یاد باد آنک نیاورد ز من روزی یاد
شادی آنک نبودم نفسی از وی شاد
شرح سنگین دلی و قصّه شرین باید
که بکوه آید و بر سنگ نویسد فرهاد
گر بمرغان چمن بگذری ای باد صبا
گو هم آوای شما باز گرفتار افتاد
سرو هر چند ببالای تو می ماند راست
بنده تا قدّ ترا دید شد از سرو آزاد
تا چه کردم که بدین روز نشستم هیهات
کس بروز من سرگشته ی بدروز مباد
گوئیا دایه ام از بهر غمت می پرورد
یا مگر مادرم از بهر فراقت می زاد
نه تو آنی که بفریاد من خسته رسی
نه من آنم که بکیوان نرسانم فریاد
تا چه حالست که هر چند کزو می پرسم
حال گیسوی کژت راست نمی گوید باد
ایکه خواجو نتواند که نیارد یادت
یاد می دار که از مات نمی آید یاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به یاد کسی است که دیگر از او خبری ندارد و از غم دوری او رنج میکشد. او حسرت گذشته را میخورد و وصف دل سنگین و غمگین خود را بیان میکند. شاعر درخواست دارد که باد صبا پیام او را به محبوب برساند و از آزادی و رهایی خود در مقابل او میگوید. او از حال جفا و دلتنگی خود میگوید و به بیخبری ای که وجود دارد، اشاره میکند. در پایان، شاعر به خاطر فراموشی محبوبش به یادش دلتنگی میکند و میگوید که یاد او از دلش نمیرود.
هوش مصنوعی: یاد آن روز بخیر که به یاد من بود، زمانی که خوشحالیام از او یک لحظه هم دور نمیشد.
هوش مصنوعی: عاطفهی سنگین و دلتنگیهای عمیق باید بهگونهای بیان شوند که مانند داستان شیرین از دل کوه بیرون بیایند و بر سنگ نقش شوند.
هوش مصنوعی: اگر از کنار پرندگان چمن عبور کنی، ای باد صبحگاهی، بگو که صدای شما دوباره آنان را به حالتی گرفتار و اسیر درآورده است.
هوش مصنوعی: هرچند که درخت سرو همیشه به خاطر قامت تو ایستاده و راست میشود، اما بندهی تو به خاطر قد و قامت تو از آن آزاد شده است.
هوش مصنوعی: باید ببینم چه کارهایی انجام دادم که به این وضعیت رسیدم. ای کاش هیچکس به حال من، که در این روزهای بد سرگردانم، حسرت نخورد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دایهام به خاطر غم تو مرا بزرگ کرده یا شاید مادرم به خاطر دوری تو مرا به دنیا آورده است.
هوش مصنوعی: تو آنقدر در دسترس نیستی که به کمک من که خستهام برسی و من هم آنقدر ناتوان نیستم که صدایم به آسمان برسد.
هوش مصنوعی: هر بار که از گیسوی کج تو حال آن را میپرسم، باد به دروغ جواب میدهد و راست نمیگوید.
هوش مصنوعی: اگر خواجو نتواند تو را فراموش کند، باید بدانی که یاد تو از خاطر او نمیرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای همه ساله زخوی تو دل سلطان شاد
دل سلطان همه سال از خوی تو شادان باد
با علی خیزد هر کز تو بیاموزد علم
با عمر خیزد هر کز تو بیاموزد داد
زانکه استاد تو اندر همه کاری پدرست
[...]
نوزتان مادر شش روز نباشد که بزاد
نوزتان ناف نبریده و از زه نگشاد
نوزتان سینه و پستان به دهن بر ننهاد
نوزتان روی نشست و نوزتان شیر نداد
این چه بند است که بر من غم آن ماه نهاد
دل من بر دوره خون زد و دیده بگشاد
دل من برد بگفتار دل آزار بتی
که همه فعلش بند است و همه قولش داد
بجفا کردن راد است و بدل دادن زفت
[...]
قاضی آن بد نسب خر روش ترک نژاد
که چو دید او کله کیسه زرش آمد یاد
آنکه بی سیم کسی نبد از ارش نگشاد
سیم وی دادی و از مهتری این دارد یاد
جاودان بادا آن جای طهارت آباد
[...]
یاد میدار که از مات نمی آید یاد
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد
نکنی یک طرف از قصه ی من هرگز گوش
نه زِیم یک نفس از غصه تو هرگز شاد
یاوری نیست، که با خصم تو بردارم تیغ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.