گنجور

 
مشتاق اصفهانی

چه می‌کردم گر از کف دامن وصلت نمی‌دادم

پریزادی تو دیوان از پِیَت من آدمی‌زادم

رقیبانت گرفتند از من و من در فغان تا کی

ستاند دادکر زین مردم بیدادگر دادم

چه می‌آید ز من نگذارمت گر با بداندیشان

گرفتم با جهانی دشمن از بهرت درافتادم

ز من دیدی چه غیر از راه و رسم بندگی کآخر

کشیدی از کفم دامان و رفتی سرو آزادم

اگرچه رفتی و گشتم به صد غم مبتلا اما

به این کز دوریت یک دم نخواهم زیستن شادم

به جان سختی مثل در عشقم اما ورزم از جورت

تحمل تا به کی آخر نه ز آهن نه ز فولادم

خراب از سیل هجر او نه مشتاق آنقدر کشتم

که جز معمار وصلش کس تواند کرد آبادم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم

به دست عشق رخت دل به میخانه فرستادم

چو در دست صلاح و خیر جز بادی نمی‌دیدم

همه خیر و صلاح خود به باد عشق در دادم

کجا اصلی بود کاری که من سازم به قرایی

[...]

بابافغانی

ز شوق آنکه خواند نامه‌ام را آنچنان شادم

که در وقت نوشتن می‌رود نام خود از یادم

به خون دل نوشتم نامه و سویش روان کردم

بخواند یا نه باری من نیاز خود فرستادم

دلم بی‌اختیار از بخت جوید هردم آزادی

[...]

محتشم کاشانی

تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم

غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم

تو آن صیاد بی‌قیدی که با قیدم رها کردی

من آن صیدم که هرجا می‌روم در دام صیادم

اگر روزی غباری آید و گرد سرت گردد

[...]

صائب تبریزی

گرچه بی ثمر مانند سرو و بید و شمشادم

زسنگ کودکان آسوده از پیوند آزادم

خوشا صیدی که داند کیست صیادش من آن صیدم

که از ذوق گرفتاری ندانم کیست صیادم

ز گفت و گوی سرد ناصحان برخود نمی لرزم

[...]

فیاض لاهیجی

به کوی عشق در پیری چنان از پای افتادم

که تا روز قیامت برنخواهد خاست فریادم

چو من بی‌حاصلی آخر به کام عشق می‌آید

نبودی عشق، از بهر چه می‌کردند ایجادم

هوس را پایه بر کامست زان سست است دیوارش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه