عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شاکر نعمت و پروردهٔ احسان بودم
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم
خار عشقت نه چنان پای نشاط آبله کرد
که سر سبزه و پروای گلستان بودم
روز هجرانت بدانستم قدر شب وصل
عجب ار قدر نبود آن شب و نادان بودم
گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند
گویم آن روز که در صحبت جانان بودم
که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم
به وصالت که نه مستوجب هجران بودم
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از شکستن عهد و پیمان طرف مقابلش سخن میگوید و خود را در عین وفاداری و شکرگذاری به نعمتها توصیف میکند. او به تحمل بار درد و رنج عشق اشاره میکند و بیان میدارد که عشق به او درد آورده اما او همچنان عاشق و شاداب بوده است. شاعر در بیتی به ارزش شبهای وصال و جدایی اشاره میکند و به خاطر میآورد که در غیاب معشوق، روزهای وصال را قدر دانسته است. همچنین، او تأکید دارد که فراموش کردن عهد محبت در عشق ممکن نیست و در نهایت به امید بازگشت معشوق به شدت مشتاق و پریشان است.
هوش مصنوعی: تو به عهد و پیمان خود وفا نکردی، اما من هنوز بر سر پیمانم ایستادهام. من همیشه شکرگزار نعمتها و کسی بودهام که از احسان و لطف دیگران بهرهمند شدهام.
هوش مصنوعی: بنده چه کار میتواند بکند وقتی که ظلم را تحمل نکند؟ او بار سنگینی بر دوش دارد و در عین حال باید تابع فرمان باشد.
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که دیگر نتوانم شاد و سرزنده باشم؛ به قدری که در گذشته، شاداب و خوشبو چون سبزه و گلستان بودم.
هوش مصنوعی: در روز جداییات، ارزش شب وصال را دریافتم. عجیب است که اگر آن شب ارزش نداشت، من هم نادان بودم که این را درک نکردم.
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسند که بهترین دستاورد من در این دنیا چه بوده، میگویم روزی که در کنار محبوبم بودم.
هوش مصنوعی: آیا درست است که بخواهی فراموش کنی عهد و پیمانی را که در گذشته بستهایم برای وصال، در حالی که من هیچگاه سزاوار جدایی و هجران نبودهام؟
هوش مصنوعی: روز خوشی که تو بازگردی و سعدی بگوید که آمدهای، وای بر من که چقدر منتظر و دلشوره داشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همین شعر » بیت ۷
خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم
نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند
که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم
بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب
[...]
مدتی بود که دور از در جانان بودم
دور از آن روح ران صورت بیجان بودم
صرف شد عمر درازم همه در ظلمت هجر
خضر وش در طلب چشمه حیوان بودم
زلفش ار سلسله برپای دلم ننهادی
[...]
بسکه در صورت زیبای تو حیران بودم
غافل از شیوۀ بدعهدی خوبان بودم
گفت ای کز غم هجر تو بزندان بودم
همه گر مرحله پیمای بیابان بودم
«آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم »
«تا برفتی زبرم صورت بیجان بودم»
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.