گنجور

 
مشتاق اصفهانی

شه من ترا نشان نه که من گدات جویم

همه حیرتم ندانم ز که و کجات جویم

چو به گنج‌های عالم تو به دست کس نیایی

به کدام برگ یارب من بینوات جویم

من دور از آستانت طلبم چه زین و آنت

ندهد کسی نشانت مگر از خدات جویم

نه بدوستی نه دشمن نه به گلشنی نه گلخن

زکه‌ات طلب کنم من ز کدام جات جویم

بسر شکار خود آ تو شکار پیشه تا کی

بشکنج دام هجران من مبتلات جویم

بدعا نجات باید طلبیدن از هر آفت

تو چه آفتی ندانم که به صد دعات جویم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

شب من سیه شد از غم، مه من کجات جویم؟

به شب دراز هجران مگر از خدات جویم؟

نه ای آن گلی که آرد سوی مات هیچ بادی

ز پی دل خود است این که من از صبات جویم

سخنت به سرو گویم، خبرت ز باد پرسم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه