آه ازین شب که نیست پایانش
وای دردی که نیست درمانش
چون به دستم نمی فتد چکنم
شبکی شمعی از شبستانش
در دماغ دلم نمی آید
نکهتی گل دمی ز بستانش
می زنم همچو بلبل سرمست
ناله ی شوق در گلستانش
آن سهی سرو بین که برپا خاست
که به جان آمدم ز دستانش
غمزه شوخ او دلم بربود
حذر اولی ز چشم فتّانش
عید رویش چو رو نمود به خلق
ای بسا جان که گشت قربانش
گل بود در جهان ولی چون من
نبود یک هزار دستانش
از کمان خانه ی دو ابرو زد
ناوکی بر دلم ز مژگانش
تا به سوفار در دلم بنشست
در جگر ماند نوک پیکانش
از غم دل جهان خراب شود
گر نه لطفی کند جهانبانش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنجی بیپایان سخن میگوید که درمانی برای آن وجود ندارد. او به تنهایی و حزن خود اشاره میکند و به شمعی که در شبستانش روشن نیست، تشبیه میکند. احساسات عاشقانه و شوق را با نالهای از دل بیان میکند و به زیبایی یک سرو و غمزههای دلبندش اشاره میکند. عید روی محبوبش را جشن میگیرد، اما از جانفشانیها و درد دلش حرف میزند. در نهایت، او به این نکته میرسد که اگر لطف عشق در زندگیاش نباشد، دنیا برای او بیارزش خواهد بود.
هوش مصنوعی: این شب بیپایان است و درد من بیدرمان. آه، چه غمانگیز است این وضعیت!
هوش مصنوعی: وقتی چیزی به دستم نمیرسد، چه کار میتوانم بکنم جز اینکه شمعی از شبستانش بسازم؟
هوش مصنوعی: در دل من هیچ بویی از گلهای باغستان نمی آید.
هوش مصنوعی: من با شوق و خوشحالی همچون بلبل در گلستان نغمه میزنم و نالههای عاشقانه سر میدهم.
هوش مصنوعی: به زیبایی و قامت بلندی که آن سرو دلفریب دارد، نگاه کن که من از محبت و زیبایی او به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: نگاه بازیگوش او دلم را ربود، و باید از چشم فریبندهاش احتیاط میکردم.
هوش مصنوعی: وقتی عید شکوفایی و ظهورش به مردم نمایان شد، بسیاری از جانها برای آن فدای عشق و محبتش شدند.
هوش مصنوعی: در این دنیا گلهای زیبایی وجود دارد، اما هیچکدام به اندازه من و دستانی که دارم، ارزشمند نیستند.
هوش مصنوعی: چشمهای زیبا و قدری که در میان دو ابرو قرار دارند، به قلب من یک تیر زدند که از مژههای او نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که عشق در دل جان گرفت، اثر آن همچنان در وجودم باقی ماند و مانند زخم تیری در جگرم احساس میشود.
هوش مصنوعی: اگر دل آدمی از غم پر شود، جهان به هم میریزد؛ اما اگر مقتدایش به او لطف کند، اوضاع تغییر خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غیرت حق گرفت دامانش
ریسمان شد زه گریبانش
کی رها می کنند خصمانش
که وزد باد بر گریبانش
آنچنان کن ز دیو پنهانش
که نبیند مگر سلیمانش
زینهار از دهان خندانش
و آتش لعل و آب دندانش
مگر آن دایه کاین صنم پرورد
شهد بودهست شیر پستانش
باغبان گر ببیند این رفتار
[...]
دشمن آدم است بچگانش
کو کسی کو نشد پریانش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.