بود بر سر آتش در کوه

در ره سیل حوادث تو چه پا برجایی

چشم خفاش ز خورشید ندارد قسمت

ورنه در دیده روشن گهران پیدایی

طوق هر فاخته ای دیده حیرت زده ای است

در ریاضی که بود سرو سهی بالایی

چشم کوته نظر آیینه ظاهربین است

ورنه در سینه هر قطره بود دریایی

صائب از هر دو جهان قطع نظر آسان است

اگر از جانب معشوق بود ایمایی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو

[...]

مولانا

بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی

کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی

چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی

ز پی خشم رهی ساعد و کف می‌خایی

صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی

کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی

راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند

مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی

سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ

[...]

همام تبریزی

اثر لطف خدایی که چنین زیبایی

تا تو منظور منی شاکرم از بینایی

نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا

که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی

چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
حکیم نزاری

محرمی کو که پیامی برد از من جایی

خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی

عجبی ، نادره‌یی ، طُرفه کشی ، چالاکی

شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی

امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه