می خورد خون جگر در بزم ما مهمان ما
شیشه و ساغر تهیدست است در دوران ما
از تردد پای خود بر یکدیگر پیچیده ایم
دست ما عمریست کوتاه است از دامان ما
گردبادیم از رفیقان لیک دورافتاده ایم
هست همچون آسیا گرداب سرگردان ما
تر نشد ما را لب پیمانه دریا دلان
در دهان ما ز خشکی آب شد دندان ما
پر کاهی از مربی نیست ما را بهره یی
خوشه چینی می کند در عهد ما دهقان ما
هیچ کس بر توتیای ما نیندازد نظر
خاک در چشم خریداران زند دوکان ما
آسیا از گردش سیاره می افتد ز پا
در دهان ما چرا افسرده شد دندان ما
تا به بازو دست ما برکنده زانوست بند
پای ما عمریست پیچیدست در دامان ما
باغبان گویا به آب کهربا پرورده است
سبزه می روید چو برگ کاه از بستان ما
آب و نان ما بود در بند چندین پیچ و تاب
گشته همچون آسیا گرداب سرگردان ما
عمر ما چون شمع در شب زنده داری صرف شد
خنده دارد صبح دم بر دیده گریان ما
از در ارباب دولت چشم ما آبی نخورد
خشک چون خار سر دیوار شد مژگان ما
می نماید آستان ما را ز پستی سربلند
می زند پهلو به کیوان گوشه ایوان ما
قطعه تاریخ ما آید ز درها ناامید
هیچ کس رحمی نمی سازد به فرزندان ما
در تنور آسمان آی سیدا آتش نماند
از بغل بیرون نمی آید ز خامی نان ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تلاطم و نابسامانی زندگی و ناتوانی انسانها در برابر مشکلات اشاره دارد. شاعر با وصف حالاتی چون "خون جگر" و "پیمانه دریا دلان" نشان میدهد که افراد در سختی و بیپناهی به سر میبرند. درد و رنجی که به واسطه دوستان و رفت و آمدها به وجود آمده، باعث شده تا زندگی مانند گرداب و آسیا باشد که فرد را به گسترش نمیدهد. به طور کلی، شعر ماحصل زندگی پراسترس و پر از ناکامی است که در آن، امید و رحمت به سختی پیدا میشود و استقامت در برابر مشکلات توصیه میشود.
هوش مصنوعی: در جمع ما، مهمان ما، با درد دل و غم فراوان، به نوشیدن مشغول است و در این دوران، شیشه و جام ما خالی و بیمحتواست.
هوش مصنوعی: ما سالهاست که به خاطر رفت و آمدهای خود به یکدیگر پیچیدهایم و زمان زیادی از دست دادهایم. عمر ما بسیار کوتاه است و احساس میکنیم که از زندگیمان دور شدهایم.
هوش مصنوعی: ما مانند گردبادی هستیم که از دوستانمان دور افتادهایم، همچون آسیا که در یک گرداب میچرخد و بیهدف گشتزنی میکند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر خشکی و کمبود آب، دندانهایمان آسیب دیده و بیمزه شده، اما کسانی که دلشان مانند دریا است، هنوز هم آن احساس سرزندگی و طراوت را دارند. در حقیقت، ما نتوانستهایم از آن لطافت و طراوت بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: ما از مربی بهرهای نمیبریم، اما در زمانه ما، کشاورز به خوبی محصول برداشت میکند.
هوش مصنوعی: هیچکس نباید به نگاهش به زیبایی ما آسیب برساند، همچنانکه خاک و کثیفی نمیتواند خریداران فروشگاه ما را دور کند.
هوش مصنوعی: چرخش سیارهها باعث میشود که دنیا دچار تغییرات شود، اما چرا ما در برابر این تغییرات نگران و ناراحت هستیم؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که دست ما بالا رفته، زانویمان پایین است و پای ما سالیان زیادی در دامان ما گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: باغبان به نظر میرسد که سبزهای را با آب طلاپرورده است، چون که سبزههای ما به زیبایی و لطافت برگهای کاه از باغمان رشد میکنند.
هوش مصنوعی: آب و نان زندگیمان در دام پیچیدگیها و مشکلاتی قرار گرفته که مانند آشفته حالی در یک آسیا در حال چرخش و سردرگمی است.
هوش مصنوعی: عمر ما مانند شمعی در شب زندهداری گذشت و این موضوع باعث خندهدار بودن وضعیت ماست وقتی که صبح دیرهنگام به چشمان گریانمان مینگریم.
هوش مصنوعی: چشمان ما از کرم و لطف صاحب قدرت بی بهره ماند و همانند خارهای خشک کنار دیوار، مژگان ما نیز بیفایده و بیثمر شدند.
هوش مصنوعی: آستانه ما با افتخار و بلندی خود را نشان میدهد و گوشه ایوان ما به کیوان (سیاره زحل) تکیه دارد.
هوش مصنوعی: تاریخ ما از درها عبور میکند و ناامید است. هیچکس برای فرزندان ما دل نمیسوزاند.
هوش مصنوعی: در آسمان مانند تنور، ای آقا، دیگر از آتش خبری نیست و نان ما به خاطر نپختگی از کنارهها بیرون نمیآید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
از پی آن آفتابست اشک چون باران ما
کشتی آن نوح کی بینیم هنگام وصال
چونک هستیها نماند از پی طوفان ما
جسم ما پنهان شود در بحر باد اوصاف خویش
[...]
گنج عشق تو نهان شد در دل ویران ما
می زند زان شعله دایم آتشی در جان ما
ای طبیب از ما گذر، درمان درد ما مجوی
تا کند جانان ما از لطف خود درمان ما
یوسف عهد خودی تو، ای صنم با این جمال
[...]
بیگل رویت ندارد، رونقی بستان ما
بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما
گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح
عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما
در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند
[...]
عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما
بندگان خویش را یاد آورد سلطان ما
گر نخواهد بود وصل یار ما اندر بهشت
لاجرم باغ جنان خواهد شدن زندان ما
تو ز وصل خویشتن هرگز نیفتادی جدا
[...]
دردمندم از لب لعلت بده درمان ما
کز رخ چون خورفکندی آتشی در جان ما
در دلم دردیست درمانش نمی دانم ز وصل
خود نمی آید به سر این درد بی درمان ما
خلق گویندم تو را بودی سر و سامان چه شد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.