در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
شخصش ز جمادی و زبان از حیوانی
چون زرین را نیست ازو ساخته کفی
تکیه زده بر ران و کف سیمین رانی
جان را ز همه شادی دادست نصیبی
دل را ز همه رامش کردست ضمانی
در بزم خداوند سراید غزل و مدح
صد گونه سخن گوید بی هیچ زبانی
طاهر ثقت الملک سهری که ز رأیش
در ملک بیفزاید هر روز جهانی
خورشید که هر روز سر از ملک برآرد
گوید به بیانی که چنان نیست بیانی
نه چون ثقت الملک بود ملک فروزی
نه نیز چو مسعود ملک ملک ستانی
ای جسم تو جانی که سرشتست ز نوری
هرگز نبود پاکتر از جسم تو جانی
در طبع تو از چرخ نگشتست هراسی
بر عقل تو از دهر نمانده ست نهانی
افروخته رای تو همی ملک فروزد
ای رای تو تیغی که چنان نیست فسانی
حزمت چو بیارامد و عزمت چو بجنبد
آن کوه رکابی بود این باد عنانی
اقبال تو و هیبت تو نوری و ناری
مهر تو و کین تو بهاری و دخانی
از خامه تو ملک به خوبی و به نغزی
چون لعبت آذر شد و چون صورت مانی
هرگز نکشد پی به گمان تو یقینی
هرگز نبرد پی به یقین تو گمانی
کام تو به هر وقتی آراسته بزمی
جود تو به هر وقتی پرداخته کانی
مال تو خریدار ثنا گشته و هر روز
داری ز ثنا سودی و از مال زیانی
ای رای تو آن سخت کمانی که ندیدست
این سخت کمان چرخ چو او سخت کمانی
این طالع بختم سرطانست همیشه
زان کج رود این بخت بدم چون سرطانی
امروز خداوندا در حبس تنم را
جان در غلیانست و تن اندر خفقانی
چون مردم بیمار که در بحران باشد
پیوسته همی گویم با خود هذیانی
گر گویم و گر نه غم دل در دل چون نار
می بترکد این دل اگر گویم یانی
از رنج روانم را رفته همه قوت
زیرا که تنی دارم چون رفته روانی
پیوسته درین حبس گرفتارم و مأخوذ
هر روز به جلویزی و هر شب به عوانی
تا دوزخی نبود درمانده نگردد
در دست چنین دوزخی زندان بانی
من بسته بدخواهم غبنا که بدینسان
گردد چو منی بسته تلبیس چنانی
این هست همه سهل جز این نیست که امروز
در دل زندم دوری روی تو سنانی
جانم که بترسیده ست از چرخ ستمگر
از رای کریم تو همی خواهد امانی
ور من بمرم فضل فرو گرید و گوید
والله که ازین پس بنبینیم چو فلانی
دردا و دریغا که شود ضایع و باطل
زین نوع بنانی و ازین جنس بیانی
نه نه که به حسن نظر دولت سامیت
آخر بکنم روزی با بخت قرانی
امروز من از رای بلند تو بدیدم
از دولت و اقبال دلیلی و نشانی
والله که بخواهم دید ارزنده بمانم
بر تن ز تو تشریفی و بر سر برکانی
خوش چیز از آنست سبک خیزی تازی
از ساز به زریال و به رخشش چو گرانی
وین حال عیانست مرا ز آنکه بر عقل
احوال جهان نیست نهانی چو عیانی
تا هیچ تهی نیست مکانی ز مکینی
چونان که جدا نیست مکینی ز مکانی
یک لحظه و یک ساعت قصر تو مبادا
بی صدری و دیوانی بی بزمی و خوانی
سر سبزتر از مورد و فزاینده تر از سرو
دلشاد ز هر سرو قدی مورد نشانی
چون لاله شده جام تو از باده و گشته
از روی بتان بزم تو چون لاله ستانی
می خواسته از غالیه خطی که دهانش
باشد چو درآید به سخن غالیه دانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف دوگانگی زبان و روح انسانی میپردازد. او اشاره میکند که زبان انسان ترکیبی از خصوصیات حیوانی و جسمانی است و این ویژگیها باعث ایجاد احساسات و شادی در وی میشود. شاعر به صفات ملک ثقتالملک اشاره دارد و او را به عنوان شخصیتی با رأی بلند و درخشان توصیف میکند که در دنیا تأثیرگذار است. در کنار این توصیفات، شاعر به حالت درونی خود و رنجهایی که از صدر زندگی و جدایی از محبوب خود دارد، میپردازد و از غم عمیق درونی خود میگوید که ناشی از دوری از معشوق است. او به امید فردا و روزی بهتر اشاره میکند و از بیقراری و تنهایی خود مینالد. شعر به سمبلهای طبیعی و ظریف اشاره دارد و با تصاویر دلانگیز از زندگی و روابط انسانی پر شده است.
هوش مصنوعی: در دستان من دو زبانه است و دهان من بسته است؛ چون به سخنوری فصیحان میپردازم، ملتفت به زمانهای هستم.
هوش مصنوعی: آن کودک که به دلیل پیری بدنش خمیده شده و صدایش مانند صدای جوانان است، نشاندهنده این است که با وجود سن و سال کم، به بلوغ و پختگی رسیده است.
هوش مصنوعی: ترکیبی شگفتانگیز از تمام موجودات دارد؛ وجودش از مواد بیجان و روحش از موجودات زنده است.
هوش مصنوعی: چون طلا، شکل و ظاهری ندارد که بر روی آن تکیه کنند، خود را بر روی پایش گذاشته و بر روی نقره زینت میبخشد.
هوش مصنوعی: جان از تمام خوشیها بهرهمند شده و دل از همه آرامشها تضمین شده است.
هوش مصنوعی: در محفل معبود، انسان میتواند به شعر گفتن و ستایش بپردازد و به طور غیرکلامی، احساسات و افکار خود را به زیبایی بیان کند.
هوش مصنوعی: شخصی که مورد اعتماد و دارای سلطنت است، هر شب به خاطر فکر و تدبیرش بر حکمرانیاش میافزاید و هر روز بر وسعت جهان اضافه میشود.
هوش مصنوعی: خورشید که هر روز از افق سر برمیآورد، سخنی میگوید که هیچ کلامی نمیتواند آن را به درستی بیان کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که پادشاهی نه به خاطر قدرت و سلطنت خود مورد احترام قرار میگیرد، و نه مانند مسعود، تنها به خاطر توانایی در جمعآوری ثروت و ملک. در واقع، این اشخاص به خاطر ویژگیها و صفات خاص خودشان برجسته نیستند.
هوش مصنوعی: ای بدن تو روحی است که از نوری ساخته شده و هرگز چیزی پاکتر از بدن تو روحی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در وجود تو از تأثیرات دنیا ترسی نیست و عقل تو دیگر از رازهای زندگی نگران نیست.
هوش مصنوعی: اندیشه و تفکر تو باعث روشنایی و گرمی این سرزمین میشود. ای اندیشهات مانند تیغی است که مانند داستانها یا افسانهها نیست.
هوش مصنوعی: وقتی آرامش تو برقرار شود و ارادهات به حرکت درآید، این باد مانند کوه رکابی خواهد بود که تو را به جلو میبرد.
هوش مصنوعی: شما مظهر نور و روشنایی هستید و از طرفی در میان خوبیها و بدیها قرار دارید. محبت شما به مانند بهاری است که زندگی را زنده میکند و در عین حال میتواند حس آتشین و گرمی را به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: از نازکخیالی و مهارت تو، سرزمین به زیبایی و دلنشینی یک دختر زیبا تبدیل شده است، همچون تصویری که از مانی، نقاش معروف، در ذهن میماند.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان بر اساس گمان خود به حقیقتی دست یافت و همچنین یقین تو نمیتواند به گمانی تبدیل شود.
هوش مصنوعی: هر زمان که بخواهی، خوشی و لذت برایت فراهم است و هر لحظه از بخشش و generosity تو بهرهمند میشویم.
هوش مصنوعی: مال تو به مدیحهسرایی تبدیل شده و هر روز از ستایش دیگران بهرهمند میشوی، اما از داراییات زیان میبینی.
هوش مصنوعی: ای اندیشهٔ تو مانند کمانی محکم است که هیچکس نمیتواند مانند آن را ببیند، همانطور که چرخوفلک هم چنین کمانی است.
هوش مصنوعی: سرنوشت من همیشه بدشگون بوده است، چون بخت من همواره کج و معیوب است، مانند نشانه بیماری سرطان.
هوش مصنوعی: امروز، ای خداوند، در حالی که جسمم در زندان است، روح من پر از شور و هیجان است و بدنم در حال خفگی و تنگنا قرار دارد.
هوش مصنوعی: همانند انسانی که در حال بیماری و در شرایط دشواری به سر میبرد، مدام با خودم صحبت میکنم و افکاری بیمورد و نامنظم در ذهنم میچرخد.
هوش مصنوعی: اگر بگویم یا نگوییم، غم دل مانند آتش درونم میسوزد و خواهد شکست. این دل اگر بگویم، به چه حالت خواهد بود؟
هوش مصنوعی: از درد و رنجی که در دل دارم، تمام نیرویم رفته است؛ چون بدنی دارم که روح و جانم از آن جدا شده است.
هوش مصنوعی: من همیشه در این زندان حبس شدهام و هر روز به بهانهای و هر شب به بهانهی دیگری به کلافگی مبتلا هستم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی به جهنم نرود، در دستان کسی که در آن جهنم است، گرفتار نمیشود.
هوش مصنوعی: من احساس میکنم که در شرایط بدی قرار دارم و این جا به جایی برای من مضر است، زیرا اگر من به این شکل در تنگنا باشم، دیگران هم به همین شکل دچار مشکل خواهند شد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تمام مسائل و مشکلات آسانتر از این نیست که امروز در دل من غم دوری از چهرهی تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: جان من از ظلم و سختیهای دنیا میترسد و به خاطر رحمت و رأی نیکو تو به دنبال آرامش و پناهگاهی است.
هوش مصنوعی: اگر من بمیرم، فضیلتم به شکل اشک ریختن خواهد بود و خواهد گفت: به خدا قسم، از این به بعد مانند فلانی را خواهیم دید.
هوش مصنوعی: ای کاش که از این نوع بیان و این نوع ساختار، چیزی خراب و بیفایده نشود.
هوش مصنوعی: نه اینکه به خاطر زیبایی و لطف تو، روزی به بخت خوب دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: امروز من از نظر نافذ و بلندمرتبهات، نشانهای از خوشبختی و خوششانسی را مشاهده کردم.
هوش مصنوعی: به خدا قسم اگر بخواهم با ارزش و باوقار باقی بمانم، به دلیل توست که بر من لطف کردهای و همچنین بر افراشتهام.
هوش مصنوعی: خوشی در چیزی است که با آرامش و راحتی به دست میآید، نه با زحمت و سختی. به مانند طعم شیرین یک ساز و آوای خوشی که بدون فشار و بار اضافی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: این وضعیت برای من آشکار است، زیرا وضعیتهای جهان بر عقل پوشیده نیست و مانند چیزی نیست که فقط به صورت غیرمستقیم درک شود.
هوش مصنوعی: هیچ جایی خالی از وجودی نیست، همانطور که وجودی از جایی جدا نیست.
هوش مصنوعی: لحظهای و ساعتی از زندگیات را بدون شادی و بیسرگرمی نگذران، و قصر خوابهایت را خالی از عشق و شور و شوق نکن.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شکوه ای اشاره دارد که درخت مورد و سرو دارند. درخت مورد با برگهای سبز و شادابش، و سرو به خاطر قامت بلند و استوارش، هر کدام نمایانگر نوعی زیبایی هستند. شاعر به طور خاص به خوشحالی و سروری که از این درختان میگیرد اشاره دارد و آنها را به عنوان نمادهای بارز زیبایی و شکوه معرفی میکند.
هوش مصنوعی: همانطور که گل لاله به خاطر زیباییاش مورد توجه قرار میگیرد، جام تو نیز به خاطر شراب آن و زیبایی چهره محبوبانت در مهمانی به همین شکل ستایش میشود.
هوش مصنوعی: او میخواست از لبهی زبانش چیزهایی بگوید که وقتی به سخن میآید، همه را شگفتزده کند و نشان دهد که چقدر در هنر کلام و گفتار ماهر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
ای شاد به تو جان من و جان جهانی
هر روز فزون بادا در جان تو جانی
خالی نه ای از مکرمت و حری روزی
فارغ نه ای از رادی و افضال زمانی
پیدا شود از رادی و از دولت هر روز
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.