گنجور

 
همام تبریزی

کجا روم که کمند تو می‌کشد بازم

ضرورت است که با دیگری نمی‌سازم

چه می‌کنم به هوای دگر که مرغ توام

بدین طرف به طرب جان خویش در بازم

کبوتری که ز شهر تو نامه‌ای آرد

به گرد کوی تو بادا همیشه پروازم

همی‌کشم سر خود سال و ماه بر گردن

بدان امید که در خاک پایت اندازم

اگرچه بی غم عشقت نبوده‌ام نفسی

میان همنفسان برنیامد آوازم

شبی حدیث تو را با صبا همی‌گفتم

به شرط آن که نگوید به هیچ کس رازم

گشاد راز مرا وین سخن برون افتاد

دگر سخن بر نامحرمان نپردازم

دریغ نام تو باشد به هر زبان ور نه

مرا چه غم که نه امروز عشق می‌بازم

همام در نظر دشمنان همین گوید

بلا چو می‌کشم از بهر دوست می‌نازم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

به زخمِ تیرِ ملامت سپر نیندازم

ز رویِ بازی منگر که عشق می بازم

به غیرِ خانه بر انداز هر بنا که نهم

به هرزه بر گذرِ سیل خانه می سازم

خوش است خانه ی ابرو و تختِ پیشانی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
حافظ

نمازِ شامِ غریبان چو گریه آغازم

به مویه‌هایِ غریبانه قِصه پردازم

به یادِ یار و دیار آن چُنان بِگِریَم زار

که از جهان رَه و رسمِ سفر براندازم

من از دیارِ حبیبم نه از بِلاد غریب

[...]

فیض کاشانی

نماز شام غریبان چو گریه آغازم

به مویه‏های غریبانه قصه پردازم

به یاد مهدی هادی چنان بگریم زار

که راه و رسم فراق از جهان براندازم

من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
واعظ قزوینی

چو تار چنگ کند گوشمال غم سازم

چو مرغ رنگ بتنگست بال پروازم

رسید ضعف بجایی که نارساست اگر

کنند کوک بساز خموشی آوازم

ز بس جهان شده خالی ز دوستان صدیق

[...]

جویای تبریزی

ز شوق آنکه به گوشت رسیده آوازم

به بال ناله بود چون سپند پروازم

مرا کباب دل از روی گرم می سوزد

اسیر خوی توام سایه پرور نازم

گر آفتاب جمال تو در نظر باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه