گنجور

 
سعدی

ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت

گوی از همه خوبان بربودی به لطافت

ای صورت دیبای خطایی به نکویی

وی قطره باران بهاری به نظافت

هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی

سلطان خیالت بنشاندی به خلافت

ای سرو خرامان گذری از در رحمت

وی ماه درفشان نظری از سر رأفت

گویند برو تا برود صحبتت از دل

ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت

ای عقل نگفتم که تو در عشق نگنجی

در دولت خاقان نتوان کرد خلافت

با قد تو زیبا نبود سرو به نسبت

با روی تو نیکو نبود مه به اضافت

آن را که دلارام دهد وعده کشتن

باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت

صد سفره دشمن بنهد طالب مقصود

باشد که یکی دوست بیاید به ضیافت

شمشیر ظرافت بود از دست عزیزان

درویش نباید که برنجد به ظرافت

سعدی چو گرفتار شدی تن به قضا ده

دریا در و مرجان بود و هول و مخافت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل ۱۳۶ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۱۳۶ به خوانش عذرا جوانمردی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۳۶ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جمال‌الدین عبدالرزاق

المتنة لله که تأیید ظفر یافت

صدری که ازودولت و دین رونق و فریافت

المنة لله که چو فردوس شد امروز

آنشهر که از غیبت او شکل سقریافت

المنة لله که ازاین مقدم میمون

[...]

ناصر بخارایی

حسنت همه آشوب و جمالت همه آفت

شوخی به تو منسوب و جفا با تو اضافت

ای باد صبا را ز نسیم تو روانی

وی آب روان را ز خیال تو لطافت

گر پای رود در ره تو خوف عظیم‌ست

[...]

اهلی شیرازی

اهلی چه خوش آنعید که او سوی تو بشتافت

بس عید بیابی کم از آن لیک توان یافت

آشفتهٔ شیرازی

خون می‌خوری و نیستت از خلق مخافت

تا چند کنی شوخی؟ تا چند ظرافت؟

ای حسن و صباحت اثری از گل رویت

از چاه زنخدان تو خورد آب لطافت

بوی میش آورد سوی خانه خمار

[...]

صغیر اصفهانی

ای جسم تو بگرفته ز جان باج لطافت

جان را همه آسیبی و دل را همه آفت

جان را بود آن لطف که در جسم کند جای

تو جای بجان کرده ای از فرط لطافت

پرداختم از غیر تو دل بهر تو آری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه