مختار نبودم که فتادم ز تو دوری
درماندهام ای دوست به هجران ضروری
بیرون مرو از سینهٔ بیکینه که جانی
غایب مشو از دیدهٔ غمدیده که نوری
هر نامهٔ موزون که به سوی تو نوشتم
از مشک کشیدم رقمی بر گل سوری
مضمون همه این بود که ما تشنهٔ شوقیم
عنوان همه این بود که از ما تو نفوری
ای آنکه دلت را هوس حور و قصور است
دیدار طلب کن که تو در عین قصوری
مجنون شدم از غایت بی صبری و در عشق
دردا که مرا نیست دوا غیر صبوری
دوشینه خیال رخ او گفت که ناصر
نزدیک شدی با عدم از محنت دوری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دوری و هجران محبوبش میگوید و ابراز ناراحتی میکند که از او دور شده است. او به دوستش میگوید که بیکینه از او بیرون نرود و غم او را فراموش نکند. شاعر با اشاره به نامههایی که به سوی محبوبش نوشته، به اشتیاق و تمایل خود برای دیدن او اشاره میکند و از درد ناشی از این دوری و بیصبری شکایت میکند. او همچنین به عشق و جنون خود در این مسیر میپردازد و از عدم وجود درمانی جز صبوری در این عشق سخن میگوید. در پایان، شاعر به خیال محبوبش اشاره میکند که به او نزدیکتر شده و از درد دوری کمی کاسته شده است.
هوش مصنوعی: من اختیار نداشتم که از تو دور شوم، ای دوست. به خاطر این جدایی، درمانده و بیتابم.
هوش مصنوعی: از دل بدون کینه خارج نشو، زیرا که جانِ دوست از نظر پنهان است. به خاطر دل غمگین، از دیدن آن نور غافل نشو.
هوش مصنوعی: هر شعری که برای تو نوشتم، با عشق و محبت گلی به رنگ گل سرخ را با عطر مشک مزین کردهام.
هوش مصنوعی: همهی این موضوعات به این اشاره داشت که ما در انتظار عشق و شوق هستیم و همچنین نشاندهندهی این است که تو از ما خوشنمیآیی.
هوش مصنوعی: ای کسی که آرزوی حور و قصر در دلت جان گرفته است، به دنبال دیدار برآی، زیرا خودت در حالتی از نقص و کمبود قرار داری.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت بیصبریام دیوانه شدهام و در عشق حسرت میخورم که درمانی جز صبوری برای من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دیشب در خیال چهره او به من گفت که ناصر، تو به عدم نزدیک شدهای و از درد و رنج دوری میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری
چون سنگدلان دل بنهادیم به دوری
بعد از تو که در چشم من آید که به چشمم
گویی همه عالم ظلمات است و تو نوری
خلقی به تو مشتاق و جهانی به تو روشن
[...]
آن غالیه گون نقش نگر بر گل سوری
بر ماه دو هفته رقم است از گل سوری
چشم بد حساد که بر کنده ز سر باد
افکند ز تو دورم و فریاد ز دوری
از ظلمت فرقت برهان ذره وشم ز آنک
[...]
گر تو دل ما سوختی از آتش دوری
ما بی تو به دل بر نزدیم آب صبوری
هر چند که دور از تو چو فرهاد فتادیم
چون سنگدلان دل ننهادیم به دوری
دانم نخوری غم ز هلاک من رنجور
[...]
ای هر نفس تافته بر دل ز تو نوری
از سرّ تو جان یافته هر لحظه سروری
در سایه جان ز آتش سودای تو سوزیست
آن نیست که خاص است ظهورت به ظهوری
تا پرتو خورشید تو بر کون بتابید
[...]
سودای تو آتش زده در رخت صبوری
از آب کجا تشنه کند صبر به دوری
پای از دل اغیار برون نه که بریبی
در خانه ظلماتی ای پیکر نوری
خاموشم اگر ناله من گوش تو آزرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.