گنجور

 
مولانا

ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا

هین زُهره را کالیوه کن زان نغمه‌های جان‌فزا

دعوی خوبی کن بیا تا صد عدو و آشنا

با چهره‌ای چون زعفران با چشم تر آید گوا

غم جمله را نالان کند تا مرد و زن افغان کند

که داد ده ما را ز غم‌، کاو گشت در ظلم اژدها

غم را بدرانی شکم با دورباش‌ِ زیر و بم

تا غلغل افتد در عدم از عدل تو ای خوش صدا

ساقی تو ما را یاد کن صد خیک را پرباد کن

ارواح را فرهاد کن در عشق آن شیرین لقا

چون تو سرافیل‌ِ دلی‌، زنده‌کن‌ِ آب و گلی

دردم ز راه مقبلی در گوش ما نفخه خدا

ما همچو خرمن ریخته گندم به کاه آمیخته

هین از نسیم باد‌ِ جان‌، که را ز گندم کن جدا

تا غم به سوی غم رود خرم سوی خرم رود

تا گل به سوی گل رود تا دل برآید بر سما

این دانه‌های نازنین محبوس مانده در زمین

در گوش یک باران خوش موقوف یک باد صبا

تا کار جان چون زر شود با دلبران هم‌بر شود

پا بود اکنون سر شود‌، که بود اکنون کهربا

خاموش کن آخر دمی دستور بودی گفتمی

سرّی که نفکنده‌ست کس در گوش اخوان صفا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۱ به خوانش سهیل قاسمی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عسجدی

کوس تو اندر خوردنی، هر روزگار اندر منه

باد برگست و قفا سفت و سیل و عصا؟

ناصرخسرو

ای گنبد زنگارگون ای پرجنون پرفنون

هم تو شریف و هم تو دون هم گمره و هم رهنمون

دریای سبز سرنگون پر گوهر بی منتها

انوار و ظلمت را مکان بر جای و دائم تازنان

ای مادر نامهربان هم سالخورده هم جوان

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ناصرخسرو
امیر معزی

طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکا

یا حَبّذا اَیّا مَنا فی وَصلکم یا حَبّذا

آه از غم آن خوش پسر کز هجر او عمرم به سر

رفت و نیامد زو خبر جز حسرت و رنج و عَنا

اندر فراق دلبرم حیران شد این دل در برَم

[...]

سنایی

زلف و رخت چون روز و شب زان زلفکان بلعجب

افگنده در شور و شغب جان و دل عشاق را

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مولانا

ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها

ای آتشی افروخته، در بیشه اندیشه‌ها

امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی

بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا

خورشید را حاجب تویی ، اومید را واجب تویی

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۲۶ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه