حسنت همه آشوب و جمالت همه آفت
شوخی به تو منسوب و جفا با تو اضافت
ای باد صبا را ز نسیم تو روانی
وی آب روان را ز خیال تو لطافت
گر پای رود در ره تو خوف عظیمست
ور سر برود در ره تو نیست مخافت
طبع تو به خود ره ندهد خاطر ما را
هرگز نشود جمع لطافت به کثافت
با عید وصال تو مرا بُعد بعید است
هر چند میان من و تو نیست مسافت
ناصر بزن این خرقهٔ خود چاک چو غنچه
از جامه چو گل چند توان کرد ظرافت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد و به تضادهای موجود در عشق اشاره دارد. شاعر از احساساتی چون شور و شوق و همچنین درد و جدایی صحبت میکند. او تشبیهات زیبایی به کار میبرد، مانند مقایسه معشوق با باد صبا و آب روان که به لطافت و دلنشینی او اشاره دارند. در نهایت، شاعر به ناامیدی از وصال و نیاز به رهایی از قیود ظاهری اشاره میکند و خواستار رهایی از قید و بندهای دنیوی است.
هوش مصنوعی: زیبایی تو همه چیز را در هم میریزد و زیباییات باعث دردسرها میشود. خوشیها و دغدغهها به تو مربوط میشود و ظلم و ستمی هم که میکنند به تو اضافه شده است.
هوش مصنوعی: ای باد صبا، تو از نسیم لطیفی میآیی و آب روان نیز به خاطر خیال تو نرم و ملایم است.
هوش مصنوعی: اگر پای کسی در مسیر تو قرار گیرد، خطر بزرگی او را تهدید میکند، اما اگر سر او به این مسیر برود، ترس و نگرانی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نمیتوانی به خودت اجازه بدهی که به خاطر ما فکر کنی، زیرا لطافت و زیبایی هرگز نمیتواند در کنار زشتی و پلیدی جمع شود.
هوش مصنوعی: بین من و تو فاصلهای وجود ندارد، اما دوری من از تو خیلی زیاد است. حتی با وجود اینکه به هم نزدیک هستیم، احساس دوری میکنم.
هوش مصنوعی: ناصر، این لباس کهنهات را پاره کن، چرا که مانند گلهای لطیف، با وجود زیبایی، نباید در قید و بند جامههای کهنه بمانیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
المتنة لله که تأیید ظفر یافت
صدری که ازودولت و دین رونق و فریافت
المنة لله که چو فردوس شد امروز
آنشهر که از غیبت او شکل سقریافت
المنة لله که ازاین مقدم میمون
[...]
ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
گوی از همه خوبان بربودی به لطافت
ای صورت دیبای خطایی به نکویی
وی قطره باران بهاری به نظافت
هر ملک وجودی که به شوخی بگرفتی
[...]
اهلی چه خوش آنعید که او سوی تو بشتافت
بس عید بیابی کم از آن لیک توان یافت
خون میخوری و نیستت از خلق مخافت
تا چند کنی شوخی؟ تا چند ظرافت؟
ای حسن و صباحت اثری از گل رویت
از چاه زنخدان تو خورد آب لطافت
بوی میش آورد سوی خانه خمار
[...]
ای جسم تو بگرفته ز جان باج لطافت
جان را همه آسیبی و دل را همه آفت
جان را بود آن لطف که در جسم کند جای
تو جای بجان کرده ای از فرط لطافت
پرداختم از غیر تو دل بهر تو آری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.