گودرزی در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴:
مصراع چهارم بایستی به این صورت:
از آن میها که از جانم کَند غم
تصحیح شود.
سمانه ، م در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:
ای انسان ، بدن تو با ارزش است ، مانند شب قدر که ثروت مادی و معنوی هدیه ی اوست
جان تو چون ماه در شب ، تاریکی ها را از میان بر میدارد
بیت دوم : تو چون دفتر ایزدی که سرنوشت ها در آن است
و مانند دریای بخششی که گمراهی ها و لغزش ها را پاک می کند
بیت سوم : تو چون سرنوشته ی پنهان ، نزد خداوندی ، که الهام می بخشی
و چون خزینه ی بخشش ، که لباس فاخر {انسانیت} اهدایی توست
بیت چهارم : شگفت انگیز خانه ی آبادی ، که پادشاهان {فرشتگان } بر آن معتکف اند
و شگفت { رقعه ، رق } ورق منتشر شده ای که شراب گوارای {عشق} مینوشانی
بیت پنجم : شاید هیچ کدام از بر شمرده ها نیستی و خارج از چون و چرایی
که اندیشه و خیال در چگونگی تو در مانده
بیت ششم : اما ، { چون می نگرم } افق های روشن یقین بر شک ها پیروز آمد
و خط بطلان بر آنچه گمان بود کشیده شد
بیت هفتم : تو چون یوسف ماه رخساری که نورت در دل ها { صد قید کثرت است }می تابد
که مردمان ، چون یعقوب دل در گرو تو دارند
بیت هشتم : انسان اگر طالب باشد و ٰعاشق ، با سرٰ زلفِ عشق دیگران را از گمراهی نجات می دهد
و با لطف و بخشش خود ، آنان را از سر گردانی می رهاند
بیت نهم : چون چاره ای نیست ، و باید از سر گردانی رها شد ، و از صفات آگاهانِ اسرار سود جست
چه بهتر که سکوت پیشه کنم که گفتار من گویای مقام والای تو نیست
با پوزش از زبان ِ قاصرم
حمید-م در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:
نیما جان درست میگوید دارد به جای داد صحیح می باشد چون در لغت نامه دهخدا ذیل توضیح کلمه ارمایل اینگونه ثبت شده
کنون کُرد از آن تخمه دارد نژاد
کز آباد ناید به دل بَرْش یاد.
چه خوبست در سایت نیز اصلاح شود
امید مددی در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:
درود و سپاس فراوان خدمت جناب عبوری بزرگوار. از اینکه زمان گذاشتید و توضیح مبسوط دادید بسیار سپاسگزارم.
به راستی که غزل عجیبی است و شرح و تفسیری از آن یافت نمی شود. به قول دوست صاحب نظری شاید از منسوبات به مولانا باشد. البته شاید. چون کلام بسیار سحرآمیز است و خیلی شبیه کلام خود مولاناست.
به هر تقدیر اجازه می خواهم برداشت خودم هم بنویسم به امید تصحیح اساتید و همینطور جنابعالی.
در جستجوی واژه ی مشارق به کتابی برخوردم به نام "مشارق انوار الیقین فی اسرار المومنین" از رجب بن محمد که به تقریب هم عصر مولانا بوده و موضوع کتاب در خصوص احوال امامان شیعه به ویژه امام اول است و در صحت و سقم آن تردید و نقد زیادی وارد شده.
از نظر من مخاطب شعر ذات احدیت است و کل ابیات مدح خداست.(شاید مخاطب شمس باشد اما بر همگان روشن است ارتباط شمس با حق)
بیت شش با ولی شروع میشود! یعنی شاعر می خواهد با ایجاد یک عطف، مطلبی متفاوت بیان کند.
مشارق اگر معنی شرق و جهت شرقی داشته باشه چون خودش جمع هست، بنابراین مشارقها همانطور که فرمودید غلط است. مگر اینکه مشارق خودش مفردی باشد که می تواند همان کتاب خاص یا فلسفه ای خاص باشد.
مولانا تا آخر بیت پنجم از صفات برتر می گوید اما بیت ششم به نظرم می تواند اینطور تعبیر شود:
ولی به آن همه "چون" که من اشاره کردم، متاسفانه تعبیرهای غلط و نابخردانه ای می زنند و بر این همه نشان زیبا که از تو هست با دید غلط نگاه می کنند.
یک نقد تند از فلسفه بافی و زهد و تفاسیر و ....
این هم نظر بنده ی حقیر
حمید-م در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » ضحاک » بخش ۲ - ارمایل و گرمایل و رهانیدن قربانیان مارهای مغزخوار روییده بر دوش ضحاک:
بیت پانزدهم در لغت نامه دهخدا بجای زنان (دمان )ثبت گردیده
دمان پیش خوالیگران تاختند
ز بالا بروی اندر انداختند
دمان در اینجا به معنی غضبناک و خروشان و خشمگین به نظر درست تر می آید چون کاری که در پیش دارند با طبع زنان نیز سازگار نیست .
همیشه بیدار در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۸:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
واقعا چه نعمتی از این بالاتر که کمی از زحمات والدین جبران کنیم؟ به همه شما عزیزان برای این بهشت نقد تبریک میگویم.
رضا در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۳۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور:
در بیت:
«جست سقا کوزای کش آب نیست
وان دروگر خانهای کش باب نیست»
«ه» کوزه جا افتاده است.
دوستدار در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
جناب انو نیموس ( ابو نیموس؟؟)
می صبوح و شکر خواب صبحدم تا چند؟
چو مستعد نظر نیستی ، وصال مجوی!!!!
و به یاد بدار!
که طِریق عشق طریقی بسیار خطرناک است ،
مواظب باش .
طرف را به ده راه نمی دادند ، سراغ خانه کدخدا می گرفت ( منظور آقای کدخدا دوست روحانی نیست).
ناشناس در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۶ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۱۲:
شعر سید؟ رنگ و بوی اشعار ل-ی-ا-م رو میده. نکنه خودش باشه. حیف از تلف کردن استعداد تو مسیر تاریک.
ناشناس در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۱۲:
همیشه بیدار
تشکر از کامنت های شما.
ایشاء الله از دست ساقی کوثر توی بهشت سیراب بشی.
ناشناس در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۳:۲۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۱۲:
من جواب می دم
"آیا من نوشتم ، او گفته از خدا کمک نخواه؟"
این چیه سید؟:
جالبه از خدا دستگیری نمی خواهد.
همیشه بیدار در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۳۷ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۴۱۲:
خیلی آسان است که هر جا کم میآورید بگویید: اراجیف و خرافات
سمانه ، م در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
بانو روفیای گرامی
امید که بیماری مادر گرامیتان بهبود یابد
دست تمام کسانی را که از پدر و مادر خود پرستاری میکنند می بوسم
من از مادرم و مادر بزرگ نود ساله ام پرستاری میکنم
و این بزرگترین نعمتی ست که نصیبم شده
مادرم بیست سال است کلیه ی پیوندی دارد
{Kidney transplant}
ومن ازنعمت وجودش بهره مندم
الان ساعت نزدیک دو بعد از نیمه شب است ، کنار مادر بزرگم بهترین جای دنیاست
این نعمت را با هیچ چیزی عوض نمی کنم
دعای خیر من تقدیم به شما و مادرتان
سید در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
بهترین پیامی که خواندم :
در زندگی یاد گرفتم :
با احمق بحث نکنم و بگزارم در دنیای احمقانه خود خوسبخت زندگی کند
با وقیح جدل نکنم ، چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند
از حسود دوری کنم چون اگر دنیا راهم به او تقدیم کنم باز از من بیزار خواهد بود
تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم
و سه چیز را هرگز فراموش نمی کنم :
1. به همه نمی توانم کمک کنم
2 . همه کس و هم چیز را نمی توانم عوض کنم
3 . همه مرا دوست نخواهند داشت .
سید در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
چی گفته مهمه
نه اسم
سید که منم و یک نفر دیگه که خیلی قدیما حاشیه می نوشت
عین بی ادبیش رو بیار یا نشونی بده
ممنون میشم
ناشناس در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
سید جون
به نظرت کسی می تونه خودش رو طرد کنه.
این بازی رو تموم کن رفیق.
چشم هات را باید شست!
سید در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
آهان
چند تاش رو خودم پیدا کردم
نوشته :
به طلسم و جادو یا شعبده و چشم بندی اعتقادی ندارم
یه جای دیگه گفته : اشعار پروین چه از نظر محتوا و معنا ، و چه از نظر زیبایی کلام بسیار از شعر انوری والا تر است
یک جای دیگه هم گویا به شبستری ایراد گرفته بوده یا به یک عارف دیگه
اگر دوستان مورد دیگه ای سراغ دارن بگن
تنها گفتن اینکه این خانم بی ادب است که چیزی رو ثابت نمیکنه
اگر بی ادبی کرده باشه منم اونو طردش می کنم
با اینکه در بیشتر موارد ازش طرفداری کرده ام
ناشناس در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
یکی اش اینکه میاد به اسمهای مختلف-حتی شاید به اسم سید-نظر می ده و خودش می بره و خودش می دوزه. شما یه کم جستجو کن به اسم س.م، خیلی مطالب باادبانه خواهی یافت جیگر.
سید در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۴۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲:
لطفاً ، خواهشاً ،
میشه یکی دوتا از بی ادبی های این سمانه خانم که میگویید خیلی پر رو و بی ادب است رو نشانی بدید
به خدا هرچه گشتم چیزی پیدا نکردم
ممنون میشم
.... در ۹ سال و ۸ ماه قبل، سهشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۰: