حبیب مهرجو در ۱ سال قبل، سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۵۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۸ - داستان کلیله ودمنه:
بیت 117:
در شاهنامۀ فردوسی، چاپ بروخیم، اینگونه آمده است:
چو مأمون رَوِشنِ جهان تازه کرد
خور و روز بر دیگر اندازه کرد
کلیله به تازی شد از پهلوی
بر این سان که اکنون همی بشنوی
سام در ۱ سال قبل، سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:
دل و جان را دَرین حَضرت بِپالا چو صافی شُد، رَوَد صافی به بالا
۲ اگر خواهی که ز آبِ صافْ نوشی لَبِ خود را به هر دُردی مَیالا
۳ از این سیلابِ دُرد او پاک مانَد که جانباز است و چُست و بی مُبالا
۴ نَپَرَّد عقلِ جُزوی زین عَقیله چو نَبْوَد عَقلِ کُل بر جُزوْ لالا
۵ نَلَرزَد دستْ وقتِ زَر شمُردن چو بازرگان بِدانَد قَدْر کالا
۶ چه گَرگین است وگَر خار است این حِرص کسی خود را بَرین گَرگین مَمالا
۷ چو شُد ناسور بر گَرگین چُنین گَر طَلی سازَش به ذِکرِ حَق تَعالی’
۸ اگر خواهی که این دَر باز گردد سویِ این دَر رَوان و بیمَلال آ
۹ رَها کُن صَدْر و ناموس و تَکَبُّر میانِ جان بِجو صَدْرِ مُعَلّا
۱۰ کُلاهِ رَفْعَت و تاجِ سُلَیمان به هر کَل کِی رَسَد حاشا و کَلّا
۱۱ خَمُش کردم، سُخن کوتاه خوشتَر که این ساعت نمیگُنجَد عَلالا
۱۲ جوابِ آن غَزَل که گفت شاعر بَقائی شاءَ لَیْسَ هُمُ اَرْتِحالا
سام در ۱ سال قبل، سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۳ در پاسخ به مهر و ماه دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:
در مورد غنیمت شمردن عمر داره حرف میزنه
مهر و ماه در ۱ سال قبل، سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۱ در پاسخ به سام دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:
وقتی بازرگان قدر کالا رو بدونه، بدون نگرانی و ترس و لرز هزینه میکنه، ظاهراً که این معنا مد نظر هست
امیر دادور در ۱ سال قبل، سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۰۰ در پاسخ به مهین نصیر دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹ - فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر:
امیر یعنی پادشاه اما رسولان یعنی کسانی که پیام شاه را میبردند🙏🙏🙏
الهه در ۱ سال قبل، سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹:
امکانش هست کسی معنای مصرع اول این بیت رو توضیح بده؟ اصلا متوجه نمیشم.با تشکر.
در رهِ او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دلِ زخمکَش و دیدهٔ گریان بروم.
همایون در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳:
عرفان ایرانی بدنبال فرهنگ مهر و آیین پهلوانی پدید آمد که دیرین و بسیار کهن است
رستم نماد آن آیین و فرهنگ است وآنرا همیشه زنده نگاه میدارد و این عرفان و رازورزی نیز به زندگی و آفرینندگی و زایندگی است برخلاف دین باورانی که شناخت و آفرینش را مرده و پایان بافته میدانند و دنباله کار را در بهشت ابدی میجویند
فرهنگ مهر در شاهنامه به زیبایی گسترده شده است با شاهی انسان آغاز و با نقش جوان و زن است که آیین پهلوانی پدید می آید
همایون در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳۸:
خدا بزرگ است اما آنها که خود را مدافع خدا میدانند کوچک اند ولی فکر میکنند بزرگند و بخود اجازه میدهند که به آسانی سخنانی بر زبان بیاورند که عیب و هنرشان را هویدا میسازد
خدا جهان بیکران است زمان بی مرز است و هرگز نیازی به مدافع و پشتیبان ندارد و حتی خنده دار هم میشود که کسی در برابر عارفان بیمانندی چون شمس و جلالدین نقش خداشناسی را بازی کند
