خواهم از تیغت پس از قتل استخوان خود قلم
تا کنم شرح غمت بر لوح خاک خود رقم
بر سرم ران روزی از راه کرم رخش جفا
تا کیم داری ز محرومی لگدکوب ستم
گر خم محراب ابروی تو بیند شیخ شهر
پشت طاعت کم کند دیگر به سوی قبله خم
از مژه خوناب وز دل خون ناب آید مرا
غرقه خواهم شد درین سیل دمادم دمبدم
ریز خون ما به گرد کعبه کویت که نیست
جز به خون دردمندان تشنه ریگ این حرم
روی اگر نپسندیم سودن به پشت پای خویش
فرش کن چشم مرا بهر خدا زیر قدم
تنگ شد بر جامی از هجر رخت شهر وجود
وقت آن آمد که آرد رو به صحرای عدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساس عمیق درد و غم را بیان میکند. شاعر میخواهد از تجربههای تلخ و رنجها بگوید و آنها را بر زمین ثبت کند. او از محبت معشوق یاد میکند و به نوعی به ستمهایی که بر او رفته، اشاره دارد. احساس ناامیدی و گسستگی از معشوق در این متن مشهود است. شاعر از غرق شدن در درد و اندوه سخن میگوید و آرزوی رهایی از این وضعیت را دارد. در نهایت، او به دوری از معشوق و نیاز به بازگشت به اصل وجودش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: میخواهم پس از اینکه با تیغ تو کشته شدم، استخوانهایم را به قلمی تبدیل کنم تا اندوه تو را بر روی خاک خود بنویسم.
هوش مصنوعی: در زندگی من، روزی به خاطر محبت تو، دلم پر از درد و رنج شده و از طرف دیگر، زندگی سخت و پر از ظلم و ستم را تحمل میکنم. تا کی باید این محرومیت و زخمها را به دوش بکشم؟
هوش مصنوعی: اگر مردی عالم و زاهد به ابروهای کمانی و زیبا تو بنگرد، ممکن است در عبادتش به اشتباه بیفتد و احساس کند که دیگر نیازی به روی آوردن به قبله ندارد.
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک و از دلم اندوهی خالص سرازیر میشود، میخواهم در این سیل بیپایان غرق شوم.
هوش مصنوعی: خونهای ریز شده ما در اطراف کعبه، نشان از آن دارد که تنها با خون کسانی که در این مکان مقدس، در عذاب و تشنگی به سر میبرند، ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: اگر روی محبوب را نپسندیم و از او دور شویم، بهتر است با نرمی و احتیاط در راه خود قدم برداریم و چشمانم را به خاطر خداوند زیر قدمهای تو بگذارم.
هوش مصنوعی: دل به دلیل فراق تو تنگ و پیمانهام پر شده است، و اکنون زمان آن رسیده که به سوی دنیای خالی و عدم بروم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم
آبها جاری و می روشن و دلها بی غم
باغ پنداری لشکر گه میرست که نیست
ناخنی خالی از مطرد و منجوق و علم
خاک هر روزی بی عطر همی گیرد بوی
[...]
قطعۀ مدح مرا چون دل و چون دیدۀ خویش
از پی فخر بدارند بزرگان عجم
پس من آری بتن خویش فرستم بر تو
مدح گویم که مگر مزد فرستی بکرم
تو بدینار کسان آب مرا تیره کنی
[...]
چون بزاد آن بچگان را، سر او گشت به خم
وندر آویخت به روده، بچگان را، به شکم
بچگان زاد مدور تنه، بیقد و قدم
صد و سی بچهٔ اندر زده دو دست به هم
تا جهان از گل خرم شده چون باغ ارم
آهو ایمن شده بر سبزه چو مرغان حرم
از بر سوسن بین برگ گل زرد و سپید
چو پراکنده بمینا در دینار و درم
لاله و سبزه بهم در شده از باد بهار
[...]
موسم عید و لب دجله و بغداد خُرَم
بوی ریحان و فروغ قدح و لاله به هم
همه جمع اند و به یک جای مهیا شدهاند
از پی عشرت شاه عرب و شاه عجم
رکن اسلام ملک شاه جهانگیر شهی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.