مرا که زهره نباشد که در رخت نگرم
بیا بگو که ز وصل تو بر چگونه خورم؟
بچشم من نرد گردت ار بسی کوشم
بگرد تو نرسد چشمم ار بسی نگرم
بدولت غم تو آتش دلم زنده ست
ز شادی ار چه نماندست آب بر جگرم
شود ز سینۀ من مهر روی تو تابان
اگر چو صبح ز دست تو پیرهن بدرم
حکایت غم تست ار بخانه بنشینم
فسانۀ من و تست ار بکوی بر گذرم
بباغبانی و اختر شناسی افتادم
ز عشق روی و قدت تا برفته یی ز برم
بباد قدّ تو از بس که سرو پیرایم
از ارزوی رخت بس که اختران شمرم
من و خیال تو زین پس، اگر بود خوابم
من و حدیث تو زین پس، اگر بود خبرم
چو آفتاب اگر جای بر فلک سازم
دود همی غم عشقت چو سایه بر اثرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به شدت از عشق و دوری معشوقش رنج میبرد. او به عدم توانایی خود برای دیدن معشوقش اشاره میکند و از عذابهای ناشی از این عشق سخن میگوید. دلش پر از آتش غم است و حتی وقتی که به یاد معشوقش میافتد، دردی در درونش زنده میشود. او به شدت تحت تأثیر زیبایی و وجود معشوقش است و احساس میکند که عشقش توانسته است به زندگیاش نور و رنگ ببخشد. همچنین، او به تمایز بین خواب و واقعیت اشاره میکند و میگوید که حتی اگر در خواب باشد، باز هم تو را خیالش و یادش بر او حاکم است. در نهایت، او تمام وجودش را به عشق معشوقش تقدیم میکند و این عشق را همچون دودی میداند که همواره در پس ذهنش وجود دارد.
هوش مصنوعی: من که جرأت ندارم به چهرهات نگاه کنم، بیا و بگو که از دیدنت چهطور باید حال و روزم را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: در نگاه من، هرچقدر هم تلاش کنم و دور تو بگردم، هرگز به تو نخواهم رسید، حتی اگر مدت زیادی به تو خیره شوم.
هوش مصنوعی: غم تو مانند آتشی در دل من شعلهور است و باوجود این که شادمانی دیگری در زندگیام وجود ندارد، آن درد و سوزش هنوز هم احساس میشود.
هوش مصنوعی: اگر عشق تو در قلبم درخشان شود، مثل صبحی که نورش به زمین میتابد، حتی اگر از دستان تو پیراهنم را پاره کنم.
هوش مصنوعی: اگر در خانه بمانم، غم تو را روایت میکنم و اگر از کوچه بگذرم، داستان من و تو را بازگو میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق به چهره و قد تو، به باغبانی و ستارهشناسی پرداختم؛ زیرا تو از کنار من رفتهای.
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و elegance تو، موهای خود را به باد میسپارم و از عشق به چهرهات، ستارهها را یکی یکی به حساب میآورم.
هوش مصنوعی: از این پس، اگر خوابم ببرد، تنها تصور تو را در ذهن دارم و اگر خبری بشنوم، فقط از تو صحبت میکنم.
هوش مصنوعی: اگر مانند خورشید بر آسمان جا بگیرم، غم عشق تو همچون سایهای همواره همراه من خواهد بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم
به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم
نمیشناسم خود را که من کیم به یقین
از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم
عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه
[...]
اگر چه نیستت از چشم دوستان آزرم
چرا نیاید ازین شیبت سپیدت شرم
ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا
چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد
خرد به باغ سخن بیشکوفهٔ هنرم
به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی
[...]
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم
وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم
به سوی این دو یگانه به موصل و شروان
دلی است معتکف و همتی است برحذرم
هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا
[...]
چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم
مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم
بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت
ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم
مرا به شادی رویش به سینه باز آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.