خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳

تا ز عشق اهل نظر آیینه‌ای برساختند

دوست را هریک به قدر دید خود بشناختند

در مقامر خانهٔ وحدت که کوی نیستی ست

عاشقان در داو اول خویش را در باختند

گوشه گیران را از این دولت چه بهتر کز نخست

گوشهٔ خاطر ز مهر غیر او پرداختند

رسم غمّازی گذار ای دل که در راه ادب

اشک را مردم بدین جرم از نظر انداختند

گردن تسلیم نه زیرا که ارباب طرب

چنگ را چون بر سر تسلیم شد بنواختند

عاقبت مسکین خیالی را پری‌رویان چو عود

سوختند از خامی و رسوای عالم ساختند