گنجور

 
جامی

ای که در پرده به بازار جهان می آیی

ما تو بودیم ازین پیش و تو اکنون مایی

سایه توست جهان بر عدم افتاده و ما

چشم آن سایه و در چشم تویی بینایی

از کرم ساخته ای چشم جهان بین ما را

تا به این چشم جهان را نظری فرمایی

گر نگهبان نشود گنج جهان را این چشم

حاصل گنج به یغما ببرد یغمایی

شخص تو سایه تو چشم تو بینایی تو

رشته صد توست ولی بر صفت یکتایی

همه اعیان جهان روی تو را آینه هاست

تا هر آیینه به آیین دگر آرایی

بنماییم تو را هم به تو افزون ز همه

چون رخ خویش در آیینه ما بنمایی

دل شد از عشق تو جامی که حبابش فلک است

باده بر جامی ازین جام همی پیمایی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عراقی

بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟

گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟

نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی

گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی

گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو

[...]

مولانا

بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی

کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی

چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی

ز پی خشم رهی ساعد و کف می‌خایی

صنما مغلطه بگذار و مگو تا فردا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

تو پری زاده ندانم ز کجا می‌آیی

کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی

راست خواهی نه حلال است که پنهان دارند

مثل این روی و نشاید که به کس بنمایی

سرو با قامت زیبای تو در مجلس باغ

[...]

همام تبریزی

اثر لطف خدایی که چنین زیبایی

تا تو منظور منی شاکرم از بینایی

نیست ما را شب وصل تو میسر زیرا

که شب تیره شود روز چو رخ بنمایی

چون خیال تو ز پیشم نفسی خالی نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
حکیم نزاری

محرمی کو که پیامی برد از من جایی

خدمتی رفع کند پیش جهان آرایی

عجبی ، نادره‌یی ، طُرفه کشی ، چالاکی

شکرینی ، نمکینی ، صنمی ، زیبایی

امشب ای پیکِ صبا گر قدمی رنجه کنی

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه