این منم در صحبت جانان که جان میپرورم
گر به خوابش دیدمی هرگز نگشتی باورم
دیده میمالم که نقش دوست است این یا خیال
صورتش تا بیش میبینم در او حیرانترم
سالها خون خوردهام در انتظار وعدهای
تا از آب زندگانی شد لبالب ساغرم
با چنین رو و لبی گو شمع و شیرینی مباش
با نسیم زلف او فارغ ز مشک و عنبرم
غیرتم آید که گیرد در کنارش چون منی
ور نه امشب تا به وقت صبح بودی در برم
حیف باشد بعد از این کردن نظر بر رویها
دیدۀ خود را بدوزم تا به جایی ننگرم
در بهشتم گر خطاب آید که مقصودی بخواه
غیر او اندیشهای دیگر نباشد در سرم
ناله و بیداری شبهای ما ضایع نشد
ناگهان دولت به پای خود درآمد از درم
چون شبی در خدمت یاران به روز آوردهام
من نه آن شخصم که بودم خود همامی دیگرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلتنگیاش برای محبوب سخن میگوید. او بیان میکند که اگرچه ممکن است در خواب محبوب را ببیند، اما هیچگاه به آن باور نداشته است. چشمهایش گمان میکنند که تصویر دوست است یا در خیال است. هر چه بیشتر آن چهره را میبیند، بیشتر حیرتزده میشود. او سالها در انتظار وعدهای بوده تا از شربت زندگی سیراب شود. وجود زیبای محبوب به او این احساس را میدهد که باید از تحت تأثیر قرار گرفتن توسط چیزهای دیگر آزاد شود. شاعر حسرتخوردن به این واقعیت را دارد که نمیتواند همیشه در کنار محبوب بماند و به او عشق ورزد. او بیان میکند که اگر بهشتم هم بخواهد او را خطاب کند، فقط به عشق محبوب میاندیشد. در نهایت اشاره میکند که شبها و نالههایش بیهوده نبوده و به یک آگاهی جدید از خود دست یافته است.
هوش مصنوعی: این من هستم که در گفتوگو با معشوق زندگیام را میسازم؛ اگر او را در خواب ببینم، هرگز نمیتوانم به وجود او ایمان بیاورم.
هوش مصنوعی: چشمهایم را میمالم تا ببینم آیا این تصویر دوست من است یا فقط خیالاتی از اوست. هر چه بیشتر به او نگاه میکنم، بیشتر در افکار و حیرت غرق میشوم.
هوش مصنوعی: سالها در انتظار بودهام تا وعدهای که به من داده شده، محقق شود و ساغرم از آب زندگی پر شود.
هوش مصنوعی: با چنین چهره و لبهایی، ای کاش شمع و شیرینی نباشی. با وزش نسیم زلف او، من از عطر مشک و عنبر بینیازم.
هوش مصنوعی: غیرت من اجازه نمیدهد که کسی دیگر به جای من در کنار او باشد، اما اگر غیرت نداشتم، باید تا صبح را در آغوشش میگذراندم.
هوش مصنوعی: حیف است که بعد از این، چشمم را بر روی زیباییها بدوزم و به هیچ جا نگاه نکنم.
هوش مصنوعی: اگر در بهشت به من بگویند که چه خواستهای داری، در آن لحظه جز خدا هیچ فکری در ذهنم نخواهد بود.
هوش مصنوعی: شبهای بیداری و غمناکی ما بیفایده نماند و ناگهان کمکم خوشبختی به سراغ ما آمد.
هوش مصنوعی: یک شب در کنار دوستانم با شادمانی گذراندهام و به چنان حالتی رسیدهام که دیگر آن فردی که قبلاً بودم نیستم؛ واقعاً تغییر کردهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معدن شادیست این معدن جود و کرم
قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم
مهتر شاهان گیتی را همیشه کهترم
گر بخدمت نامدم معذور دارد مهترم
من بدیوان و سرای پادشاه دیگرم
گرچه نگذارد که یک روز از در او بگذرم
هر دو درگه را یکی بینم همی چون بنگرم
[...]
ظاهر شده است اینجا معدن جود و کرم
قبلۀ ما روی دوست قبلۀ هر کس حرم
گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم
بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی
خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم
منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی
[...]
هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون میبرم
عالمی از عالم وحدت به کف میآورم
تخت و خاتم نی و کوس رب هبلی میزنم
طور آتش نی و در اوج انا الله میپرم
هرچه نقش نفس میبینم به دریا میدهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.