تا شه عالم به بهروزی و پیروزی رسید
باغ پیروزی شکفت و صبح بهروزی دمید
کرد باید سروران را در چنین روزی نشاط
خورد باید بندگان را در چنین وقتی نبید
فرخ آمد طلعت سلطان برین فرخنده باغ
هرکه او را دید بیشک صورت اقبال دید
شاه سنجر پادشاه عالم پیروز بخت
کایزد جان آفرین از آفرینش آفرید
نام او مشهور گشت از مرز چین تا قیروان
بنده گشت او را هر آن خسرو که نام او شنید
چون به ملک اندر قدم بر تخت سلطانی نهاد
ملک با او شد مقیم و تخت با او آرمید
ایزد او را دادگنج و ملک و لشکر در جهان
زانکه گنج و ملک ولشکر در جهان او را سزید
شد مظفر چون ز نعل مرکبانش روز رزم
در عراق و در خراسان گَرد برگردون رسید
تخت و بخت دشمنان را هر دو از هم درگسست
چون به یک حمله مصاف دشمن ازهم بر درید
نیزهٔ او در صف هَیْجا در نُصرت گشاد
بود گفتی نیزهٔ او قفلِ نصرت را کلید
گر شوند امروز پیدا رستم و اسفندیار
هر دو نتوانند در میدان کمان او کشید
چون به جنگ اندر شود رخشان سِنان و ناچخش
با سِنان و ناچخ او شیر نتواند چَخید
مار نتواند گَزیدن تا نیاید نزد مرد
کین او ماری بود کز دور بتواند گزید
ملک او از طعنهٔ خصمانکجا یابد خلل
آب دریا از دهانِ سگ کجا گردد پلید
جَنَّتی شد هرکجا ابر وفاق او گذشت
دوزخی شد هرکجا باد خلاف او وزید
کین او چون دام گشتُ و دشمنان را پایْ بست
وهم او چون تیغگشت وگمرهان را پی برید
ای جهانداری که همچون خضر جاویدان بماند
هرکه او از آب اقبال تو یک شربت چشید
بو نافع تر ز باران بهاری کشت را
قطرهای کز آب جودت بر کف مفلس چکید
از همه شاهان گیتی سایهٔ یزدان تویی
سایهٔ انصاف برگیتی تو دانی گسترید
شاهِ ملکافروزِ لشکردار در عالم تویی
کارهای ملک و لشکر را تودانی پرورید
هرکه او از چنبر پیمانت بیرون برد سر
سرو او از بیم شمشیر تو چون چنبر خمید
مایهٔ اقبال هرکس دولت پیروز توست
گشت مُقْبِل هرکه او را دولت تو برگزید
بر زمین بیعدل تو یک مور نتواند گذشت
در هوا بیامر تو یک مرغ نتواند پرید
هرکسی را از چمیدن وز چریدن چاره نیست
هرکسی در خدمت تو هم چمید وهم چرید
گر به زر باید خریدن گوهر دریا و کان
گوهر مدح و ثنای تو به جان باید خرید
تا چو روی دوستانت سرخ باشد ارغوان
تا چو روی دشمنانت زرد باشد شنبلید
سبز باداگلبن عمرت که هر روز از طرب
صد هزاران گل بر آن گلبن بخواهد بشکفید
از گل مهر تو احباب تو را بادا نسیم
زانکه خار کینه ی تو در دل اعدا خلید
باد بخت تو بهکام و باد ملک تو مدام
باد رای تو رفیع و باد عیش تو مدید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف پیروزی و بهروزی شاه سنجر پرداخته و فضایل و عظمت او را در نظر دارد. شاعر به جشن و شادی مردم به مناسبت این پیروزی اشاره میکند و میگوید که نام شاه از مرزهای دور مانند چین تا قیروان مشهور شده است. شاه سنجر با قدرت و شجاعت خود در جنگها پیروز شده و دشمنان را شکست داده است. او با نیکخوئی و بخشندگی، عدالت را در کشور برقرار کرده و سایه خداوند بر اوست. شعر به ستایش از او و آرزو برای طول عمر و خوشبختیاش پرداخته و امیدوار است که دوستی و مهر او به دوستانش و کینه دشمنانش را از بین ببرد. در نهایت، شاعر با نیکخواهی برای اطرافیان و خود شاه، از بخت و خوشیهای او سخن میگوید.
هوش مصنوعی: هنگامی که پادشاهی به خوشبختی و موفقیت دست پیدا کرد، گلهای پیروزی شکوفا شدند و صبح خوشبختی روشن شد.
هوش مصنوعی: در چنین روزی، سروران باید خوشحال و شاداب باشند و بندگان نیز باید در این زمان خوشگذرانی کنند و از نوشیدنی لذت ببرند.
هوش مصنوعی: سلطان خوشبخت و خوشچهرهای نمایان شد که مانند باغی سرسبز و خوشبو است. هر کس او را مشاهده کند، به یقین میتواند نشانههای خوششانسی و بخت را در چهرهاش ببیند.
هوش مصنوعی: شاه سنجر، پادشاه خوشبخت و پیروزمند، به لطف خداوند جان خود را از آفرینشهای او میداند.
هوش مصنوعی: نام او به قدری مشهور شد که از مرز چین تا قیروان شنیده میشد و هر پادشاهی که نام او را میشنید، به او ارادت پیدا میکرد.
هوش مصنوعی: زمانی که فردی بر تخت سلطنت قدم گذاشت، سلطنت نیز در کنار او ماند و تخت آرام گرفت.
هوش مصنوعی: خداوند به او ثروت، ملک و سپاه در دنیا عطا کرده است، زیرا این ثروت، ملک و سپاه شایستهی اوست.
هوش مصنوعی: مظفر زمانی که از نعل اسبهایش در میدان جنگ یاد کرد، به یاد میآورد که در عراق و خراسان با گرد و غبار مواجه شده است.
هوش مصنوعی: تخت و سرنوشت دشمنان با یک حمله از هم جدا شدند و در هم شکستند.
هوش مصنوعی: نیزهاش در میدان نبرد همچون کلیدی برای گشودن قفل پیروزی عمل میکرد، به طوری که گویی خود نیزه برای نصرت و یاری آماده شده بود.
هوش مصنوعی: اگر امروز رستم و اسفندیار در میدان نبرد ظهور کنند، هیچکدام قادر نخواهند بود کمان او را به زه بکشند.
هوش مصنوعی: زمانی که در جنگ، نیزهها به درخشش درآیند و با قدرت به هم بخورند، هیچ شیر و حیوان نیرومندی نمیتواند در برابر آن ایستادگی کند.
هوش مصنوعی: مار نمیتواند نیش بزند تا زمانی که به نزدیک مرد نیاید. این مار از دور قادر است نیش بزند.
هوش مصنوعی: ملک و سلطنت او از دشنامها و طعنههای دشمنانش آسیب نمیبیند، همانطور که آب دریا از ناپاکی دهانِ سگی آلوده نمیشود.
هوش مصنوعی: هر جایی که ابر محبت او عبور کرد، به بهشت تبدیل شد و هر جایی که باد مخالف او وزید، جهنم گشت.
هوش مصنوعی: چون او به صورت دام درآمد، دشمنان را به بند کشید و وقتی به شکل تیغ در آمد، گمراهان را از میان برداشت.
هوش مصنوعی: ای سرور جهانی، کسانی که از فیض و نعمت تو بهرهمند شوند، مانند خضر جاویدان خواهند ماند.
هوش مصنوعی: بوی خوبی که از باران بهاری میآید، از قطرهای که از بخشش تو بر دست نیازمند میچکد، مفیدتر است.
هوش مصنوعی: تو از میان تمامی شاهان جهان، سایهای الهی و نمونهای از انصاف هستی که بر روی زمین گسترده شده است.
هوش مصنوعی: شاهی که درخشان و فرمانروای لشکریان است، در این جهان تویی که امور کشور و سپاه را اداره میکنی و در پرورش آنها مهارت داری.
هوش مصنوعی: هر کسی که از دایره پیمان تو خارج شود، همچون درخت سرو که به خاطر ترس از شمشیر تو خم میشود.
هوش مصنوعی: هر کس برکت و خوشبختیاش به پیروزی تو بستگی دارد، و هر کسی که مورد لطف و توجه تو قرار گیرد، به سوی خوشبختی رهنمون میشود.
هوش مصنوعی: بدون عدالت تو، هیچ مورچهای نمیتواند بر زمین حرکت کند و بدون فرمان تو، هیچ پرندهای نمیتواند در آسمان پرواز کند.
هوش مصنوعی: هر کسی را نمیتوان از چمیدن و چریدن بازداشت، هر کسی در خدمت تو هم چمید و هم چرید. این یعنی هر فردی نمیتواند از طریق رفت و آمد و گردش خودداری کند و حتی در خدمت تو نیز به همان فعالیتها ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم دریا و سنگهای قیمتی را با طلا بخریم، مدح و ستایش از تو باید با جانمان خریده شود.
هوش مصنوعی: بگذار چهره دوستانت چون گل ارغوانی زیبا و سرخ باشد و چهره دشمنانت همچون گل شنبلید زرد و بیروح شود.
هوش مصنوعی: امیدوارم که عمر تو مانند درختی پرگل و سرسبز باشد و هر روز به لطف شادی، هزاران گل بر روی آن بشکفد.
هوش مصنوعی: از گل محبت تو دوستانت را نسیمی باشد، چرا که خاری از کینه تو در دل دشمنانت وجود دارد.
هوش مصنوعی: باد بختت همیشه خوش و خوشیمن باشد، و سلطنتت همواره پایدار بماند. آرزوهایت بلندمرتبه و لذتهای زندگیات طولانی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان بیوفا را بر گزیدو بد گزید
لاجرم بر دست خویش ار بد گزید او خود گزید
هر که دنیا را به نادانی به برنائی بخورد
خورد حسرت چون به رویش باد پیری بروزید
گشت بدبخت جهان و شد به نفرین و خزی
[...]
برمعین دین پیغمبر مبارک باد عید
چشم بد باد از جمال و ازکمال او بعید
صاحب دنیا ابونصر احمد آن کز طلعتش
هست فال و طالع آزادگان سعد و سعید
عالم آرای و مبارک رای دستوری که هست
[...]
میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید
مملکت بر وی سهی شد ملک بر وی آرمید
نامه آن نامهست کاکنون عاشقی خواهد نوشت
پرده آن پردهست کاکنون عاشقی خواهد درید
دلبران را جان همی بر روی او باید فشاند
[...]
عید شد ایام ما ناآمده ایام عید
چون رسید از راه با شاه جهان میرعمید
سعد دین صدری که دیدار همایونش بفال
همچو نام شاه مسعود است و چون بختش سعید
قبله اهل قلم ممدوح مخدومی که هست
[...]
خسرو از اصطبل معمورت که آن معمور باد
کامور اعمار اسبان شیخ ابوعامر رسید
مرکب میمون ادام الله توفیقه که هست
یادگار نوح پیغمبر که در کشتی کشید
گفتم ای پیر مبارک خیر مقدم مرحبا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.