حسین قدسی
پزشک، مترجم ادبی (کتابها: مانفرد، قابیل، دور از آشوب جهان، اپرا نامهی دون ژوان)
حسین قدسی در ۶ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۳:۱۳ دربارهٔ ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱ - من گرفتم تو نگیر:
اصولاً کسی بر این کامنت ها نظارت میکند؟؟؟؟
حسین قدسی در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۲۵ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۰۶ دربارهٔ ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱ - من گرفتم تو نگیر:
البته من نتوانستم جای دیگری این شعر را پیدا کنم، و با در نظر گرفتن اشکالی هم که در مصراع آخر وجود دارد، در صحیح بودن انتساب آن به ایرج میرزا تردید ایجاد میشود. اگر شما این شعر را در منبع موثقی یافته باشید، قاعدتاً نباید اشکال عروضی در آن وجود داشته باشد. منتظر پاسخ هستم.
حسین قدسی در ۶ ماه قبل، سهشنبه ۲۴ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۳ دربارهٔ ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۱ - من گرفتم تو نگیر:
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت گردانندگان سایت پربار «گنجور»
مصراع آخر لنگ است. یکی دو واژه کم دارد. مثلاً میتواند این طور باشد:
«میدهد کاه و جو و یونجه به من جای پنیر»
یا چیزی مانند این
حسین قدسی در ۴ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۰:
با درود و سپاس از گردانندگان این سایت پربار، لطفاً موارد زیر را تصحیح فرمایید:
1- ...یهود میرانم (یعنی خداوندا، مرا یهودی بمیران، یا به قول خودمانیتر، اگر دروغ گفته باشم از یهودی بدترم، و دیگری نیز در پاسخ میگوید اگر من دروغ گفته باشم از مسلمان بدترم)
2- جای بیت سوم و چهارم عوض شود. بیت "گر از بسیط زمین..." بیت آخر است، و پند خردمندانهی حضرت سعدی است که در پایان حکایت مسلمان و یهود میفرماید: "حتا اگر روزی عقل از روی زمین ناپدید گردد و همه نادان باشند، باز هم هیچ کس حاضر نیست حتا با خود فکر کند که شاید من اشتباه میکنم"
حسین قدسی در ۸ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۱:
حضور همهی اساتید سلام عرض میکنم. پیشاپیش از اینکه شاید کمی پای از گلیم خود فراتر گذارم پوزش میطلبم.
پرسش و پاسخی که بین برخی دوستان، در باب بیت "رو سینه را چون سینهها" و مهمتر از آن، بیت "آن گوشوار شاهدان" رد و بدل شد، بنده را بر آن داشت چند سطری بنویسم.
گاه معانی برخی ابیات آنچنان روشن و آشکار، و نظرات برخی دوستان آنچنان غریب و دور از ذهن است که گمان میکنم شاید دوستان قصد مزاح داشتهاند. من فقط به یک مورد، "گوشوار شاهدان"، اشاره میکنم و بیشتر مزاحمتان نمیشوم.
میفرماید:
" آن گوشوار شاهدان همصحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت، دردانه شو، دردانه شو"
معنا روشن است: "گوشوارهی زیبارویان، چون ارزشمند است، همصحبت روی زیبایشان شده است. تو هم اگر دوستدار رسیدن به آن روی زیبای مطلق هستی، همچون دانهی گوهر، ارزشمند باش".
اگر اساتید بگویند: ارزشمند بودن گوشواره را از کجا یافتی؟ خواهم گفت: ارزشمند بودن در خود گوشواره نهفته است، همچون دردانه، و نیازی به تکرار ندارد.
حال اینکه یکی از اساتید عزیزمان فرمودهاند "شاهِدان نیست و شاهدان است، و آن خود یعنی درّ شاهانه"، به نظر من به چند دلیل پذیرفتنی نیست:
1-" شاهد" در ادبیات ما تقریباً همه جا معنای زیباروی میدهد، و شاهِدان در اینجا نیز، مانند نمونههای فراوان دیگر، به روشنی جمع شاهد است، یعنی زیبارویان. و همین معنا، به خوبی معنای کلی بیت را افاده میکند و نیازی به جایگزین کردن آن با معنای نامأنوس دیگری نداریم.
2- در هیچ شعر و نثری نداریم، یا دست کم من ندیدهام، که "شاهدانه" (یا شاهدان، یا هر شکل دیگری از آن) در معنای "درّ شاهانه" یا حتا چیزی نزدیک به آن آمده باشد. شاهدانه همه جا همان گیاه حشیش بوده است. بنابراین اینجا نیز نمیتوانیم بدون داشتن دلیل محکمی معنای جدیدی برای شاهدانه وضع کنیم، و شاهِدان را به عنوان جمع شاهد نپذیریم و آنرا شاهدان بپنداریم.
3- در هیچیک از نسخ خطی و چاپی دیوان شمس، این واژه با اعراب گذاری نیامده، و هیچ روایتی نیز که از راویانی که سلسله وار به دوران مولانا برسند در دست نداریم که بگوید مولانا "شاهدان" را در اینجا به سکون هاء میخوانده نه کسر آن، که بتوانیم با استناد به آن بگوییم شاهدان است و نه شاهِدان.
با توجه به این دلایل، به نظر من نیازی به معوّج کردن شعر زیبای مولانا نیست، و خود بیت به روشنی معنای خود را افاده میکند.
پی نوشت: بنده تخصصی در ادبیات ندارم. آنچه خواندید، نظرات پزشکی بود که به ادبیات نیز علاقهمند است، و خود نیز دستی، هر چند از دور، بر آتش دارد.
نظرات ارشادی اساتید را ارج خواهم نهاد.
پاینده باشید.