گردآفرید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۵۴ در پاسخ به جهن یزداد دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲:
کاش فردوسی اشاره ای هم به این مورد می کرد که کسی که فرزندش را بکشد (سهراب) یا باعث فرار او از مملکت و مرگ او بشود (سیاوش) یا او را به دلیل هر چیزی در کوه و بیابان رها کند و... و... و...حکمش چیست.
گردآفرید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۳۶ در پاسخ به انوشه روان دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جمشید » بخش ۲:
با سلام و احترام به همه فرهیختگان مخاطب گنجور.
در روزها و سال های معاصر فرزند کشی های دلخراشی رخ می دهد (البته علاوه بر پدرکشی های دلخراش) که بهتر است واقعا هر دو مورد را در زمره تابو محسوب کنیم. رستمی که فرزند می کشد با رستمی که چنین نمی کند هرگز برابر نیست. بنابراین تابو ندانستن فرزند کشی از زشتی آن نمی کاهد.
یوسف شیردلپور در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:
چققققققدر این شعر زیباست پرمعنا وچه دلنشین این غزل حضرت عطار را استاد شجریان به همراهی گروه کامکارها واستاد لطفی اجراکردند هرچه گوش کنی مشتاق ترمیشوی برای شنیدن💚💚💚🙏🙏
سید محمدرضا فخری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۹ در پاسخ به منصور دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:
در قدیم زمانی که فرد دارای تملک مالی بوده و تغذیه مناسب داشته است صورت افروخته داشته و افروخته رخ بودن کنایه از سیری و رضایت و شادی است (گاهی هم کنایه از عصبانیت که در اینجا اینگونه نیست). در اینجا شاعر فرموده "رخ ز شکر افروخته" یعنی با وجود افتادن در غرقابه و سیل و طوفان که در دو بیت قبل امده باز من از شدت شکرگزاری و رضایت و تسلیم به قضای الهی صورتم را افروخته نگهداشته ام، یعنی با شکر و سپاس فراوان صورتم را افروخته نگاه داشته ام بجای اینکه افتاده در غرقابه گله و شکایت کنم. این اوج رضا و تسلیم در مقام بندگی است که در نهایت بلا و مصیبت صورت و نمای بیرونی عارف با شکر افروخته و شاد و راضی است و شاید به دلیل شکوه و بلندی این جایگاه است که هر کسی را به آن راه نیست و خداوند در قرآن فرموده : اعملوا آل داوود شکرا و قلیل من عبادی الشکور
شهرام سپاس در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۲ در پاسخ به نجمه برناس دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷:
درود
بیت دوم رو خوب معنی نکردین
سفید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳:
نمیدیدم تنش را از لطافت لیک روی خود
در آن آئینه چون برگ خزان در آب میدیدم...
وای از این بیت...
سفید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۰ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶:
نقد غمت که حاصل دنیا و دین ماست
گنج خرابهٔ دل اندوهگین ماست...
یاد تو زود چون رود از دل که همرهش
در اولین قدم، نفس آخرین ماست...
سفید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۶ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰:
نگاه آشنای یار پیش از آشناییها...
سفید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۱ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹:
خوش آن مردن که بر بالین خویشت بینم و باشد
اجل در قبض جان، تن مضطرب، من در تماشایت...!
مسلم در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۲۲:
خُمخانه = میخانه
شهر دل زود بپرداز = دلت را آماده [وصال یار جدید] کن
دچار .... در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۱ در پاسخ به MOHSEN دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:
درجایی خواندم نوشته بود: ز گفتار هرزه پشیمان شوی
دچار .... در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۶ در پاسخ به mohsen دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۷:
بنظرمیاد دراردیبهشت درست باشه امیدوارم اساتید صاحبنظر؛ روشنگری کنند
مسحور در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۹ در پاسخ به Alireza Torabi دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین:
ترجمه وفادارانه تر به متن : آنکه برمیگردد (بز لنگ) به چهره اخموی پیشتازان، میخندد.
عابس: عبوس
ابوتراب صمیمی در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۴۸ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۵ - گفتار اندر تقویت مردان کار آزموده:
سگ کار دیده بدرد پلنگ
گریزان شود شیر نادیده جنگ
نعمت در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
همون اول در بیت پنجم، مصراع: ((که فرق کند که ماه یا اوست؟)) مطمئنید که اینجا معنی میده؟ حس میکنم باید این باشه: ((کی فرق کند که ماه یا اوست؟)) هم معنیش بهتر میشه هم وزنش لطفا ببرسی کنید
علی جان نثاری در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲:
صلاحِ کار کجا و منِ خراب کجا
ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا
تفاوت بین این دو تفاوت تفاوت گوهر خراب با گوهر صالح و عمل صالح است درست است که خدا بنده را ذاتش را دوست دارد و از عملش بدش می اید ولی بالاخره هر درختی را از میوه اش میشناسند خار خار میرویاند و گل ،گل
دلم ز صومعه بگرفت و خِرقِهٔ سالوس
کجاست دیرِ مُغان و شرابِ ناب کجا
صومعه محل عبادات مسیحیان است تمثیلی از مشرق و عاطفه میتواند باشد یعنی در ابراز محبتشان دروغ میگویند خرقه سالوس لباس تظاهر را گویند
خلاصه وقتی زمان زمان ریاست انسان خود را بیخودی بزند به قول مولی خواب باشد بهتر است شب و روز را بخوابد بهتر است
۱۶۶- ۱- [۵] مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فِی مَعَانِی الْأَخْبَارِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلا تُزَکُّوا أَنْفُسَکُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی [۶] قَالَ قَوْلُ الْإِنْسَانِ صَلَّیْتُ الْبَارِحَةَ وَ صُمْتُ أَمْسِ وَ نَحْوَ هَذَا ثُمَّ قَالَ ع إِنَّ قَوْماً کَانُوا یُصْبِحُونَ فَیَقُولُونَ صَلَّیْنَا الْبَارِحَةَ وَ صُمْنَا أَمْسِ فَقَالَ عَلِیٌّ ع لَکِنِّی أَنَامُ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ وَ لَوْ أَجِدُ بَیْنَهُمَا شَیْئاً لَنِمْتُهُ.
وَ رَوَاهُ الْحُسَیْنُ بْنُ سَعِیدٍ فِی کِتَابِ الزُّهْدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ [۷]
----------
[۵]: معانی الأخبار ۲۴۳- ۱.
[۶]: النجم ۵۳- ۳۲.[۷]: الزهد ۶۶- ۱۷۴.
مولی مظهر جمع اضداد اند
از طرفی شبانه روز هزار رکعت نماز میخوانند با ان مشغله کار و رسیدگی به امور که برخی در فرصت کردن برای یک انسان معمولی دچار شبه شدند و برخی از علماء چنین کردند که نشان بدهند شدنی است که در شبانه روز هزار رکعت نماز خواند
از طرفی نقلشده که مولی فرمودند من شب و روز را میخوابم و اگر بینش وقتی بیابم باز میخوابمخلاصه در زمان خرقه سالوس دنبال پیر مغان و شرابش باش پیر مغان مولی ست و شرابش خواب است که در اخرالزمان مومن نومه است ولاحول ولاقوه الا بالله
چه نسبت است بهرندی صَلاح و تقوا را
سماعِ وعظ کجا نغمهٔ رباب کجا
در وبلاک پارسی گو درباره رند گفته شده :
حافظ نظریه عرفانی «انسان کامل» یا «آدم حقیقی» را از عرفان پیش از خود گرفت به رندی سر و سامان اطلاق کرد و رندان تشنه لب را «ولی» نامید.
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
رند، انسان برتر (ابرمرد) یا انسان کامل یا بلکه اولیاءالله به روایت حافظ است. رند چنان که از متن و دیوان حافظ برآید شخصیتی است به ظاهر متناقض و در باطن متعادل. اهل هیچ افراط و تفریطی نیست. بزرگترین هدفش سبکبار گذشتن از گذرگاه هستی است به رستگاری نیز می اندیشد. رند آزاداندیش و غیردینی هم داریم ولی رند حافظ تعلق خاطر و تعهدی دینی دارد به آخرت اعتقاد دارد
یعنی ما روش مان رندی یست و روش مقابل تقوا و صلاح است یا به تعبیری دوران ما انجیلی و دوران بلکه ذهن مقابلین ما توراتی فقهی یست
حالا که ذهنیتها فرق دارد رند و تقوا ست_ گفت مهربانی میخواهم نه قربانی_ در عمل یکی سماع وعظ دارد با موعظه سلوک میکند روش توراتی و حافظ با نغمه رباب یعنی نسیم صبا و حال و نفحات سیر میکند ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فامنا
ز رویِ دوست، دلِ دشمنان چه دریابد
چراغِ مرده کجا شمعِ آفتاب کجا
روی دوست را دل دشمن چه فهمد فرمود به خدا اگر تمام دنیا را به منافق بدی مرا دوست
ندارد .
امام علی علیه السّلام فرمودند: لَو ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفی هذا عَلی أنْ یُبْغِضَنی ما أبْغَضَنی ولَو صَبَبْتُ الدُّنیا بِجَمّاتِها عَلَی الْمُنافِقِ عَلی أنْ یُحِبَّنی ما أَحَبَّنی؛
اگر با این شمشیرم بر بینی مؤمن بزنم که مرا دشمن بدارد با من دشمنی نمی کند و اگر همه دنیا را به منافق بدهم تا مرا دوست بدارد هیچگاه دوستم نخواهد داشت. نهج البلاغه، حکمت 45. چراغی که مرده است نور ندارد چیکار دارد به دل مومن که به نور مولی شمع افتاب شده شیعتتا خلقوا من فاضل طینتنا
چو کُحلِ بینشِ ما خاکِ آستانِ شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
سرمه چشم ما خاک درگاه توست یعنی خاک درگاهت را به چشم خود میگذاریم ما خاک تو را به قصد استشفاء میخوریم از اینجا کجا رویم
خدا را شکر که در پناه حسینیم
عالم از این خوش تر پناه ندارد
مبین به سیبِ زَنَخدان که چاه در راه است
کجا همی رَوی ای دل بدین شتاب کجا
اگر شجره ممنوعه ادم سیب بوده باشد حافظ اشاره لطیفی به ان دارد در عین حال
سیب زنخدان چانه محبوب است که چاه جلال و ابتلائات در راه انست یک گودالی زیر لب ادم هست که به ان چاه زنخدان گویند خلاصه دنبال محبوب افتادن اخدناهم بالباساء و الضرار دارد ،لا تقربا هذه الشجره دارد ،فاخلع نعلیک دارد ،برو خودت را برای ابتلاء اماده کن نسال الله العفو و العافیه و المعافاه
بشد که یاد خوشش باد روزگارِ وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عِتاب کجا
بشد یعنی روزگار وصال رفت . ذکرش به خیر باد ایام نوجوانی و جوانی ایام وصال است نقل شده که رسول خدا ص را به شکل جوان شابی ندیده اند بلکه ایشان در زمان وصل شاب بوده اند
القصه ایام وصل ایام جوانی یست که میوه های حضور و آرزو )قطوفها دانیه) است نزدیک است و بعد از این سن خرما بر نخیل میشود و..در سنین بعدی انسان نوعا یاد ایام وصال معنای را میکند و بر خاطرات عتاب و کرشمه های محبوب هم برایش شیرین است برعکس وصال لفظی و عشق های مادی
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
عاشق قرار و آرامش ندارد و حتی ابراز بی صبری میکند لو لا آجال که خدا بر انها نوشته جانهایشان در قالبشان نمی ماند (کتب الله القتل الی مضاجعهم )
سروش روزبه در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۹ در پاسخ به علی میراحمدی دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸:
با این دو ســه نادان که چنــین پنــدارند
از جــهل که دانـای جهــان ایشــانند
خــرباش که از خــری ایشــان به مثل
هــر کـو نه خرسـت کافـرش پنـدارند!
-----
حبیب شاکر در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:
سلام بر عزیزان و یاران
مجنون ز فراق لیلی اش مجنون شد
وز هجر, هزار قلب عاشق خون شد
شادی منم از می و مطرب نبود
یار آمد و غم ز ملک دل بیرون شد
سپاس از عزیزان
سفید در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۲۰ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹:
سلام و درود
شاعر میگوید جنون من آنچنان شدید و حاد است که با افسون دمیدن به خیالِ باطل کردن این جنون، نمیتوان آن را درمان و رفع کرد؛ پس از دمیدن افسون دست بردار و تلاش بیهوده نکن.
توضیحْ آنکه اگر مسئلهای همچو جنون یک مسئلهی متافیزیکی دانسته شود، درمانکننده و رفعکنندهی آن نیز باید از همان جنس یعنی متافیزیکی باشد؛ چیزی مانند افسون که یک ضد سحر یا باطلالسحر است.
حمزه حکمی ثابت در ۱ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۰۵ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۳۷ - منهاج العارفین و معراج العاشقین: