خوشا وقتی که از بستانسرائی
بر آید نغمه ی دستانسرائی
بده ی ساقی که صوفی را درین راه
نباشد بی می صافی صفائی
اگر زر می زنی در ملک معنی
به از مستی نیابی کیمیائی
سحاب از بی حیائی بین که هر دم
کند با دیده ی ما ماجرائی
چه باشد گر ز عشرتگاه سلطان
بدرویشی رسد بانگ نوائی
درین آرامگه چندانک بینم
نبینم بیریائی بوریائی
وگر خود نافه ی مشک تتارست
نیابم اصل او را بی خطائی
سریر کیقباد و تاج کسری
نیرزد گرد نعلین گدائی
اگر خواهی که خود را بر سر آری
بباید زد بسختی دست و پائی
درین وادی فرو رفتند بسیار
که نشنیدند آواز درائی
ندارم چشم در دریای اندوه
که گیرد دست خواجو آشنائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف لذات و زیباییهای زندگی میپردازد و بر اهمیت عشق و نوشیدن شراب در زندگی تاکید میکند. شاعر به شادی و نشاطی که از بستانسرا و آواز دستانسرا ناشی میشود اشاره میکند و میخواهد که باید در زندگی از خوشیها بهره برد. او به نقش شراب در تغییر روحیهی صوفی اشاره کرده و آن را عاملی برای پاکی و صفا میداند. شاعر همچنین به بیمعنایی زندگی بدون لذت و مستی اشاره میکند و به قدرت و جلال پادشاهان و درویشان مینگرد. او میخواهد بگوید که ارزش زندگی را باید در لذتهای آن جستجو کرد و در نهایت از اندوه و غم پرهیز کند.
هوش مصنوعی: خوشا زمانی که از باغی صدای نغمهای زیبا و دلنواز به گوش برسد.
هوش مصنوعی: به من جامی بده، زیرا در این مسیر روحانی، نبودن شراب خالص برای عارفان هیچ زیبایی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر در سرزمین معنوی به جستجوی ارزشها و حقایق بپردازی، به مراتب بهتر از آن است که به شیفتگی و شوق گذرا دل ببندی.
هوش مصنوعی: باران از روی بیحیاییاش هر لحظه داستانی را برای چشمان ما نقل میکند.
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر صدای خوشی از محفل لذت و خوشی سلطان به گوش درویش برسد؟
هوش مصنوعی: در این مکان آرام، هر چه میبینم، نمیتوانم بیپرده و خالص ببینم.
هوش مصنوعی: اگر خودم نتوانم ریشه و اصل مشک را پیدا کنم، پس از آن نباید انتظار بیعیب و نقص بودن را داشته باشم.
هوش مصنوعی: پادشاهی و ثروت بزرگانی مثل کیقباد و کسری هم ارزش بیشتری از گرد نعلین یک گدا ندارد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی موفق شوی و خودت را در زندگی به نمایش بگذاری، باید با تمام وجود و سختی تلاش کنی و از هیچ زحمتی دریغ نکنی.
هوش مصنوعی: در این مکان، بسیاری به عمق فرو رفتند و هیچکدام صدای زنگ را نشنیدند.
هوش مصنوعی: من در دریای غم، چشمی ندارم که بتواند دست دوستی خواجو را بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.