دوش می گفتم که ماه این دلفروزی از که دید
جانب رویش اشارت کرد شمع و لب گزید
در صفات گوهر سیراب دندان صدف
چون دهن بگشاد از گفتار او دُر می چکید
کاکل و زلفش سیه کاری عجب از سر نهد
در سیاست گرچه این را بست و آن را سر برید
آه درد انگیز را از آتش دل فاش کرد
لاجرم زاین گرم نرمی باید او را برکشید
تا که عمر رفته بر من باز گردد ساعتی
دل ز پی فریاد می کرد و سرشکم می دوید
چون ز مژگانش خیالی ناوکی کرد التماس
غمزهٔ او هردمی فرمود گفت از من رسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر درباره زیبایی و جذبه ماه صحبت میکند و به تصویر سازی از چهره معشوقهاش میپردازد. او به توصیف صفات و زیباییهای او میپردازد و از احساسات درونیاش مانند عشق و درد ناشی از دوری سخن میگوید. شاعر با بیانهای عاطفی و تشبیههای زیبا، حسرتش را برای بازگشت عشقش ابراز میکند و به دردهای ناشی از این فاصله اشاره میکند. غمزه و نگاه معشوقش نیز تأثیر عمیقی بر دل او دارد.
هوش مصنوعی: شبی در حال صحبت بودم که دیدم ماه زیبایی، به کسی اشاره کرده است. شمعی از شدت زیبایی آن ماه، لبش را گزید و حیرت زده شد.
هوش مصنوعی: صدف که بهخاطر دندانهایش و شفافیت گوهرش معروف است، وقتی دهنش را باز کرد، از سخنان او مانند مروارید درخشان و باارزش میریخت.
هوش مصنوعی: موهای سیاه و زیبا او کار عجیبی میکنند؛ وقتی که در دل سیاست وارد میشود، حتی اگر یکی را به بند کشد و دیگری را از سر بگذراند.
هوش مصنوعی: آه پر درد از دل آتشین خود را بیان کرد، بنابراین برای نجات او از این گرما و احساسات نرم و لطیف، باید او را کمک کرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگیام به من برگردد، دل از شدت شوق فریاد میزد و اشکم به راه افتاده بود.
هوش مصنوعی: وقتی او با مژگانش یک ناز کوچک کرد، هر بار که از او خواهش میکرد، میگفت که این درخواست از من آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان بیوفا را بر گزیدو بد گزید
لاجرم بر دست خویش ار بد گزید او خود گزید
هر که دنیا را به نادانی به برنائی بخورد
خورد حسرت چون به رویش باد پیری بروزید
گشت بدبخت جهان و شد به نفرین و خزی
[...]
تا شه عالم به بهروزی و پیروزی رسید
باغ پیروزی شکفت و صبح بهروزی دمید
کرد باید سروران را در چنین روزی نشاط
خورد باید بندگان را در چنین وقتی نبید
فرخ آمد طلعت سلطان برین فرخنده باغ
[...]
میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید
مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید
نامه آن نامهست کاکنون عاشقی خواهد نوشت
پرده آن پردهست کاکنون عاشقی خواهد درید
دلبران را جان همی بر روی او باید فشاند
[...]
عید شد ایام ما ناآمده ایام عید
چون رسید از راه با شاه جهان میرعمید
سعد دین صدری که دیدار همایونش بفال
همچو نام شاه مسعود است و چون بختش سعید
قبله اهل قلم ممدوح مخدومی که هست
[...]
خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد
کامور اعمار اسبان شیخ ابوعامر رسید
مرکب میمون ادام الله توفیقه که هست
یادگار نوح پیغمبر که در کشتی کشید
گفتم ای پیر مبارک خیر مقدم مرحبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.