گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
مولانا

حیلت رها کن عاشقا؛ دیوانه شو، دیوانه شو.

و اندر دل آتش درآ؛ پروانه شو، پروانه شو.

هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن،

وآنگه بیا با عاشقان هم‌خانه شو؛ هم‌خانه شو.

رو سینه را چون سینه‌ها هفت آب شو از کینه‌ها،

وآنگه شراب عشق را پیمانه شو؛ پیمانه شو.

باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی؛

گر سوی مستان می‌روی مستانه شو؛ مستانه شو.

آن گوشوارِ شاهدان، هم‌صحبتِ عارض شده؛

آن گوش و عارض بایدت؛ دُردانه شو، دُردانه شو.

چون جانِ تو شُد در هوا، ز افسانه‌یِ شیرین ما،

فانی شو و چون عاشقان افسانه شو؛ افسانه شو.

تو «لیلة القبری» برو تا «لیلة القدری» شوی؛

چون قدر، مَر ارواح را کاشانه شو؛ کاشانه شو.

اندیشه‌ات جایی رَوَد، وآنگه تو را آن جا کِشَد؛

ز اندیشه بگذر، چون قضا؛ پیشانه شو، پیشانه شو.

قفلی بُوَد میل و هوا؛ بنهاده بر دل‌های ما.

مفتاح شو؛ مفتاح را دندانه شو؛ دندانه شو.

بِنْواخت نورِ مصطفی، آن اُستُنِ حنّانه را؛

کمتر ز چوبی نیستی؛ حنّانه شو؛ حنّانه شو.

گوید سلیمان مر تو را، بشنو «لسان الطّیر» را.

دامیّ و مرغ از تو رَمَد؛ رو لانه شو، رو لانه شو.

گر چهره بنماید صنم، پُر شو از او چون آینه.

ور زلف بگشاید صنم، رو شانه شو؛ رو شانه شو.

تا کی دوشاخه چون رُخی؟ تا کی چو بَیذَق کم تکی؟

تا کی چو فرزین کژ روی؟ فرزانه شو، فرزانه شو.

شکرانه دادی عشق را از تحفه‌ها و مال‌ها.

هِل مال را، خود را بده؛ شُکرانه شو، شُکرانه شو.

یک مدّتی ارکان بُدی، یک مدّتی حیوان بُدی،

یک مدّتی چون جان شدی؛ جانانه شو، جانانه شو.

ای ناطقه بر بام و در، تا کی روی در خانه پر؟

نطق زبان را ترک کن؛ بی‌چانه شو، بی‌چانه شو.

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ به خوانش پریسا جلیلی
غزل شمارهٔ ۲۱۳۱ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جلال عضد

گر عاقلی در عشق او، دیوانه شو دیوانه شو

ور هوش داری زودتر مستانه شو مستانه شو

مستی چشم یار بین مستی گزین مستی گزین

زنجیر زلف او بگیر دیوانه شو دیوانه شو

گر عاشقی زو غم مخور وز آتش عشقش گذر

[...]

قاسم انوار

ای دل، اگر تو عاشقی، با عاشقان هم‌خانه شو

واندر میان عاشقان از عاشقی فرزانه شو

گر بر کف جا می‌نهد، گر گوش می‌دارد به تو

چون آن کند، رو باده خور، چون این کند، دردانه شو

منمای خود را با کسان، هم با کسان هم ناکسان

[...]

اسیری لاهیجی

ای دل به درد عاشقی مردانه شو، مردانه شو

در عشق و در شوریدگی افسانه شو، افسانه شو

چون شهره و نام نکو آمد حجاب راه او

در کوی بدنامی درآ، رندانه شو، رندانه شو

در گرد خشکی تا به کی گردی تو از وهم و خیال

[...]

صائب تبریزی

ای دل ز اوضاع جهان بیگانه شو بیگانه شو

با آن نگار خانگی همخانه شو همخانه شو

از اهل دنیا نیستی در فکر عقبی نیستی

دست از دو عالم برفشان دیوانه شو دیوانه شو

یک چند در خواب گران بردی بسر چون غافلان

[...]

نورعلیشاه

دیوانه شو دیوانه شو از خویشتن بیگانه شو

از خویشتن بیگانه شو دیوانه شو دیوانه شو

مستانه شو مستانه شو بین چشم مست آن صنم

بین چشم مست آن صنم مستانه شو مستانه شو

پروانه شو پروانه شو شمع جمال او نگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه