بر کنار دجله دور از یار و مهجور از دیار
دارم از اشک جگرگون دجله خون در کنار
چون سواد دیده ام دریا کند بغداد را
سیل چشم دجله بارم گر شود با دجله یار
گر نبردی آرزوی یثربم از کف زمام
کی فتادی بر خراب آباد بغدادم گذر
این نه باغ داد خارستان بیداد است لیک
نیست جز ارباب دل را دل ز خار او فگار
وقت کوچ آمد ببند ای ساربان بار سفر
تا به کی باشد دل از بغدادیانم زیر بار
هر دم از شوق سفر چون اشتران سرخ موی
می کشد بر روی زردم قطره های خون قطار
پشت خم گردد چو گردن ناقه را در بادیه
گر شود با بارهای دل بر او جامی سوار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات نویسنده نسبت به شهر بغداد و دوری از یار و دیار است. او از دجله و اشکهایی که بر دلش نشسته صحبت میکند و از غم دوری و آرزوی سفر به یثرب میگوید. شاعر احساس تنهایی و افسردگی خود را بیان کرده و به توصیف زیباییهای بغداد و درد ناشی از جدایی میپردازد. او همچنین به ناامیدی و خستگی دل از زندگی در بغداد اشاره دارد و در نهایت، دلش به سفر و رهایی از این وضعیت میتپد.
هوش مصنوعی: در کنار رود دجله و دور از یار، بیمکانی و در غم دیار خود، اشکهای من همچون خون از قلبم جاری است.
هوش مصنوعی: وقتی میبینم که دریا بغداد را غرق میکند، مانند سیل دجله، چشمانم پر از اشک میشود اگر دجله با دریا همراه شود.
هوش مصنوعی: اگر آرزوی یثرب را از دست ندهی، هرگز نباید زمام خود را به راهی ببری که به ویرانههای بغداد میرسد.
هوش مصنوعی: این باغ پر از گل و زیبایی نیست، بلکه از خاری نشأت میگیرد که نتیجه ظلم و بیعدالتی است. با این حال، کسی که دل بزرگ و مهربانی دارد، از این خاری که دیگران را آزرده میکند، آسیب نمیبیند.
هوش مصنوعی: ای سوار، هنگام سفر فرا رسیده، بار و بنه را جمع کن. تا کی باید دل من تحت فشار غم و اندوه بغداد باشد؟
هوش مصنوعی: هر لحظه از شوق سفر، مانند شتران با موی سرخ، بر چهره زردم، قطرات خون به صورت ردیف میچکد.
هوش مصنوعی: وقتی گردن شتر در باد خم میشود، نشاندهندهی سنگینی بارهای سنگینی است که بر دوش اوست. در اینجا، به نوعی اشاره به بارهای عاطفی و رنجهایی است که مانند جامی بر روی دل انسان قرار دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامهای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته به آتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفهتر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقههاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.