لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سعدی

تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی‌باشد

چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمی‌باشد

دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت

مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی‌باشد

ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری

که بر گلبن گل سوری چنین زیبا نمی‌باشد

پری‌رویی و مه‌پیکر سمن‌بویی و سیمین‌بر

عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی‌باشد

چو نتوان ساخت بی رویت، بباید ساخت با خویت

که ما را از سر کویت سر دروا نمی‌باشد

مرو هر سوی و هر جاگه که مسکینان نیند آگه

نمی‌بیند کست ناگه که او شیدا نمی‌باشد

جهانی در پی‌ات مفتون به جای آب گریان خون

عجب می‌دارم از هامون که چون دریا نمی‌باشد

همه شب می‌پزم سودا به بوی وعده فردا

شب سودای سعدی را مگر فردا نمی‌باشد

چرا بر خاک این منزل نگریم تا بگیرد گِل

ولیکن با تو آهن‌دل دمم گیرا نمی‌باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۲۰۷ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۲۰۷ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

دل یکرنگ در غمخانه دنیا نمی‌باشد

درین بستان گلی غیر از گل رعنا نمی‌باشد

نمی‌اندیشد از زخم زبان هرکس که مجنون شد

ز تیغ کوه کبک مست را پروا نمی‌باشد

ز خود بیگانگان را لازم افتاده است تنهایی

[...]

جویای تبریزی

سخن سازی چو چشم یار در دنیا نمی باشد

بلایی در جهان مانند آن بالا نمی باشد

به حال هر که از خود رفت چون پی می توان بردن

که در راه زخود رفتن نشان پا نمی باشد

ببر از خلق تا دایم توانی با خدا بودن

[...]

رفیق اصفهانی

نمی‌گویم ترا مهر و وفا اصلا نمی‌باشد

برای غیر می‌باشد برای ما نمی‌باشد

به بزم چون تو شاهی نیست جا چون من گدایی را

گدایان را بلی در بزم شاهان جا نمی‌باشد

بده بوسی و بستان نقد جان می باش گو ارزان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه