گنجور

 
خواجوی کرمانی

هم عفی الله نی که ما را مرحبائی می زند

عارفانرا در سراندازی صلائی می زند

آشنایانرا ز بیخویشی نشانی می دهد

بینوایانرا ز بی برگی نوائی می زند

اهل معنی را که از صورت تبرّا کرده اند

هر نفس در عالم معنی ندائی می زند

می سراید همچو مرغان سرائی وز نفس

هر دم آتش همچو باد اندر سرائی می زند

همچونی گر در سماعت خرقه بازی آرزوست

دامن آنکس بچنگ آور که نائی می زند

یکنفس با او بساز ار ره بجائی می بری

همدم او باش کو هم دم ز جائی می زند

گر نئی بیگانه خواجو حال خویش از نی شنو

زانک آن دلخسته هم دم ز آشنائی می زند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مشتاق اصفهانی

قاصدی باز آمد و حرفی ز جائی می‌زند

سوخت از شوقم که حرف آشنائی می‌زند

چون به صیدی غمزه‌ات تیر جفایی می‌زند

ناوک رشگی بجان مبتلائی می‌زند

چاره‌ام مر گست در بحر غمت از اضطراب

[...]

آذر بیگدلی

مطرب امشب ناله سر کرده است، نایی می‌زند

در میان ناله حرف آشنایی می‌زند

خدمت دیرین من بین، ورنه در آغاز عشق

هرکه را بینی دم از مهر و وفایی می‌زند

نو گرفتار است دل، از اضطراب او مرنج

[...]

محیط قمی

مرغ دل پر در هوای آشنایی می‌زند

فرصتش بادا که پر در خوش هوایی می‌زند

گوش و دل بگشا و بشنو نغمهٔ جان بخش نی

کین شکر لب دم ز لعل دلربایی می‌زند

این نواهای مخالف را مدد از یک دم است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه