گنجور

 
مسعود سعد سلمان

در دل چو خیره خیره کند عشق خار خار

با رنج دیر دیر کند صبر دار دار

در تن خزد ز بویه وصل تو مور مور

در من جهد ز انده هجر تو مار مار

سر در کشم به جامه در از شرم زیر زیر

گریم ز فرقت تو دل آزار زار زار

بر دیده ام چو اشک زند یار تیر تیر

پیچان شوم چنانکه کنم جامه تار تار

آویزدم نظر نظر اندر مژه مژه

از دانه دانه لؤلؤ دیده چو هار هار

تا کی برآزماییم ای دوست نیک نیک

تا چند برگراییم ای یار بار بار

گل گل فتاده بر دو رخ من رده رده

تا تازه تازه در جگرم خست خار خار

غم کم خورم که هست زیانکار خیر خیر

دل خوش کنم که هست جفاکار یار یار

از راهها که هست مخوفست راه راه

وز کارها که هست نه خوبست کار کار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

ای خواجه، این همه که تو بر می‌دهی شمار

بادام تر و سه‌یکی و بهمان و باستار

مار است این جهان و جهانجوی مارگیر

از مارگیر مار برآرد همی دمار

کسایی

نیلوفر کبود نگه کن میان آب

چون تیغ آب‌داده و یاقوت آبدار

همرنگ آسمان و به کردار آسمان

زردیش بر میانه چو ماه ده و چار

چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کسایی
عنصری

از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار

در دست مشک دارم و در دیده لاله زار

بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ

با لاله کار دارم از آن روی لاله کار

ماندست چون دل من در زلف او اسیر

[...]

فرخی سیستانی

یکروز مانده باز زماه بزرگوار

آیین مهر گان نتوان کرد خواستار

آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش

با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار

ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
عسجدی

باران قطره قطره همی بارم ابروار

هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار

ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل

ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار

یاری که ذره ذره نماید همی نظر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه