گنجور

 
مولانا

اول: هم روت خوش هم خوت خوش هم پیچ زلف و هم قفا

دوم: ماه رمضان آمد ای یار قمر سیما

سوم: حد و اندازه ندارد ناله‌ها و آه را

چهارم: ای دریغا که شب آمد همه گشتیم جدا

پنجم: آنچ دیدی تو ز درد دلم افزود بیا

ششم: ای ساقیان مشفق سودا فزود سودا

هفتم: مستی و عاشقی و جوانی و یار ما

هشتم: بلبل سرمست برای خدا

نهم: باز این دل سرمستم دیوانه آن بندست

دهم: هست کسی کو چو من اشکار نیست

یازدهم: بیا، که باز جانها را شهنشه باز می‌خواند

دوازدهم: زان باده صوفی بود از جام، مجرد

سیزدهم: پیکان آسمان که به اسرار ما درند

چهاردهم: ای قد و بالای تو حسرت سرو بلند

پانزدهم: ای یار گرم دار، و دلارام گرم دار

شانزدهم: بیار آن می که ما را تو بدان بفریفتی ز اول

هفدهم: گر دلت گیرد و گر گردی ملول

هجدهم: نامه رسید زان جهان بهر مراجعت برم

نوزدهم: ای خواب برو ز همدمانم

بیستم: هله درده می بگزیده که مهمان توم

بیست و یکم: هله، رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم

بیست و دوم: هله خیزید که تا خویش ز خود دور کنیم

بیست و سوم: هرگز ندانستم که مه آید به صورت بر زمین

بیست و چهارم: امروز به قونیه، می‌خندد صد مه رو

بیست و پنجم: شب مست یار بودم و در های های او

بیست و ششم: ای جان مرا از غم و اندیشه خریده

بیست و هفتم: ای درد دهنده‌ام دوا ده

بیست و هشتم: ای آنک ما را از زمین بر چرخ اخضر می‌کشی

بیست و نهم: با شیر رو به شانگی آوردمان دیوانگی

سی‌ام: عجب سروی، عجب ماهی، عجب یاقوت و مرجانی

سی و یکم: اگر سوزد درون تو چو عود خام، ای ساقی

سی‌و دوم: شاهنشه مایی تو و بکلربک مایی

سی‌و سوم: رها کن ناز، تا تنها نمانی

سی‌وچهارم: جهان اندر گشاده شد جهانی

سی‌پنجم: زهی دریا زهی بحر حیاتی

سی و ششم: فتاد این دل به عشق پادشاهی

سی ‌و هفتم: ای بانگ و صلای آن جهانی

سی و هشتم: هر روز بگه ز در درآیی

سی و نهم: مستیان در عربده، رفتند و رفتم گوشه‌ای

چهلم: هله نوش کن شرابی، شده آتشی به تیزی

چهل و یکم: تو برو، که من ازینجا بنمی‌روم به جایی

چهل و دوم: ماییم و بخت خندان، تا تو امیر مایی

چهل و سوم: زین دودناک خانه گشادند روزنی

چهل و چهارم: گر مه و گر زهره و گر فرقدی