شد باز به دیدار سحر چشم جهانی
بیدار نشد بخت عجب خواب گرانی
ما را خبر از محنت و اندوه زمانه
وقت است که بی یاد تو باشیم زمانی
شک نیست که طفل ره ارباب طریق است
پیری که نگفته است ارادت به جوانی
تا دیده چه نامحرمیی دید ز اشکم
کز خانهٔ مردم به درش کرد روانی
کس را نبود مایهٔ قدر تو خیالی
گر یار بگوید که سگ ماست فلانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و درونی شاعر میپردازد. شاعر از دیدار معشوقش در صبح سخن میگوید و از غم و محنتهای زمانه مینالد. او به پیری اشاره میکند که ارادتی به جوانی ندارد و از دوری عاشق و معشوقش دچار ناراحتی و اشک شده است. در پایان، شاعر به این نکته اشاره میکند که دیگران ارزش معشوقش را درک نمیکنند و حتی اگر یار بگوید که کسی به او شبیه است، او را نخواهد شناخت. این اشعار نشاندهنده تأملات عمیق شاعر نسبت به عشق، زمانه و ارزش انسانی هستند.
هوش مصنوعی: به دیدار صبح برگشتم، اما دنیا هنوز بیدار نشده بود و بخت من در خواب عمیقی به سر میبرد که جالب است.
هوش مصنوعی: ما زمانی میتوانیم از درد و غمهای این دنیا صحبت کنیم که به خاطر تو فراموش شده باشیم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کودک نماینده و ادامهدهنده راه بزرگترها و اربابان است و کسانی که به سن و سال بالا رسیدهاند، بدون اینکه به جوانی ارادت نشان دهند یا آن را بیان کنند، در واقع در مسیر آن جوان حرکت میکنند.
هوش مصنوعی: چشمانم چه بیاجازهای را دیدند که از اشکهای من، عشق از دل مردم به بیرون ریخت.
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که به ارزشت پی ببرد؛ حتی اگر یار تو بگوید که فلانی مثل سگ ماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.