به دیر آی از حرم صوفی که می برقع گشود اینجا
از آنجا آنکه میجویی به میخواران نمود اینجا
به جان رنگی که اینجا در دل اسلامیان بینی
مغان را نیز بود اما صفای می زدود اینجا
محبت شمع بزم قدس و ما پروانهٔ بیرون
چه حال است این نمیدانم چراغ آنجا و دود اینجا
بیا در زمرهٔ رندان به بیباکی و می درکش
که بدمستی نمیداند بهجز فریاد عود اینجا
به هر سو میروم بوی چراغ کشته میآید
مگر وقتی مزار کشتگان عشق بود اینجا
نوای نغمهٔ منصور، عرفی، نغز میدانی
ولی تن زن که خاموشاند ارباب شهود اینجا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف فضایی معنوی و عاشقانه میپردازد که در آن، شاعر دعوت به شادی، عشق و رهایی از قید و بندهای عرفی میکند. او از زیباییهای میخواری و بزم عشق میگوید و بر تضاد بین دنیای مادی و معنوی تأکید میکند. در اینجا، اشاره به حال و هوای باصفا و دلنشین میشود که در آن عشق و شادابی حرف اول را میزند. شاعر از رندان و مینوشان دعوت میکند که در این سفر معنوی و عاطفی با او همراه شوند و از عطر و بوی عشق گفته و حال دل آنها را درک کند. در نهایت، او به وضعیت خاموشی و بیحالی برخی از صاحبنظران و ارباب عرفان اشاره میکند که از شور و حال عشقی بیبهرهاند.
هوش مصنوعی: به میخانه بیا، زیرا صوفی پردهاش را برداشته و در اینجا نشان از آن کسی که به دنبالش هستی، به مینوشندگان نمایان شده است.
هوش مصنوعی: در دل مسلمانان، رنگ و صفایی وجود دارد که مغان نیز آن را دارند، اما در اینجا، زیبایی شراب و صفای آن، هرگونه آلودگی را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: عشق مانند شمعی است که در مجلس آسمانی میدرخشد و ما همانند پروانههایی هستیم که در بیرون از آن فضا حضور داریم. حال و وضع ما چه میزان است، خود نمیدانم. در آنجا روشنایی و نور است، در حالی که اینجا ما فقط دودی از آن روشنایی هستیم.
هوش مصنوعی: بیا به جمع آدمهای بیپروا بپیوندیم و از شراب نوشیدن لذت ببریم، چون حالتی سرمستی جز فریاد و نغمهٔ خوش در اینجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر جا که میروم، بویی از چراغهای خاموش به مشام میرسد، مگر اینکه به جایی برسم که مزار عاشقان از دست رفته باشد.
هوش مصنوعی: صدای نغمهٔ منصور را میدانی زیبا و دلنشین است، اما کسانی که در اینجا حضور دارند و آگاهند، در سکوت هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کدامین برق جولان گوشه ابرو نمود اینجا؟
که آتش زیر پا دارند دلها همچو عود اینجا
مکش سر از خط فرمان که گردون بلند اختر
ندارد فرصت خاریدن سر از سجود اینجا
به دلتنگی شدم خرسند ازین گلزار، تا دیدم
[...]
تجلی بر نمی تابی، ز بی تابی چه سود اینجا
که موسی هم تمنا کرد و خود را آزمود اینجا
درین مجلس چه طرفی کس ز عشرت می تواند بست
که در پیمانه می شور است از چشم حسود اینجا
غمش را از عدم با خود دل ما در وجود آورد
[...]
به رویم دیدهٔ حیران در فیضی گشود اینجا
چو شبنم باختم از یک نگه بود و نبود اینجا
نماز و سبحه و کبر و ریا ارزانی زاهد
بود بر خاک خجلت روی مالیدن سجود اینجا
کدامین عیب باشد هم ترازو خودستایی را
[...]
من از دل رخ نتابم زانکه یارم رخ نمود اینجا
از اینجا دیده چون بندم که او برقع گشود اینجا
بیا زاهد بمیخانه گر آگاهی همی خواهی
که آگاهت کنند از آنچه هست و آنچه بود اینجا
در این مجلس ملک هم آگه از صحبت نمیگردد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.