لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
سعدی

عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم

شاکر نعمت و پروردهٔ احسان بودم

چه کند بنده که بر جور تحمل نکند

بار بر گردن و سر بر خط فرمان بودم

خار عشقت نه چنان پای نشاط آبله کرد

که سر سبزه و پروای گلستان بودم

روز هجرانت بدانستم قدر شب وصل

عجب ار قدر نبود آن شب و نادان بودم

گر به عقبی درم از حاصل دنیا پرسند

گویم آن روز که در صحبت جانان بودم

که پسندد که فراموش کنی عهد قدیم

به وصالت که نه مستوجب هجران بودم

خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۳۸۰ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل ۳۸۰ به خوانش الهام ملک
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۳۸۰ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سعدی

همین شعر » بیت ۷

خرم آن روز که بازآیی و سعدی گوید

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

سعدی

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

تا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودم

مشاهدهٔ ۱ نقل قول دیگر در همین شعر
سعدی

آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم

تا برفتی ز برم صورت بی‌جان بودم

نه فراموشیم از ذکر تو خاموش نشاند

که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم

بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب

[...]

آشفتهٔ شیرازی

مدتی بود که دور از در جانان بودم

دور از آن روح ران صورت بیجان بودم

صرف شد عمر درازم همه در ظلمت هجر

خضر وش در طلب چشمه حیوان بودم

زلفش ار سلسله برپای دلم ننهادی

[...]

نیر تبریزی

بسکه در صورت زیبای تو حیران بودم

غافل از شیوۀ بدعهدی خوبان بودم

جیحون یزدی

گفت ای کز غم هجر تو بزندان بودم

همه گر مرحله پیمای بیابان بودم

«آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم »

«تا برفتی زبرم صورت بیجان بودم»

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه