گنجور

حاشیه‌ها

سفید در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۷ - رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره:

 

گفت منفذ نیست از گردونتان

جز به سلطان و به وحی آسمان...

 

سفید در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۷ - رفتن قاضی به خانهٔ زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره:

 

عاشقی کو در غم معشوق رفت

گر چه بیرون است، در صندوق رفت... 

 

زهیر در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۷۷:

مصراع دومِ بیتِ اول وزنش اشکالی نداره؟

اصن چطور خونده میشه؟

حسین فرزند ماه جمال و منصور محمدنظامی در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

با درود و سلام

حسین محمدنظامی هستم فرزندماه جمال و منصور.

در مصرع "پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو" به نظر می رسد شکر به اشتباه کتابت و تلفظ شده است. در اینجا سکر به جای شکر معنا دارتر است. سکر به معنی مستی می باشد.

منظور شاعر این است که به غیر از شمع و حرکات مست گونه پروانه برای رسدن به شمع چیز دیگر مگویید. در شعر دیگر از مولانا چنین آمده است:

"هزار مست چو پروانه جانب آن شمع      نهاده جان به طبق بر که این بگیر و بیار"

در بیت فوق هم به مستی پروانه اشاره می کند که به سمت شمع می رود.

پس ترکیب شمع و سکر بهتر معنی می دهد. اینکه چرا این ترکیب شده است شمع و شکر یا قند و شکر و ... بماند!!!

رضا از کرمان در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۳۴ در پاسخ به علیرضا اکبری دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت مجنون که خاک می‌بیخت تا لیلی را بیابد:

علیرضا جان سلام 

   با توجه به عشق مجنون به لیلی که مجازاً عشق زمینی است ولی در کلام ادیبان وعرفا به عنوان عشق آدمی به سرچشمه حقیقت و ذات خداوندی تعبیر شده در اینجا جناب عطار از این موضوع در جهت خدمتگذاری به نوع بشر بهره برداری نموده است منظور کلام خصوصا بیت آخر که فرمودی به این نکته اشاره دارد که آدمی همچون مجنونی است که لیلی خود را در این گذر خاکی گم کرده ودر درون او خار خاری است که همواره به دنبال اصل خود میگردد ودر این گذر خاکی (زندگانی)عشق به مخلوق  روپوشش ونقابی بیش نیست ،وجمیع عشق ومهر ورزی بشر به خلایق به عشق به حضرت حق وخداوند برمی گردد وخدمت به مردم عین عبادت خداونداست وبه هرکه لایق بداند عنایت میفرماید. یکی از تعالیم عرفانی وارزشهای اساسی آن خدمت به هم نوعان است خاک بیختن در گذر خاکی در ذهن بنده این معنا را القا میکند که جستجوی خداونددرعزلت گزینی وبی توجهی از رنج مردمان نیست وسالک طریق وعارف واقعی نمیتواند بدون توجه به این مقوله به سعادت نائل آید  وبقول شمس تبریزی که گفته : افاق عالم همه جمع شدند گرد کعبه ،حلقه کرده وسجود کردند ، اگر کعبه را از میان حلقه برگیری،سجود هریک بر همدگر باشد ودل خود را سجده میکنند. پس شرط اول ،داشتن طلب وصول به حق ودر وهله دوم  به اعتبار امر خلیفه اللهی آدم ،خدمت به مردمان، عین خدمت به خداست و زمینه اتصال به ساحت پاک خدایی است . (وبگذریم که عشق به سایر مخلوقات و کل اکوسیستم که خودش یک بحث دیگه است ،اون هم جدا نیست از این قصه)   

البته به نظر حقیر الله اعلم    شاد باشی امیدوارم مفید واقع گردد.

رضا از کرمان در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۰ دربارهٔ مولانا » فیه ما فیه » فصل نوزدهم - فرمود که شب و روز جنگ می‌کنی و طالب تهذیب:

سلام 

  دراین بخش از کتاب جناب مولانا به مقام والای زن اشاره میکند و جهت تذهیب نفس به مردان مدارا کردن وتسلیم بودن درمقابل امر زنان را توصیه میکند و باعنایت به خودبزرگ بینی وغیرت مردانه که از خصایص مردان محسوب میشوداین راه که الحق والنصاف کاری دشوار برای مردان است را پیشنهاد داده  ومیگوید بجای اینکه با پرخاش وتعصب دنبال رفع عیوب زنان باشی با صبر کردن وتسلیم بودن سعی در تهذیب نفس خود داشته باشید و حتی اگر بر نفس خود نمیتوانی غلبه کنی تصور کن که همسرت همچون معشوقه توست تا بدین طریق حسد وغیرت وتعصبهای جاهلانه از تو رخت بر بندد وجای خود را به لذت مجاهده وصبر وتسلیم دهد ودر جای دیگر  فقر عیسوی که همان ازدواج نکردن است را مورد نکوهش قرار میدهد وفقر محمدی که عبارت از ازدواج وتحمل سختی زندگانی مشترک وصبر در مقابل به قول ایشان محالات زنان است را با امعان نظر به حدیث رسول اکرم که فرموده هیچ رهبانیتی در اسلام نیست رجحان داده ودر آخر نیز توصیه میکند که زنان را به جهت غیرت وتعصب خشک محبوس ومحصور نکنید وبگذارید آزادانه زندگی کنندو میگوید گوهر عفت وپاکدامنی در زنان میبایست ذاتی ودرونی باشد وبا تحمیل وفشار نمیتوانی زنی را پاکدامن کنی وشاید بدین طریق بصورت تصنعی خویش را عفیف بنماید ولی اصل قضیه چیز دیگری است 

 با توجه به زمان ودوره حیات مولانا وحتی نگاه جامعه اروپا به مقوله زن که به گفته ویل دورانت در تاریخ تمدن ، زن را در قرون وسطی به عنوان شر وخطری خانگی  ومصیبتی مطوب میدانسته اند (تاریخ تمدن ج1ص2956) نشان دهنده ژرف اندیشی وآزادگی این نابغه بشری است روحش شاد  

علیرضا اکبری در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۱ دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی طلب » حکایت مجنون که خاک می‌بیخت تا لیلی را بیابد:

از دوستان لطفا یه نفر توضیح بده این شعر رو..خصوصا بیت آخر رو

زهیر در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۵ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » چند رباعی » شمارهٔ ۳:

این رباعی، بدآموزی نداره؟

زهیر در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸۱:

به احتمال قوی منظور از عاقبت در بیت اول، «عاقبت اندیشی» بوده. کسی نظر دیگه‌ای داره؟

یزدانپناه عسکری در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۲۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

6- تاب خوردم رشته وار اندر کف خیاط صنع - پس گره بر خیط خودبینی و خودرایی زدم 

***

[یزدانپناه عسکری]

حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ –  بقره : 187

تصور (تَبَیَّن‏) انسان، بدون در دام آن افتادن توضیح و تداوم بَیْن ابیض و اسود جهان، با در مقابل هم قرار دادن آن دو و گشودن فجر و ادراک دنیای واقعیت و رسیدن به تمامیت نفس، نه یادگرفتن توضیحی جدید. انسانی که خود بین نیست و به تمامیت نفس رسیده ، حرکت دارد ، و خود را به‌طور هماهنگ با دنیایی که او را در برگرفته تغییر می‌دهد، خواه دنیای «ابیض» یا دنیای «اسود» باشد. و متوجه می‌شود دنیا، فیضان فیض و صدور فیض است.

_____

(خیط: أصل واحد یدلّ علی امتداد الشی‏ء فی دقّة ، تداوم) ؛ (الْخَیْط- شترمرغ) ؛  199+62 :3+1

زهیر در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۱۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸۲:

یکی دیگه از عاشقانه‌های مولویِ عاشق‌پیشه!😘

زهیر در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸۴:

چاشْت یعنی: میان‌وعده‌ی قبل از ظهر

زهیر در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸۵:

هم‌معنیِ بیت دوم، این ضرب المثل گفته میشه: قورباغه رُ رو تختِ طلا هم که بشونی، باز می‌پره تو مُرداب!!

زهیر در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸۷:

اگه در اولین مصرع به جای «خودم»، «خودت» بود، معنی و منظورِ روشنی داشت، ولی حالا که «خودم» گفته شده، منظور چیه؟

زهیر در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۵۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۸۹:

سوره عنکبوت، قسمتی از آیۀ ۵: إِنَّ أَجَلَ اللّهِ لَآتٍ، ترجمه: زمانِ مقرّرِ خدا آمدنیست.

در حدیثی منقول از امام علی علیه السّلام: کُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ، ترجمه: هر «موردِ توقّعی» آمدنیست.

زهیر در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۹۰:

به نظر میرسه مولوی درین رباعی توصیه به داشتن «رفیق راه» کرده

زهیر در ‫۲ سال قبل، چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۹۹۱:

👌👌👌

۱
۷۹۵
۷۹۶
۷۹۷
۷۹۸
۷۹۹
۵۴۵۹