گنجور

 
سعدی

گل است آن یا سمن یا ماه یا روی

شب است آن یا شبه یا مشک یا موی

لبت دانم که یاقوت است و تن سیم

نمی‌دانم دلت سنگ است یا روی

نپندارم که در بستان فردوس

بروید چون تو سروی بر لب جوی

چه شیرین لب سخنگویی که عاجز

فرو می‌ماند از وصفت سخنگوی

به بویی الغیاث از ما برآید

که ای باد از کجا آوردی این بوی

الا ای ترک آتشروی ساقی

به آب باده عقل از من فرو شوی

چه شهرآشوبی ای دلبند خودرای

چه بزم آرایی ای گلبرگ خودروی

چو در میدان عشق افتادی ای دل

بباید بودنت سرگشته چون گوی

دلا گر عاشقی می‌سوز و می‌ساز

تنا گر طالبی می‌پرس و می‌پوی

در این ره جان بده یا ترک ما گیر

بر این در سر بنه یا غیر ما جوی

بداندیشان ملامت می‌کنندم

که تا چند احتمال یار بدخوی

محال است این که ترک دوست هرگز

بگوید سعدی ای دشمن تو می‌گوی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۶۲۹ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۶۲۹ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

اگر حَنْظَل خوری از دستِ خوش‌خوی

بِهْ از شیرینی از دستِ تُرُش‌روی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه