سوگند من شکستی، عهدم به باد دادی
با این ستیزه رویی روز و شبم به یادی
گفتی: چو کارت افتد من دستگیر باشم
خود با حکایت من دیگر نیوفتادی
چستی نمودم، ای جان، در کار عشق اول
سودی نداشت با تو چستی و اوستادی
چون دیده و دل من گشتند فتنهٔ تو
آب اندران فگندی آتش از آن نهادی
هم سرو لالهرویی، هم ماه مشک مویی
هم ترک تند خویی، هم شاه حورزادی
روی تو شمع گیتی چون مهر نیم روزان
بوی تو راحت جان چون باد بامدادی
شادی کنی چو بینی ما را بغم نشسته
ای اوحدی غلامت،خوش میروی بشادی!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عواطف و دردهای خود در عشق سخن میگوید. او به شکستن قول و عهد معشوق اشاره میکند و میگوید که با وجود وعدههایی که داده شده، معشوق در سختیها یاریگر او نبوده است. شاعر از ویژگیهای زیبایی معشوق تعریف میکند، از جمله چهرهاش که همچون خورشید درخشان است و بوی خوشی که همچون نسیم صبح به او آرامش میبخشد. در نهایت، شاعر از شخصی به نام "اوحدی" صحبت میکند که امیدوار است در سختیها زندگی، شادی خود را حفظ کند. این شعر در واقع بیانگر تضاد بین عشق، وفاداری و درد جدایی است.
هوش مصنوعی: من قسم خوردهام که به عهد و پیمان خود وفادار نبودهام و با این رفتار خصمانهات، تمام شب و روز در یاد تو هستم.
هوش مصنوعی: تو گفتی که اگر در کارت به مشکل بر بخوری، من در کنارت هستم. اما خودت با داستان من، دیگر به این مشکل دچار نشدی.
هوش مصنوعی: در عشق، هر چقدر که تلاش و کوشش کنم، در ابتدا هیچ فایدهای ندارد؛ زیرا عشق به یک نغمه و هنر نیاز دارد که تنها با استادی و مهارت به دست میآید.
هوش مصنوعی: زمانی که چشمانم و دلم تحت تأثیر زیبایی تو قرار گرفتند، تو با آب و آرامش خود، آتش عشق و شور را در وجود من شعلهور کردی.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعری از زیباییهای مختلفی صحبت میکند که هر یک خصوصیات خاصی دارند. او به محبوبی با ویژگیهای ظاهری برجسته اشاره میکند: همچون سروی خوشنما و زیبا (لالهروی)، مانند ماهی با موهای مشکی و خوشحالت، و همچنین به جوانی پر از طراوت و جذابیت و در نهایت به فردی با چهرهای همچون حوریان بهشتی اشاره میکند. شاعر در این تصویرسازی، ترکیبی از زیبایی و جذابیت را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: وجه زیبای تو همچون شمعی در جهان میدرخشد و روشناییاش مانند گرمای آفتاب در وسط روز است. بوی خوش تو همچون نسیم صبحگاهی، مایه آرامش جانم است.
هوش مصنوعی: اگر تو شاد باشی و ما را در حال غم ببینی، من هرچند در غم هستم، در خدمت تو و خوشحال میشوم که تو به شادی میروی!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
ور چه ز چشم دوری در جان و سینه یادی
گر چه به نقش پستی بر آسمان شدستی
قندیل آسمانی نه چرخ را عمادی
بستی تو هست ما را بر نیستی مطلق
[...]
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
پیوند روح کردی پیغام دوست دادی
بر بوستان گذشتی یا در بهشت بودی
شاد آمدی و خرم فرخنده بخت بادی
تا من در این سرایم این در ندیده بودم
[...]
زُر أرض دار سُعدی یا بارق الغوادی
طُف حول ربع سُلمی یا دارع البوادی
غافل مشو ز سوزم چون آه سینه دیدی
و اندیشه کن ز آتش چون دود گشت بادی
نارُ الهموم هاجت من قلبی اشتغالاً
[...]
ای باد بامدادی، میآیی از چه وادی؟!
کز بیدلان برآمد فریاد وافؤادی!
گفتم: بیا، که آبی بر آتشم فشانی؛
دردا که تا رسیدی، خاکم بباد دادی!
ساقی کله شکسته، مطرب ترانه بسته؛
[...]
نقد غمت خریدم با صد هزار شادی
روی مراد دیدم در عین نامرادی
مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی
خاک در تو بودم در عالم جمادی
اول به من سپردی گنج نهان خود را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.