دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم
به دست عشق رخت دل به میخانه فرستادم
چو در دست صلاح و خیر جز بادی نمیدیدم
همه خیر و صلاح خود به باد عشق در دادم
کجا اصلی بود کاری که من سازم به قرایی
که از رندی و قلاشی نهادستند بنیادم
مده پندم که در طالع مرا عشقست و قلاشی
کجا سودم کند پندت بدین طالع که من زادم
مرا یک جام باده به ز چرخ اندر جهان توبه
رسید ای ساقیان یک ره به جام باده فریادم
نیندوزم ز کس چیزی چنان فرمود جانانم
نیاموزم ز کس پندی چنین آموخت استادم
ز رنج و زحمت عالم به جام می در آویزم
که جام می تواند برد یک دم عالم از یادم
الا ای پیر زردشتی به من بربند زناری
که من تسبیح و سجاده ز دست و دوش بنهادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق یک مسلمان درباره عشق و رهایی میپردازد. شاعر به این موضوع اشاره میکند که عشق او را به سمت میخانه و دوستی با باده میکشاند. او میگوید که در زندگیاش هیچ چیز جز عشق و شور و قلاشی نمیبیند و تصمیم گرفته است که همه چیز را فدای عشق کند. او از نصیحت دیگران پرهیز میکند چون معتقد است طالع او با عشق و قلاشی گره خورده است. همچنین، در جهانی پر از رنج و زحمت، او از باده بهره میبرد تا این دنیا را فراموش کند. در نهایت، از یک پیر زرتشتی میخواهد که به او زنجیری بندد تا خود را از تقیدات معنوی رها کند، و نشان میدهد که دیگر نمیخواهد به تسبیح و سجاده وابسته باشد.
هوش مصنوعی: درست زمانی که دوباره به خود آمدم، ای مسلمانان، در دام عشق گرفتار شدم و دل خود را به میخانه فرستادم.
هوش مصنوعی: وقتی که چیزی جز نسیم عشق را در دست نداشتم، تمام خوبیها و نیکیهایم را به خاطر عشق فدای آن کردم.
هوش مصنوعی: کجا ممکن است که من کاری را به وجود آورم در جایی که اساسش بر بیقیدی و فریبکاری گذاشته شده است؟
هوش مصنوعی: من را نصیحت نکن که عشق جزو سرنوشت من است و این گرانی خود را چه فایدهای برای من دارد؟ نصیحتهایت در این وضعیت برای من فایدهای نخواهد داشت، چون من در چنین سرنوشتی به دنیا آمدهام.
هوش مصنوعی: به من یک لیوان شراب بده، زیرا در این دنیا دیگر از توبه گذشتهام. ای ساقی، فقط یک بار دیگر به من شراب بده تا فریاد بزنم.
هوش مصنوعی: من از کسی چیزی نمیدزدیدم؛ زیرا جانانم به من چنین گفت و از هیچ کس نصیحتی نخواهم گرفت، چرا که استاد من این درس را به من آموخت.
هوش مصنوعی: از درد و تعب این دنیا، من شراب را در دست میگیرم، زیرا که شراب میتواند یک لحظه تمام این جهان را از یادم ببرد.
هوش مصنوعی: ای پیر زردشتی، به من رشتهای ببند که من تمام نشانههای عبادت و دین را کنار گذاشتهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز شوق آنکه خواند نامهام را آنچنان شادم
که در وقت نوشتن میرود نام خود از یادم
به خون دل نوشتم نامه و سویش روان کردم
بخواند یا نه باری من نیاز خود فرستادم
دلم بیاختیار از بخت جوید هردم آزادی
[...]
تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم
غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم
تو آن صیاد بیقیدی که با قیدم رها کردی
من آن صیدم که هرجا میروم در دام صیادم
اگر روزی غباری آید و گرد سرت گردد
[...]
گرچه بی ثمر مانند سرو و بید و شمشادم
زسنگ کودکان آسوده از پیوند آزادم
خوشا صیدی که داند کیست صیادش من آن صیدم
که از ذوق گرفتاری ندانم کیست صیادم
ز گفت و گوی سرد ناصحان برخود نمی لرزم
[...]
به کوی عشق در پیری چنان از پای افتادم
که تا روز قیامت برنخواهد خاست فریادم
چو من بیحاصلی آخر به کام عشق میآید
نبودی عشق، از بهر چه میکردند ایجادم
هوس را پایه بر کامست زان سست است دیوارش
[...]
ازین حسرت قفس روزی دو مپسندید آزادم
که آن ناز آفرین صیاد خوش دارد به فریادم
خرد بیهوده میسوزد دماغ فکر تعمیرم
غمآباد جنونم خانه ویرانی است بنیادم
به توفان رفتهٔ شوقم ز آرامم چه میپرسی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.