گنجور

 
مسعود سعد سلمان

ایا آنکه بر دلبران پادشایی

جهان همچو بستان تو باد صبایی

اگر حجت صنع الله باید

رخان تو حجت به صنع خدایی

بتان سرایی بسان ستاره

تو ماهی میان بتان سرایی

دل من بماندست در درد عشقت

نیابد ازو هیچگونه رهایی

ز گفتار من خشمت آید همیشه

چنین خشمگین بر رهی بر چرایی

تکبر مکن بر من بنده زینسان

کزین کبر کردن بتا در سرآیی

نباید که جور و جفایت بگویم

به رادی که او راست فرمانروایی

عمید ملک بوالفرج نصر رستم

که بفزود شه را ازو پادشایی

ایا آنکه زین زمین و زمانی

ولی را نجاتی عدو را بلایی

زمین و زمان از تو نازند دایم

که بر هر دو داد ایزدت کدخدایی

هر آن بینوایی که پیش تو آید

نبیند از آن بیشتر بینوایی

به بزم اندرون کسری و کیقبادی

به رزم اندرون شیری و اژدهایی

هر آنگه برافراز باره نشینی

به میدان چون شیر ژیان اندرآیی

سنانت چنان در دل دشمن افتد

که چونان نیفتد قضای خدایی

هر آن جنگجویی که آمد به جنگت

چو سرمه به سم ستورش بسایی

تو پاکیزه ستی و پاکیزه مذهب

تو فرخنده فعلی و فرخ لقایی

تو مر دشمنان را رسانی به انده

تو از دوستان رنج انده زدایی

تو ابر گهر پاش و دینار باری

تو خورشید تابان و بدرالد جایی

تو بنیاد فضلی و اصل سخایی

به فضل و سخا حیدر مرتضایی

شد آراسته کشور هند از تو

گرفته ز اقبال تو روشنایی

کند افتخار از تو سلطان عالم

کز ایزد مر او را تو نیکو عطایی

اگر اوست چون جم به تخت جلالت

تو اندر دها آصف بر خیایی

تو زو بی غمی او ز تو شاد و خرم

سزا او تو را و تو او را سزایی

به نیکی خلیلی به پاکی کلیمی

به روی و خرد یوسف و مصطفایی

همی شکر و مدح تو گویند دایم

به هند اندرون شهری و روستایی

الا تا هر آن چیز کاید ز بنده

بدو نیک باشد سراسر قضایی

همه سال بادی عمید ولایت

عمل را ز رأی رفیعت روایی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

دل من همی داد گفتی گوایی

که باشد مرا روزی ازتو جدایی

بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم

بر آن دل دهد هر زمانی گوایی

من این روز را داشتم چشم وزین غم

[...]

منوچهری

نوای تو ای خوب ترک نوآیین

درآورد در کار من بینوایی

رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن

که هرگز مبادم ز عقشت رهایی

ز وصفت رسیده‌ست شاعر به شعری

[...]

قطران تبریزی

دلا تا تو اندر هوان و هوائی

نه جفت زمینی نه جفت هوائی

بلا از تو بیند همیشه تن من

بلائی تو یا بر بلا مبتلائی

چرا مهر دستان زنی برگزیدی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

نوا گوی بلبل که بس خوش نوایی

مبادا تو را زین نوا بینوایی

نواهای مرغان دو سه نوع باشد

تو هر دم زنی با نوایی نوایی

گر از عشق گویا شدستی تو چون من

[...]

قوامی رازی

نماند است در چشم من روشنائی

که افتاد با پیریم آشنائی

ز پیری چرا گشت تاریک چشمم

اگر آشنائی بود روشنائی

بهار جوانی فرو ریزد از هم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه