گنجور

 
اوحدی

سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی

با این ستیزه رویی روز و شبم به یادی

گفتی: چو کارت افتد من دستگیر باشم

خود با حکایت من دیگر نیوفتادی

چستی نمودم، ای جان، در کار عشق اول

سودی نداشت با تو چستی و اوستادی

چون دیده و دل من گشتند فتنهٔ تو

آب اندران فگندی آتش از آن نهادی

هم سرو لاله‌رویی، هم ماه مشک مویی

هم ترک تند خویی، هم شاه حورزادی

روی تو شمع گیتی چون مهر نیم روزان

بوی تو راحت جان چون باد بامدادی

شادی کنی چو بینی ما را بغم نشسته

ای اوحدی غلامت،خوش میروی بشادی!

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی

ور چه ز چشم دوری در جان و سینه یادی

گر چه به نقش پستی بر آسمان شدستی

قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی

بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ای باد بامدادی خوش می‌روی به شادی

پیوند روح کردی پیغام دوست دادی

بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی

شاد آمدی و خرم فرخنده بخت بادی

تا من در این سرایم این در ندیده بودم

[...]

خواجوی کرمانی

زُر أرض دار سُعدی یا بارق الغوادی

طُف حول ربع سُلمی یا دارع البوادی

غافل مشو ز سوزم چون آه سینه دیدی

و اندیشه کن ز آتش چون دود گشت بادی

نارُ الهموم هاجت من قلبی اشتغالاً

[...]

آذر بیگدلی

ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟!

کز بیدلان برآمد فریاد وافؤادی!

گفتم: بیا، که آبی بر آتشم فشانی؛

دردا که تا رسیدی، خاکم بباد دادی!

ساقی کله شکسته، مطرب ترانه بسته؛

[...]

فروغی بسطامی

نقد غمت خریدم با صد هزار شادی

روی مراد دیدم در عین نامرادی

مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی

خاک در تو بودم در عالم جمادی

اول به من سپردی گنج نهان خود را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه