شمارهٔ ۷۴ - در مدح شمس الکفاة خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
پیغام من بدو بر و پیغام او بیار
گو پار نیز هم به مه روزه آمدی
سوی تو خلق هیچ نگه کرده بود پار؟
چون کس بروزه در تو نیارد نگاه کرد
از روزه چون حذر نکنی ای سپید کار!
آری چو وقت خویش ندانی و روز خویش
در چشم شاه خواری و در چشم خواجه خوار
شمس الکفاة صاحب سید وزیر شاه
بوالقاسم احمد حسن آن حر حقگزار
آن خواجه ای که چشم همه خواجگان به اوست
بوسیده هر یکی ز می او را هزار بار
دولت ز جمله خدم خاندان اوست
دیرینه خدمتست مر او را درین دیار
نه دولتست این که بنوی بدو رسید
نه خدمتست اینکه بنوی شد اختیار
بر کاخهای او اثر دولت قدیم
پیداترست از آتش بر تیغ کوهسار
دیوان شاعران مقدم برین گواست
دیوان شاعران ثناگوی رو بیار
اندر تبار خواجه وجدان او مدیح
مشت پرا که شعر پراکنده در بهار
شاعر که مدح گوی چنین مهتری بود
بر طبع چیره باشد و بر شعر کامگار
گرچه بمدح او کند از آسمان حدیث
باشد مر آن حدیث بر هر کس استوار
از بسکه راست یابد نیکوتر از دروغ
در مدح او دروغ نبرده ست کس بکار
آری بمهره های سقط ننگرد کسی
کو را بتوده پیش بود در شاهوار
فخرست شاعران عجم را بمدح او
بهرست شاعران عرب را ازین فخار
اندر عرب مناقب و مدحش ز بهرنام
کم زان نگفته اند که اینجا در این دیار
ای یادگار مانده جهانرا و ملک را
از گوهر شریف و تبار بزرگوار
شاید که نیست نعمت و جاه ترا کران
زیرا که نیست همت و فضل ترا کنار
این هر چهار یافته ایم و فزون از این
افزون ازین چه چیزست، اقبال شهریار
ناخواسته بجای همه کس همی کنی
آن نیکویی که کرد بجای تو کردگار
زر تو زایران تو آنسان که میبرند
گویی نهاده اند بر تو بزینهار
اندر ترازوی صلت او هزاردان
همچون یکی و کم زیکی نیز در شمار
باغ شکفته ای ، چو در آیی ببزمگاه
شیر دمنده ای، چو در آیی بکار زار
دل باز خندد از طرب تو بروز رزم
چشم آب گیرد از فزع تو بروز بار
از شاه بختیارتر امروز شاه نیست
کو از همه جهان چو تویی کرداختیار
بر بالش وزارت او چون تویی نشست
بختش نگر که راه نمود اینت بختیار
گفتند مردمان که نیابند مردمان
درهیچ فصل صاحب ری را نظیر و یار
از بهر خدمت تو و محتاج فضل تو
روزی بدرگه تو بیاید چنو هزار
چندین هزار نامه کزو یادگار ماند
وان کارهای طرفه کزو ماند یادگار
بردرگه خلیفه دبیران همی کنند
توقیع نامه های تو بر دیده ها نگار
جاوید باش و پشت قوی باش و تندرست
تو شاد خوار ومارهیان از تو شاد خوار
روز تو نیک وسال تو نیک و مه تو نیک
تو تندرست وهر که نخواهد چنین فکار
فرخنده باد بر تو و بر دوستان تو
این مهرگان فرخ و این روز و روزگار
من بنده راکه خدمت من بیست ساله است
از فر خدمت تو پدید آمده یسار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیست و یکم روز مهرگان اشاره میکند و از آن به عنوان روز شادی و جشن یاد میکند. او دربارهی شمسالکفاة، بوالقاسم احمد حسن، وزیر شاه، ستایشهایی میکند و بر موقعیت و اعتبار او تأکید دارد. شاعر میگوید که این وزیر از میان همه خواجگان، جایگاه ویژهای دارد و خدما ت خانوادهاش، باعث ثبات و قدرت او در دیارشان است.
مدح شاعرانه او بر بسیاری از شاعران عجم و عرب فخر میآورد و اشاره دارد که در مدح او دروغی وجود ندارد و همه واقعیتهاست. شاعر به خوبی او، مهارتهایش و فضلش در موقعیتهای مختلف اشاره میکند و او را به عنوان یک شخصیت برجسته و با فضیلت توصیف میکند که شایسته تحسین و احترام است.
در پایان، شاعر آرزو میکند که روزها و سالها بر او و دوستانش نیکو باشد و به یادآوری دوستی و خدمت خود به وزیر در طول بیست سال اشاره میکند.
هوش مصنوعی: یک روز مانده تا ماه بزرگوار مهر، نمیتوان از کسی خواستهای داشت.
هوش مصنوعی: آوای سازها و عطر خوش شراب با شبزندهداری و روزهداری چگونه میتواند با یکدیگر همخوانی داشته باشد؟
هوش مصنوعی: اگر به یاد من نباشی، دلتنگ خواهی شد. پیام من را به او برسان و پیام او را هم بیاور.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آیا در روز روشن، وقتی که ماه هم در آسمان است، کسی به تو نگاه کرده است یا نه؟ به بیان دیگر، شاعر میخواهد بگوید که در این لحظه خاص، در حالی که چیزهای زیبا و روشنی در اطراف وجود دارد، آیا کسی به تو توجه دارد یا نه؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو نگاه نمیکند، به این دلیل است که خودت باید از روزهداری پرهیز کنی، ای کسی که کارهای نیکو را انجام میدهی!
هوش مصنوعی: اگر وقت و زمان خود را نشناسی، در نظر شاه و بزرگان بی ارزش خواهی بود و خود را در نظر آنها خوار میکنی.
هوش مصنوعی: شمس الکفاته، که یکی از شخصیتهای مهم و معتبر در دوران خود بود، در خدمت سید وزیر شاه بوالقاسم احمد حسن قرار داشت و به عنوان یک فرد حقطلب و راستگو شناخته میشد.
هوش مصنوعی: آن کسی که همه خواجگان به او نگاه میکنند و مورد توجه همگان است، هر یک از آنها بارها و بارها شراب او را میبوسند.
هوش مصنوعی: خوشبختی و کامیابی از جمله خدمات خاندان اوست و در این سرزمین، او مدتهاست که در خدمتگزاری مشغول است.
هوش مصنوعی: این وضعیت نه میتواند به عنوان نعمت و ثروت تلقی شود که به تو رسیده باشد، و نه میتوان آن را خدمت به حساب آورد که به اختیار تو درآمده باشد.
هوش مصنوعی: بر فراز کاخهای او نشانههایی از شکوه و عظمت قدیم بیشتر به چشم میخورد، همانطور که آتش بر روی نوک کوهها نمایان است.
هوش مصنوعی: کتاب اشعار شاعران پیش از این شاهدی است بر سخنان آنها، و خدایان شاعران ستایشگر را به حضور دعوت کن.
هوش مصنوعی: در خانوادهٔ خواجه، وجدان او را ستایش میکند، زیرا شاعری که شعرش در بهار پراکنده شده، قابل تحسین است.
هوش مصنوعی: شاعرانی که در ستایش چنین شخصیت بزرگی میپردازند، باید مهارت خاصی در شعر گفتن داشته و در این هنر موفق باشند.
هوش مصنوعی: هرچند درباره او از آسمان سخن گفته شود، اما این سخن بر هر کسی قابل قبول و معتبر است.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه راستگویی در مدح او به مراتب زیباتر از دروغ است، هیچکس به دروغ به ستایش او نمیپردازد.
هوش مصنوعی: آری، کسی که در مقام و جایگاه بلندی قرار دارد، نباید به ستارههای بیارزش و کماهمیت توجه کند.
هوش مصنوعی: شاعران عجم به خاطر مدح و ستایش او به خود میبالند و شاعران عرب نیز به همین دلیل از این افتخار بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: در سرزمین عرب، درباره فضایل و ویژگیهای او سخن بسیار گفتهاند و کم نیستند کسانی که به خاطر نامش از او یاد کردهاند، چرا که در این منطقه به خوبی شناخته شده است.
هوش مصنوعی: ای یادگار باقیمانده از جهان و سلطنت، از گوهر ارزشمند و نسل بزرگوار.
هوش مصنوعی: شاید دلیل اینکه ثروت و مقام تو حد و مرز ندارد، این باشد که اراده و فضیلت تو هم هیچ محدودیتی ندارد.
هوش مصنوعی: ما این چهار چیز را به دست آوردهایم و حتی بیشتر از آن، پس چه چیز بیشتری میتواند وجود داشته باشد، ای اقبال شهریار؟
هوش مصنوعی: به طور ناخودآگاه و بدون قصد، تو نیکیهایی را انجام میدهی که خداوند برای تو انجام داده است.
هوش مصنوعی: زر تو زایران تو به گونهای است که گویی بر تو یک زینت قرار دادهاند.
هوش مصنوعی: در ترازوی دوستی خداوند، هزاران نفر به مانند یکی سنجیده میشوند و حتی کمتر از یک نفر نیز در حساب میآید.
هوش مصنوعی: به محض ورود به باغ پر گل، احساس پروازی و شگفتی خواهی داشت و وقتی به کشتزار کشیده شوی، نیرویی شگرف و دلپذیر تو را در بر خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: دل با شادی و سرور تو میخندد و در دبستان جنگ، چشمانش از ترس تو به اشک میآید.
هوش مصنوعی: در حال حاضر هیچ شاهی بالاتر از تو نیست، زیرا تو به اندازهای ارزشمندی که هیچکس دیگری در جهان به گرد پای تو هم نمیرسد.
هوش مصنوعی: وقتی شخصی مانند تو بر بالش وزارت او نشسته است، به وضعیت خوشبختی او نگاه کن که چگونه این فرصت را برایش فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: مردم گفتند که در هیچ فصلی کسی را مانند صاحب ری نخواهند یافت و در کنار او همسطحی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: برای خدمت به تو و نیازمند رحمت و لطف تو، میخواهم روزی به درگاه تو بیایم، مانند هزار نفر دیگر.
هوش مصنوعی: هزاران نامه از او به یادگار مانده و کارهای شگفتانگیزش نیز به یادگار باقی مانده است.
هوش مصنوعی: در کاخ خلیفه، دبیران نامههای تو را روی دستان خود میگذارند و به آنها با احترام و محبت نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: همیشه سالم و نیرومند باش و با روحیهای شاد زندگی کن، زیرا خوشبختی تو میتواند دیگران را نیز شاد کند.
هوش مصنوعی: روزت خوب باشد، سالت خوب باشد و ماهت خوب باشد. تو سالم باشید و هرکس که نمیخواهد چنین باشد، فکری به حالش بکند.
هوش مصنوعی: روز مهرگان خوش و مبارک بر تو و دوستانت گرامیباش. این روز و زمانهای که در آن هستیم، پر از خوشبختی و شادکامی باشد.
هوش مصنوعی: من که بیست سال به تو خدمت کردهام، از محبت و ارادت به تو به وجود آمدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
امسال تازه روی تر آمد همی بهار
هنگام آمدن نه بدینگونه بود پار
پار ازره اندرآمد چون مفلسی غریب
بی فرش و بی تجمل و بی رنگ و بی نگار
و امسال پیش از آنکه به ده منزلی رسید
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.