یکی از بزرگی های خدا همین پیدا شدن عارفان بلند پایه چون بایزید و خرفانی و بوسعید و حلاج و عینقضات و سهروردی و عطار و سنایی و شمس و جلالدین است که شادی و ذوق پیامآوران زمینی اند
کردگار زمین را به انسان سپرده است تا پادشاهی کند و پهلوانی و آفریدگاری و رادمانی
کاسه های داغ تر از آش که به زیر چادر دین جای گرفتهاند و هرکدام دین خود را برتر میدانند چون میخواهند جایی در بهشت داشته باشند نمیتوانند سخن جانانه و صادقانه عارفی چون شمس را پی ببرند، بهتراست به حکایت زندگی جلالدین نگاه دیگری بیاندازند تا درهای بهشت برآنان گشوده شود
جلالدین خود از دینشناسان عالیرتبه بود و مدتی با شمس به گفتگو نشست تا دین حقیقی را شناخت و آن لباس ژنده دینی گذشته را از تن درآورد و گفت مرده بدم زنده شدم
راه دین راه بی پایان است راه خدا اینچنین است اگر آن دین حقیقی باشد نه برای روزی و برای نعمت های بهشت و عافیتطلبی، هرچند از همگان چنین توقعی نمیرود لیکن همگان بهتر است حد خود را بدانند و تشت خود را از بام نیاندازند
همایون در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۰:
عرفان حقیقی در میان عارفان انگشت شماری پیدا میشود درحالیکه بسیاری شاعر عارف نما داریم که ادای عارفان را بسادگی درمیآورند
عرفان ایرانی درحقیقت بدنبال آیین پهلوانی و برکناری این آیین بدست حاکمان دینمدار پدید میآید
شناخت فرهنگ مهر و داستان فریدون و جمشید و سپس پیدا شدن دستان و سیمرغ و رستم پهلوان بنمایه های عرفان اصیل ایران است، که شاه، جوان، زن و پهلوان چهار پایه بنیادین آن را میسازد و در شاهنامه بخوبی بازگو میگردد
محمد علی کبیری در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
در همین راستا غزلی هم از مولا هست که آنهم بسیار زیباست
آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
بیدل و بی خودت کنم در دل وجان نشانمت
صید منی شکار من گرچه ز دام جسته ای
جانب دام باز رو ور نروی برانمت
امیرحسین در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۱۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶:
"یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجد
دست محبت آنجا خرگاه عشق چون زد"
میگه دلی که در اون، دست محبت، خرگاه عشق به پا کرد، یا رب تو کاری کن اون دل، پروای خویشتن نداشته باشه.
'یا رب' در اینجا هم معنی با بیت زیر هست و شاعر صرفا خدا رو خطاب قرار نداده، بلکه به معنی درخواست یا خواهش از خداست.
"یا رب که تو در بهشت باشی
تا کس نکند نگاه در حور"
رضا از کرمان در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۸ در پاسخ به راشد ظاهر rashidahmadzahir@gmail.com دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۷ - در بیان کسی کی سخنی گوید کی حال او مناسب آن سخن و آن دعوی نباشد چنان که کفره و لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ لَیَقولُنَّ اللهُ خدمت بت سنگین کردن و جان و زر فدای او کردن چه مناسب باشد با جانی کی داند کی خالق سموات و ارض و خلایق الهیست سمیعی بصیری حاضری مراقبی مستولی غیوری الی آخره:
سلام راشد ظاهر گرامی
بنظر می آید با نبات صحیح است چرا؟ با توجه به بیت قبل آب حیات همان آب توبه است
گر سیه کردی تو نامه عمر خویش
توبه کن آنها که کردستی تو پیش
عمر اگر بگذشت بیخش این دم است
آب توبه ده اگر او بی نم است
مولانا میفرماید اگر ریشه (بیخ) درخت عمرت را با آب حیات ( توبه) آبیاری کردی تازه وسرسبز میشه یعنی بیداری ،زنده شدن به فطرت الهی وروح خدایی در درون
بله این امکانش هست ولی با ثبات در معنی نامیرا،دایمی ،زوال ناپذیر آیا با آبیاری درخت عمر با آب حیات یا توبه به این مفاهیم برای باقی عمر میرسیم ،بنظرم نه پس احتمالا در نسخه حضرتعالی اشتباه چاپی صورت گرفته . ضمن اینکه نبات به کیفیت باقی عمر اشاره داره وثبات به کمیت باقی عمر که این با اندیشه مولانا و معنی این بیت قبلی مغایرت داره
قدر هر روزی ز عمر مرد کار
باشد از سال جهان پنجه هزار
شاد باشی عزیزم
همایون در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱:
از غزل های ناب عارفانه، عرفان یعنی پی بردن به هستی، هستی را شناختن، کار علم و دانش نیست چون هستی فهمیدنی نیست
با هستی میتوان هستی داری کرد و هستی کرد مانند پهلوان که پهلوانی میکند اما دو پهلوان مانند هم نیستند چون هستی هرگز تکرار شدنی نیست هرچه هست یگانه است
ازایرو تنها عارف است که دام عشق میگستراند و دانه هستی میشود زیرا هر آنچه که هست در دام هستی است
در دام هستی بودن به ما نیروی پهلوانی میدهد این را به کسی نگو چون گفتنی نیست
در این غزل از رستم زال نام میبرد و از شمس نام نمیبرد از اینرو غزلی یگانه است و نشان میدهد که در فرهنگ ایران عرفان دنباله فرهنگ مهر و آیین پهلوانی است و عارف همان پهلوان است که هستیداری میکند
جلالدین این فرهنگ را از شمس گرفته و پرورده است راه پهلوانی راهی نیست که تکراری باشد و تقلیدکردنی نیست
در جایی دیگر میگوید: شیرخدا و رستم دستانم آرزوست
nabavar در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۰ در پاسخ به دکتر محسن دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳:
به نظر همان ” ای سینه ی بی کینه“ درست می نماید، چون سراسر شعر در ستایش دل است که آزاد شده، در بیت اول نیز می گوید:ای دل ” ازجا و مکان رستی آن جات مبارک باد“، و آنکه رسته است بی کینه نیز هست.
امید کیانی در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۱ دربارهٔ سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۶:
حاج حسین فخری هم این شعر رو سال ۹۳ اجرا کردند
اشکان محمدی در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۳۰ در پاسخ به سعید دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱۴:
درود بر همراهان گرامی ،
جناب سعید عزیز ، در شعر وزن و آهنگ کلمات مهم است ورنه با این توضیح شما شعر حالت نامه نگاری اداری پیدا میکرد
در شعر جای دستور زبان به راحتی جابجا میشود و این هیچ مغایرتی با واقعیت و روایت یک جریان زندگی ندارد.
حفیظ احمدی در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۹ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴ - هفتاد سالگی:
بیت آخر این غزل به من خیلی امید میدهد.
"تو شهریار علی گو که در کشاکش حشر
علی و آل به امداد میرسد ما را"
راشد ظاهر rashidahmadzahir@gmail.com در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۸۷ - در بیان کسی کی سخنی گوید کی حال او مناسب آن سخن و آن دعوی نباشد چنان که کفره و لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَ الأَرْضَ لَیَقولُنَّ اللهُ خدمت بت سنگین کردن و جان و زر فدای او کردن چه مناسب باشد با جانی کی داند کی خالق سموات و ارض و خلایق الهیست سمیعی بصیری حاضری مراقبی مستولی غیوری الی آخره:
در بیت 61، با نبات یا با ثبات؟ در کتاب ما با ثبات آمده.
سفید در ۱ سال قبل، دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۱ - امتحان پادشاه به آن دو غلام کی نو خریده بود:
هر جوابی کان ز گوش آید به دل
چشم گفت از من شنو آن را بهل
گوش دلالهست و چشم اهل وصال
چشم صاحب حال و گوش اصحاب قال
در شنود گوش تبدیل صفات
در عیان دیدهها تبدیل ذات
ز آتش ار علمت یقین شد از سخن
پختگی جو در یقین منزل مکن
تا نسوزی نیست آن عین الیقین
این یقین خواهی در آتش در نشین...
Sara Hoseeini در ۱ سال قبل، سهشنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴: