گنجور

حاشیه‌ها

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:

آقای خراسانی، مرا ببخشید که گاهی برخی نظرات را نمی بینم یا دیر می بینم.
متشکرم از توصیۀ شما. ادب چیز خیلی خوبی است و خدا کند بتوانم کمی دارای ادب شوم.
دربارۀ دعا نیز چشم. اگر چه به دعای گربه سیاه بارانی نمی بارد اما حتما انجام وظیفه خواهم نمود برادر گرامی.
یا علی

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۴۴ دربارهٔ سنایی » طریق التحقیق » بخش ۷۵ - الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم:

تا جایی که حقیر اطلاع داریم این یک حدیث است. زمانی که بغداد سقوط کرد و شاه مغول خواست فتوای انحلال و برچینش حکومت عباسیه را از علما بگیرد خواجه نصیر طوسی با اینکه مجتهد و عالم دینی بود، ولی از عالمان نظر خواست.
هیچ کدام از عالمان جلو نرفتند و سید ابن طاووس، عارف و اخلاقی شهیر، جلو رفت و حکم ترجیح و برتری حاکم عادل ولو کافر باشد بر حاکم ظالم ولو مسلمان باشد را تایید کرد و استنادش به حدیث مذکور بود.
اگر چه سنایی بیش از یک قرن قبل از آن حادثه زیسته ولی در برخی جوامع حدیثی، این حدیث آمده است. یکی دو قرن قبل از زمان سنایی، یعنی دوران اوج جمع آوری متون مکتوب حدیثی. شاید نرم افزار شما به اصطلاح ورژن جدید نبوده یا جستجویتان ناکافی بوده دوست من.

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸:

سلام آقای بیدار محترم. متشکرم از لطف شما.
شوخی:
حال مرا نپرس که هنجارها مرا / مجبور می‌کنند بگویم که: بهترم.
مگر در این گونه روزگاری می توان خوب و خوش بود!!!!
اما خدا را در همه حال شکر.
قربان شما.
نفسی می آید و می رود و به قول دوست! روفیا شخص آسم گرفته ای چون سعدی باید قدر همین نعمت بزرگ و نادیدنی را بداند....
کم پیدایی ما معلول همان حال خوب من است! دوست عزیز :)

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:

اصلاح:
نسخل!: نسخۀ
....
من دربارۀ کلیت شرح سرخی و شروح امثالش سخنی نمی گویم. چون متخصص نیستم. دست همه شان درد نکند حتی شاملو نیز! ولی با این عقل ناقص و سواد نداشته ام، وقتی شرح برخی ابیات حافظ را در شروح سرخی و امثالش می خوانم، آن اوقات جزو بدترین لحظات تمام زندگی ام است. از بس توضیحات مزبور و شروح مذکور در عرصۀ آن ابیات، نچسب و موهن و نازیبا به نظر می رسند و المعصوم من عصمه الله....

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:

از نگاه ما حافظ و اشعارش قدسی است دوست من!
اما از نگاه عده ای دیگر قدسی و عرشی نیست و زمینی و فرشی است.
از دیدگاه برخی دیگر هم گاهی قدسی است و گاهی غیر قدسی.
یکی از دوستان مجازی من به اسم همیشه بیدار، بدین مضمون می گفت نباید مانع از اظهار نظر افرادی شد که در عرفان تخصص ندارند. خب من هم چیزی نگفتم و گفتم فرمایش ایشان محفوظ بماند.
عارفان نیز فراز و فرود داشته اند ولی برای حافظی که ما می شناسیم فراز و فرود حاد روی نداده و به عقیدۀ باطل و الکی من اگر او را مجموعا قدسی تفسیر کنیم، مجموعۀ فکری و جهان بینی و انسان شناسی اش کم تناقض تر و یک دست تر است.
راستی یک نسخل مشهور از حافظ هم داریم به نام حافظ قدسی. شما و ما بهتر است آن نسخه را داشته باشیم!

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۰۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

اصلاح غلط:
می تواند هم اشاره به مقام خلافت انسان در زمین از سوی خدا باشد...

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸:

روفیای ارجمند
نوشته ها و نظرات جدی من الکی است؛ چه رسد به نوشته های الکی و آبکی ام؛ و نظر بالا از همان آبکی های به توان دو است.
منظور من از محال، محال عقلی و استحالۀ در برابر امکان نبوده؛ چرا که عقلاً نمی توان نسبت به آیندۀ خود و دگرگونی یا همواری اش، اظهار نظر قطعی کرد مگر اینکه خداوند یا اهل عصمت به انسان خبر داده باشند و بداء را نیز نفی فرموده باشند.
من از نگاه غیر فلسفی و با سنجش داشته ها و وضع کنونی، نسبت به سال آینده قضاوت کردم و این اصلا درست نیست چرا که به فرمایش زیبای حافظ نازنین(با اندکی تصرف): باشد اندر پرده بازیهای پنهان، مردمان!
تدبیر بر تقدیر نمی تواند غالب آمده و پیروز گردد. مهم برای آدمی؛ در حال، زیستن؛ تشخیص وظیفه و تکلیف و عمل بدان است. نتیجه محوری-که البته نافی آینده نگری نیست- کار ما نیست و هم بی ادبی است(که: ما نبودیم و تقاضامان نبود/لطف او ناگفته ما می شنود) و هم به ما هم ربطی ندارد.
آقایی بود در همین مدرسۀ فیضیۀ قم، درس! اخلاق می گفت. گاهی لطیفه ای تنبه زا در میان گفته هایش می آورد. خدایش بیامرزد. شبی در میان درسش گفت:
«شخصی به ملانصرالدین گفت: همسایه ات مراسم عروسی گرفته.
ملا گفت: به من چه؟
آن شخص گفت: تو را هم دعوت کرده.
گفت: به تو چه؟»
خیلی از کارهای ما و تفکرات و اندیشه های ما نیز همین طور است. فرشته های موکّل رزق و روزی و زندگی و تغییر و تحول و غیره، قاه قاه می خندند و غش ریسه می روند که این ها، این آدم های حسابگر و غرق در توهم، گمان می کنند می توانند بر تقدیر غلبه کرده و قضا را تغییر دهند… زهی توهم باطل..زهی خیال محال….
سپاس از نظر شما؛ کاش من هم از این زبان های خارجکی بلد بودم تا مثلا در جوابتان می نوشتم: تجری الریاح بما لا تشتهی السفن؛ یا از این جور مزخرفات! اوقاتتان خوش آدم اندیشمند منعطف.

محدث در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

دوست گرامی
بر اساس نگرش فلاسفه، وجود ما و وجود آفریدگار نازنین ما، در معنا مشترک است. اما برخی فیلسوفان و نیز بسیاری از عارفان می گویند ما هستی و وجود نداریم و وجود و هستی محض و خالص و بسیط و واحد، متعلق به خداست. یعنی ما هستی نما هستیم و تجلی و اشراق و به تعبیری دیگر سایه و ظل.
شاید مقصود جناب مولوی معنوی، از هستی پنهان من، اشاره به همان قضیه و نگرش عارفان باشد. اما ربط هستی محض و حقیقی خدا به هستی صوری و لفظی ما، چیست خب مولوی می گوید اختلاط روی داده....هستی حقیقی خدا در عدم هایی هستی نما چون ما.
مثلا نفخ روح الهی در روح ما. چنانکه در کتاب زیبایش می فرماید:
فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ ...
یا
نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ...
یا
فَنَفَخْنَا فِیهَا مِنْ رُوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِلْعَالَمِینَ...
می تواند هم اشاره به مقام خلافت انسان در بشر از یوی خدا باشد. و البته احتمالات دیگر...

ناشناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

ببخشید یه سوال دارم اسونه ولی من بلد نیستم،
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من یعنی چی؟

ناشناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:

لطفا خیلی ازین تفسیرهای سطح پایین رو در حاشیه این اشعار قدسی ننویسید!

saeed در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۴:

سلام و درود این شعرو جای دیگه برای مولانا نوشتند لطفا بگین از کیه

س،م در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲:

اشکان جان
بیختن همان معنای ، ریختن را هم می دهد
و هم به مانای الک کردن
آردمان را بیختیم
الک مان آویختیم

س،م در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

مازیار عزیز
همان گرد به معنای قوی و پهلوان به نظر صحیح می آید
استاد توسی مردم کرد را ، اعقاب جوانانی می داند که آشپزهای ضحاک فراری دادند و آنها در کوه ها مسکن گزیدند تا به دام ضحاک نیافتند
وقتی که کاوه قیام کرد ، گویا هنوز قبایل کرد شکل نگرفته بودند ، و کاوه از مردم همان شهر و شناخته شده بوده
واللهُ اعلم

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه:

تو مگو کین مایه بیرون خون بود
چون رود در ناف مشکی چون شود
تو نگو که این مایع بیرونی خون هست ببین همین خون وقتی در ناف قرار میگیریه تبدیل به مشک خوشبو میشه ..... با این جریان جاری در جهان هرکسی همراه شد و داخل شد مانند مشک میشود از عشق ..... و اگر ازین عشق و ازین معبود دریغ باشد مانند خون اهو میشود
تو مگو کین مس برون بد محتقر
در دل اکسیر چون گیرد گهر
تونگو که این فلز مس حقیر و بی ارزش هست ... ببین وقتیکه با اکسیری در میامیزد چه گوهر با ارزشی میشود
اختیار و جبر در تو بد خیال
چون دریشان رفت شد نور جلال
معنی جبر و اختیار برای تو یک مبحث فلسفی در فکرت است ولی وقتی به چشم نیکو در این جبر مینگری باعث تجلی نور حق و حقیقت و عشق به حق میشه
نان چو در سفره‌ست باشد آن جماد
در تن مردم شود او روح شاد
نان سر سفره یه تیکه جامد بیشتر نیست ولی وقتی خورده شود و مورد استفاده صحیح قرار گیرد ازو انرژی میگیریمو و روحمون شاد میشه
در دل سفره نگردد مستحیل
مستحیلش جان کند از سلسبیل
تو سفره این نان اتفاقی براش نمیفته و از حالت خودش خارج نمیشه (مستحیل) .... این تبدیل شدن رو جان انجام میده و اون نان گوارا میشه.. ... یعنی باید در موقعیت درست قرار بگیریم تا بهره وری درستی پیدا کنیم و حقیقت رو در یابییم و مثل نان در مقابل خورده شدن مقاومت نکنیم ... خیلی مهمه اینکه ما فقط باید مقاومت نکنیم و به این نیروی عظیم عشق تن بدیم و بدنبال اون به جستجو نپردازیم که دور میشیم زیراکه عشق همه جا جاریست و ما باید بدنبالش نگردیم و مقاومت نکنیم وقتی همه ذرات عالم میل به معشوق دارند و رقص کنان حضور اورا درک میکنند
قوت جانست این ای راست‌خوان
تا چه باشد قوت آن جان جان
ای کسی که درست میخونی این مطلب رو این عشق ...این جبر همه جا حاکم و این درک حضور او و این دلدادگی به او و ذات لایزالش برای جان ما غذا است و مستی ..... تا برای خود این مستی و یگانگی چه باشد قدرت و غذا و.....
گوشت پارهٔ آدمی با عقل و جان
می‌شکافد کوه را با بحر و کان
این انسان با قدرت عقل و نیروی جانش کوه را میشکافد و معادن و دریا ها را به تصرف در میاره
زور جان کوه کن شق حجر
زور جان جان در انشق القمر
قدرت جان انسان کوه را میشکند و سنگ را دوتا میکند و قدرت جان جان ماه را میشکافد و چه تشبیهه زیباییست .......
گر گشاید دل سر انبان راز
جان به سوی عرش سازد ترک‌تاز
اگر اسرار از دل وباطن برای این جان ما بیرون بریزه و اشکار بشه ... جان بسوی عالم بالا میتازه و به عرش میره ... بسکه حقیقت انسان نورانی و والاست .....

اشکان در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ دی ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۲:

غلط تایپی دارد دز مصرع اول شعر.... بیخت ...باید بشود ریخت

فرهنگ در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷۷:

بیت سوم مصرع دوم ... چو جهان می لرزی صحیح است ... لطفا اصلاح کنید

ناشناس در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵:

جالبه من فراموش کردم اصلا این غزله!!! چقدر شعر احساس داشت برم از این به بعد غزل بخونم به جای شعر نو!

سعید در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۵ دربارهٔ اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۸ - ز من بر صوفی و ملا سلامی:

حقیقتا حق مطلب را بیان کردی ، خدا جزای خیرت دهد .امیدوارم صحت این نکته اساسی ، برای همه حق جویان آشکار شود .

مازیار در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۴۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۷ - کاوهٔ آهنگر و درفش کاویانی و ساخته شدن گرز گاوسر:

با سلام دوستان میخواستم یه نکته ای رو بگم که خالی از لطف نیست. اینکه در این بیت هنی رفت پیش اندرون مرد... نوشته شده مرد گرد در حالی که بسیاری از استادان و تاریخ شناسان معتقد اند که مرد کُرد هست چون هم قافیه مثل تمام شعر حفظ میشه هم اینکه مردم کرد و تمام ایران کاوه را کُرد میدونن و چون کُرد ها قدیمی ترین ساکنان ایران هستند احتمالش خیلی قویه که کُرد درست باشه دوستان هرگونه نظر ی دارین لطفا تو تلگرام پیام بدین 09370895061

کمال در ‫۹ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۶:

باسلام،وتبریک بمناسبت تولدحضرت نبی اکرم(ص)
جمع این رباعی: 6168

۱
۴۰۴۳
۴۰۴۴
۴۰۴۵
۴۰۴۶
۴۰۴۷
۵۵۴۸