تا ز عشق اهل نظر آیینهای برساختند
دوست را هریک به قدر دید خود بشناختند
در مقامر خانهٔ وحدت که کوی نیستی ست
عاشقان در داو اول خویش را در باختند
گوشه گیران را از این دولت چه بهتر کز نخست
گوشهٔ خاطر ز مهر غیر او پرداختند
رسم غمّازی گذار ای دل که در راه ادب
اشک را مردم بدین جرم از نظر انداختند
گردن تسلیم نه زیرا که ارباب طرب
چنگ را چون بر سر تسلیم شد بنواختند
عاقبت مسکین خیالی را پریرویان چو عود
سوختند از خامی و رسوای عالم ساختند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غیرت سلطان عشقش چون ز سر معلوم شد
حجره دل خاص با سودای او پرداختند
در گذشتند از زمان و از مکان مرغان او
در هوای بی نیازی آشیانها ساختند
عاشقان چون با خیال یار خود پرداختند
خلوت دل را ز غیر دوست خالی ساختند
هر دم از نور تجلی چهره ها افروختند
در سعادت بر سر عالم علم افراختند
تا ز اکسیر سعادت مس خود را زر کنند
[...]
در سپاهان شاه و نزدیکان سپاهی ساختند
جانب بغداد بهر رزم ترکان تاختند
ترکیان بهر شبیخون تیغ هندی اختند
سوی اینان تاختند ویار اینان ساختند
لشکر طهماسب شه از بیم دلها باختند
[...]
لیک فرزندان او قدرِ وُرا نشناختند
جسمِ پاکش را لگدکوبِ اَجانِب ساختند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.