گنجور

حاشیه‌ها

بابک در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۵۸ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

با عذر فراوان
مصراع دوم بیت اول

 

بابک در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۵۶ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:

مصراع اول بیت دوم باید با ”کز” آغاز شود که به اشتباه ”کر” درج شده

 

سعید در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:

با درودها بشما گرامیان
بنظرم بهتره که « و از آن » در ابتدای مصرع دوم بیت چهارم رو « وز آن » بنویسیم

 

رسول کریمی بابا احمدی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۵۱ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - آلفته:

بهار یکی از قطب های ادبیات معاصر است.-خدایش بیامرزد- لکن خوب بود این ضرب المثل را در مورد یک خان فرضی توسعه می داد و اینگونه لر و بختیاری را که آغاز گر نهضت مشروطیت به رهبری سردار اسعد بختیاری بود به مضحکه نگیرد. همان مشروطیتی که خود از هواخواهان آن بود و بارها به خاطرش به زندان و تبعید رفت.

 

حنظله در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵:

فدای حسن خداداد او شوم که سراپا / چه شعر حافظ شیراز انتخاب ندارد ( عاشق این غزل حافظم مخصوصا وقتی که این غزل رو از زبان حاج آقا بیات راوی طلاییه می شنوم .

 

میثم نصیری در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳ - تو بمان و دگران:

وصف نشدنی است استاد شهریار

 

مریم جاهد در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

با درود به همه دوستان. در باب «بوی جوی» و این که بو دارد یا ندارد زیاد بحث شد اما گمان می کنم مطلب اصلی گفته نشد. کلمه «مولیان» به معنی بندگان است. جوی مولیان ف جویی است که در محله مخصوص بندگان بوده است و گویا بوی خوشی هم نداشته است مثل جوهای پایین شهری امروزی که بوی خوشی ندارند. اما چرا شاعر از آن یاد می کند؟ به همان دلیل که از درشتی های رود آموی یاد می کند و آنرا چونان پرنیان می پندارد؟ چرا ؟ به دلیل دوری طولانی از آن محل و آرزومندی نسبت به آن، خاطرات بد گذشته هم گاهی به نظر زیبا هستند. نابراین بوی بد جوی مولبیان همف مانند درشتی های رود آموی، خاطره انگیز می شود.

 

امیدی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:

توضیح اشکال خانم سیما.م. تیاقت (تیاقة ) لفظی است عربی به معنای شوق دیدار. یعنی بی خوابی حاصل از شوق دیدار تو، ما را کشت.

 

علی مهدوی فر در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۰۹:۳۳ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

سلام
به نظر من بزرگترین عیب این سایت، تراز نکردن شعر هاست. واقعا شعر های تراز نکرده ظاهر زشتی دارد. لطفا شعر ها را تراز کنید.

 

فرهاد در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۰۳:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

به به! چه شهر شامی است اینجا ... دستمریزاد حافظ، چه کرده ای با این غزلت که دوستداران سینه چاکت با کلام خود به جان یکدیگر افتاده اند!
حاشیه نوبسان بایستی بسیار شجاع باشد که بخواهد اینجا حاشیه ای بگذارند، چون به گفته برخی در زمره بیسوادان قرار میگیرد :) اگر اجازه بفرمایید، من هم بیسوادی خود را به رخ بکشم.
نخست خدمت حسن آقا عرض کنم، کمال کم لطفی است که زیبایی شعر حافظ را در اثر درک حضور شاه نعمت الله بدانید! حافظ آن دو سه بیت معروف را در تمسخر غزل پر مدعای شاه نعمت الله سرود که گفته بود ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم، صد درد دل به گوشه چشمی دوا کنیم ... و حافظ او را طبیب مدعی خواند: دردم نهفته به ز طبیبان مدعی! در هر صورت اگر دیوان شاه را مطالعه بفرمایید، خواهید مطالب عمده اش یا در باره ادعای کرامات فوق العاده خود شاه نعمت الله است، یا درخواست از مردم به گرویدن به ایشان، یا در ستایش پیامبر و اهل بیت. و شعر حافظ هیچگونه سنخیتی با سروده های ایشان ندارد و بنابراین حافظ نمیتوانسته از مریدان ایشان باشد. حافظ تنها در یک مورد خودستایی میکند و انهم در نظم است، و الحق که به تمام و کمال شایسته این خود ستایی است، که از خداوندان سخن است!
اگر بحث کرامات هم باشد، کرامت واقعی را حافظ دارد، که بی هیچ ادعایی، شهرتش جهانی ست و قرنها پس از مرگش شعرش تازه و زنده و الهام بخش است.

 

ناشناس در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:

در سریال شهریار از این بیت از اسلم شیطانی شد نفس تو ربانی
ابلیس مسلمان شد تا باد چنین بادا در مشاعره با ملک و الشعرا استفاده شد

 

مهرزاد شایان در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۲۳:۱۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰:

بیت ششم
دستار ربود از سر مستان به گروگان
دستار برو گوشه دستار مرا یافت
جهت جلوگیری از خوانش اشتباه، بهتر است که در مصرع دوم، بین «بر» و «و» فاصله باشد.
دستار ربود از سر مستان به گروگان
دستار بَر و گوشه دستار مرا یافت
مطابق با: انسانم آرزوست (برگزیده و شرح غزلیات مولانا/شمس) / گزینش، توضیحات، مقدمه و فهرست‌ها از بهاالدین خرمشاهی/ انتشارت نگاه، چاپ اول 1386/ غزل شماره 117، صفحه 196

 

مهرزاد شایان در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰:

بیت چهارم
گفتم که در انبوهی شهرم کی بیابد
آن کس که در انبوهی اسرار مرا یافت
«کی» نادرست است. مطابق با نسخه تصحیح شده استاد بدیع‌الزمان فروزانفر، «که» صحیح است.
(کلیات شمس تبریزی/ مولانا جلال‌الدین محمد مولوی/ نشر پیمان، چاپ چهارم 1381/ صفحه 131، غزل 330)
گفتم که: «در انبوهی شهرم که بیابد؟»
ـ آن‌کس که در انبوهی اسرار مرا یافت

 

حمزه حاجی زاده در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۲۲:۱۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:

به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی تو
سپیده‌دم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایی؟
نشان تو، گه از زمین گاهی، ز آسمان جویم
ببین چه بی‌پروا، ره تو می‌پویم، بگو کجایی؟
گر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجایی؟
به دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهی؟
فتاده‌ام از پا، بگو که از جانم، دگر چه خواهی؟

 

علی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۲۰:۳۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵:

ریاضت من شب تا سحر نخفته چه دانی
نسخه محمد علی فروغی

 

محمدامین مروتی در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۲۰:۰۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۶ - ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانستن:

رابطة علم و اختیار با جبّاری خداوند
مقام علم:
مولانا در حکایت خرگوشی که شیر درنده ای را به حیله می کشد و نخجیران جنگل را از چنگ او می رهاند، برمقام علم و عقل تاکید می کندو می گوید مسخر گشتن طبیعت و سایر مخلوقات توسط بشر، ثمرة علم اوست:
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر کین سخن را در نیابد گوش خر
خاتم ملک سلیمانست علم جمله عالم صورت و جانست علم
آدمی را زین هنر بیچاره گشت خلق دریاها و خلق کوه و دشت
اسم و مسما:
در واقع شیر فریب لفاظی هایو شیرین زبانی های خرگوش و نخجیران را خورد و به دام افتاد:
راه هموارست زیرش دامها قحطِ معنی درمیان نامها
لفظ ها و نامها چون دامهاست لفظ شیرین، ریگ آب عمر ماست
علم آموزی و اختیار:
پس مولانا توصیه می کند که باید نزد صاحبدلی تلمذ کنی و حکمت آموزی تا روزی خودت حکیم و صاحب رای شوی و از حفظ کردن (لوح حافظ) به مقام کشف و اجتهاد (لوح محفوظ و در امان) برسی:
منبع حکمت شود حکمت‌طلب فارغ آید او ز تحصیل و سبب
لوح حافظ لوح محفوظی شود عقل او از روح محظوظی شود
شاگردی عقل را بکنی تا بتوانی از عقل برگذری؛ چنان که پیامبر در معراج از مقام جبرئیل (یعنی عالم عقل و جبروت) بر گذشت:
چون معلم بود عقلش ز ابتدا بعد ازین شد عقل شاگردی ورا
عقل و جبرئیل:
عقل چون جبریل گوید احمدا گر یکی گامی نهم سوزد مرا
تو مرا بگذار زین پس پیش ران حد من این بود ای سلطان جان
نفی جبر و اثبات اسم جبار خدا:
در این جا مولانا عقل و اختیار را در مقابل جبر کاهلانه می گذارد و با تاکید بر یک نکتة روانشناسانه از قول نبی(ص) می گوید اگر به شوخی خود را به مرض بزنی ، به واقع دچار آن می شوی:
هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر او همین داند که گیرد پای جبر
هر که جبر آورد، خود رنجور کرد تا همان رنجوریش در گور کرد
گفت پیغمبر که رنجوری به لاغ رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
و با نکته بینی های ستودنی، معنی جباری خدا را روشن می کند و می گوید سالک باید با پای عقل چندان سلوک کند که پایش و دلش از فرط سلوک و کوشش بشکند. فقط آن گاه است که معنای اسم جبّار خداوند که همان شکسته بندی است، متحقق می شود و برای ادامة سلوک، براق در اختیارش می گذارند تا به سرعت به محبوب خود برسد:
جبر چه بود بستن اشکسته را یا بپیوستن رگی بگسسته را
چون درین ره پای خود نشکسته‌ای بر که می‌خندی؟ چه پا را بسته‌ای؟
وانک پایش در ره کوشش شکست در رسید او را براق و بر نشست
و دین و ایمانش رنگی دیگر می گیرد و تازه می شود و دیگر از سعد و نحس سرنوشت و از قلمرو تاثیر ستارگان آسمان خارج می شود:
حامل دین بود او محمول شد قابل فرمان بد او مقبول شد
تاکنون فرمان پذیرفتی ز شاه بعد ازین فرمان رساند بر سپاه
تاکنون اختر اثر کردی درو بعد ازین باشد امیرِ اختر او
گر ترا اشکال آید در نظر پس تو شک داری در انشق القمر
و این فرد می تواند قرآن را چنان که هست بفهمد نه از روی هوا و هوس و تفسیر به رای خود.
تازه کردن ایمان برای فهم قرآن:
تازه کن ایمان نی از گفت زبان ای هوا را تازه کرده در نهان
تا هوا تازه‌ست ایمان تازه نیست کین هوا جز قفل آن دروازه نیست
اما آنان که چنین مقامی ندارند، قران را از منظر فهم خردِ خود و هوای خود می فهمند و تاویل می کنند . حال آنکه باید خود را بشناسند و با هواهای نفسانی خود مبارزه کنند تا عروس قرآن، نقاب از چهره بردارد و معانی روشن و لطیف آن جلوه گری کنند:
کرده‌ای تاویل حرف بکر را خویش را تاویل کن نه ذکر را
بر هوا تاویل قرآن می‌کنی پست و کژ شد از تو معنی سنی
و تمثیل زیبایی برای نقد فهم ظاهری قرآن و مگس گونة آن می زند. حکایت مگسی که به واسطة خردی و تنگی افق ادراکش، بول خر را دریا و برگ درخت را کشتی و خود را امیرالبحر قلمداد می کند:
آن مگس بر برگ کاه و بول خر همچو کشتیبان همی افراشت سر
گفت من دریا و کشتی خوانده‌ام مدتی در فکر آن می‌مانده‌ام
اینک این دریا و این کشتی و من مرد کشتیبان و اهل و رای‌زن
بر سر دریا همی راند او عمد می‌نمودش آن قدر بیرون ز حد
بود بی‌حد آن چمین نسبت بدو آن نظر که بیند آن را راست کو
عالمش چندان بود کش بینش است چشمِ چندین، بحرِ همچندینش است
صاحب تاویلِ باطل، چون مگس وهم او بول خر و تصویر خس
ولی کافی است که همین مگس حقیر دست از تفسیر به هوا و رای بردارد، تا سعادت پرنده ای چون همای را بیابد و از مقام مگسی بیرون شود:
گر مگس تاویل بگذارد به رای آن مگس را بخت گرداند همای
آن مگس نبود کش این عبرت بود روح او نه در خور صورت بود
1/3/93

 

سعید در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۸:۰۱ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ:

من مازندرانیم اما به همه ایران بویژه آذربایجان ارادت دارم. لطفا عزیزان با دیده تعصبات قومی و منطقه ای و دینی و ... به مسایل نگاه نکنند.
این همه بحثهای ترک و فارس، شیعه و سنی، مسلمان و غیره، فلان شاعر دینش چه بود و .... نا بجاست و نادرست.
قد و قامت بزرگان ادب و علم بسیار بالاتر و بلندتر از این حرفهاست. برخی انقدر بزرگند که جامه ایرانی بودن هم برایشان تنگ میشود و متعلق به همه جهانیانند.
بزرگ فکر کنیم و بزرگ ببینیم و فراموش نکنیم که
همه ایران با همه چیزش از آن همه ماست. نه بیشتر نه کمتر

 

سعید در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۴:

انصافا همینطور است که سعدی فرمود. هرچه تهی تر پر ادعاتر،هرچه داناتر فروتن تر و با ادب تر.
کاش همسایه من بود سعدی، غروب ها به چای مهمانش میکردم با هم گفتگویی میکردیم و درسها از او میگرفتم. هرچند الان هم با کمی تفاوت، در عمل همینگونه شده!!

 

hasty در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۵۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱ - مکتب حافظ:

سلام خسته نباشیدمیگم به همه ی دست اندر کاران سایت.من عاشق شعرهای استادشهریارم.برای همه چیز ممنونم

 

حمید در ‫۹ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶ - داغ لاله:

گردون برات خوش دلی کس نخوانده است
اینجا همیشه رد و نکول است سفته را

 

۱
۴۱۶۲
۴۱۶۳
۴۱۶۴
۴۱۶۵
۴۱۶۶
۵۰۴۹
sunny dark_mode