کمال در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۴ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:
ج.آ: 6941
ایران نژاد در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۰ - حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر:
جناب ناصر ،
با تشکر از توضیحات در باره موزه که چکمه ( ترکی )
است، ا ما موزه گاهی به معنای کفش و پای افزار به طور عام نیز به کار رفته است.
دستار در فرهنگهای معتبر فارسی( دهخدا، معین..) گذشته از دستمال و دستار شراب !!!و... به معنای هرگونه پارچه ای که مردان برگرد سر می بستند و میبندند، از جمله عمامه نیز آمده است.
و دستار شراب دستمالی بوده است برای پاک کردن لب از شراب!!
ایمان در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۴۹ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸:
این شعر رو استاد بنان به زیباترین شکل در آواز دشتی خوانده اند.
روحش شاد
مریم در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۷ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۴:
در بیت پنجم، "بیند" درست است یا "ببیند"؟
بنظر من ببیند با وزن شعر بهتر جور درمیاد
عمر شیردل در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳:
بیت دوم باید چنین نوشته شود :
دیدهٔ عقل مست تو چرخهٔ چرخ پست تو
مهدی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۲۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۵:
اولا آقای مولوی معرفتی به امام عصرنداشته که در فراقش غزل بگه چون اصول عقاید ایشان معلومه بر همگان که اندک تتبعی دارند
دوما شعر را باید در بستر زمان و فرد شاعر سنجید اگر این شعر نسبت به خدا سروده شده باشه باید همه اشعار این سبکی مولوی نسبت به خدا باشه که بعیده و قراین خلاف این رو نشون میده
احتمالا همون نظر بزرگواری که گفتن برای شمسه به واقع نزدیکتره
مصطفی گلیاری در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۴۴ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۲:
اگه شخصیت رودکی و ناصرخسرو رو نگاه کنیم، میشه نتیجه گرفت این شعر به ناصرخسرو شبیه تره چرا؟ زیرا ناصرخسرو حجت اهل خراسان بوده و شراب نمیخورده اما رودکی شراب رو دوست داشته بنابراین بعیده که گفته باشه انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت
چرخشت چیزی مثل حوض بوده که انگور توش می ریختن و با لگد له می کردن تا نبیذ یا شراب بسازن.
ناشناس در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:
شعر زیباست اما خوانش خیر متاسفانه
و این مشکلیه که گریبانگیر اشعار کهن ما شده
حتی از جانب برخی گویندگان
ببینید شعر داره خوانده میشه اما معنا چندان در ذهن نقش نمیبنده،در صورتی که شعر از لحاظ معنایی کامله...
شنونده فقط میشنوه که یک نفر داره یک شعر میخونه
و شاید بدون توجه بسیار هرگز متوجه نشه چه خوانده شد
سرعت خوانش زیاد هست در بخشهایی از شعر هم معنارسانی واژه ها به خوبی رعایت شد
اما نظر شخصی من چیزی بود که عرض کردم
مجتبی در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۱۶ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷۱:
با سلام و ضمن تشکر
به نظر بنده بیت هفتم مصرع دوم به جای (آه) و یا حتی ( آ ه ) اگر ( وه ) قرار بگیره بهتره و موقع خوندن هم راحت تر
a در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۱۵ دربارهٔ محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷:
با سلام.شعر غلط املایی دارد
سرگشت=سرکشت
سینه ی=سینه
دوستدار در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۵۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۰ - حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر:
سرکار بانو/ دوشیزه اعظم،
خواهشمندم
دل مرا نیز به صد قافله دل همراه سفر کرده تان بیفزایید.
هر کجا هست خدای به سلامتش بدارد.
دو دیگر؛
زن و مرد بودن مردمان در نگاه من به آدمیان جایی ندارد، مرا با هویت خارجی ، با کیستی عرضی کاری نیست درون و حال را می جویم، مینگرم، ماهیت را
و سرانجام؛
از کین نهفته نوشته اید، ببخشایید، خود نمی دانم و هر چه بیشتر کاویدم کمتر یافتم،
چه:
تا خبر دارم ازو ، بی خبر از خویشتنم
با وجودش ، زمن آواز نیاید که منم.
ناصر در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۴:۰۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۰ - حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر:
بسمه تعالی
خدمت دوستان معروضم که دستار را با عمامه اشتباه نکنید
هموطنان خراسانی ما همه دستار داشته اند و آن جامه که میپوشیده اند لباس روزمره و همیشگی آنان بوده ، نه برای کسب و کار ، که با جامه ی آخوندی متفاوت است
آن موزه که استاد توسی یاد میکند نیم چکمه ایست که بزرگان به پا میکرده اند و نعلین چیز دیگری ست . در بیژن و منیژه ، بیژن ، خنجر کوتاهی در موزه پنهان داشته ،
بپیچید بر خویشتن بیژنا
که چون رزم سازم برهنه تنا
نه شبرنگ با من نه رهوار بور
همانا که برگشتم امروز هور
ز گیتی نبینم همی یار کس
بجز ایزدم نیست فریادرس
کجا گیو و گودرز کشوادگان
که سر داد باید همی رایگان
همیشه بیک ساق موزه درون
یکی خنجری داشتی آبگون
بزد دست و خنجر کشید از نیام
در خانه بگرفت و برگفت نام
شعرای ماهم عمامه نداشته اند ، که دستار داشته اند
و اگر در باره ی اهل عمامه سروده اند که سر ِ همه ی آنها عبید زاکانی ست به خاطر نا همگونی و ظاهر سازی آنان بوده ، که خلوت و جلوتشان تفاوت داشته
چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند ،
به قول سمانه خانم
شاد زی پایدار
سیدمحمد در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۷ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۰ - حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر:
اعظم خانم
این همه نوشتید ، ولی من نفهمیدم ” بغض و کینه ی نهفته در نظر دوستدار “ را از کجای نوشته ی ایشان متوجه شدید ؟ ، چگونه دریافتید که خانم هستند ؟
ایشان که فقط اطلاعاتی از عبا و عمامه و دستار و نعلین
در اختیار بنده گذاشتند که ممنونم .
بغض و کینه در نوشتار شما درین شعر بیشتر مشاهده شد، :
مخور صائب فریب فضل از عمامه ی زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد
اعظم در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۵۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۰ - حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر:
با تشکر از سوال بسیار بجای آقا محمد.
جواب سوال را صائب به زیبایی داده است:
مخور صائب فریب فضل از عمامه ی زاهد
که در گنبد ز بی مغزی صدا بسیار می پیچد
درباره ی قبا و ردا و اهل عمامه ها هم شعر فراوانی شعرای بزرگ ما که اکثرشان هم عمامه به سر بوده اند سروده اند. از رودکی و فردوسی و سنایی و ناصرخسرو به بعد تا انوری و مولانا و سعدی و حافظ و جامی و صائب و قاآنی و ادیب الممالک و عارف قزوینی و بهار و صدها شاعر برجسته ی دیگر.
این نیز شعری زیبا از صائب:
ما را ز شب وصل چه حاصل،که تو از ناز
تا باز کنی بند قبا، صبح دمیدهست
و این هم بیتی دیگر از وی-که البته از مولانا تاثیر پذیرفته است-:
هر که در بهشت را گوید وا شود چسان
لطف نما و باز کن بند قبا که همچنین
از مولانای رومی:
هر کی بگویدت ز مه ابر چگونه وا شود
باز گشا گره گره بند قبا که همچنین
مقایسه ی دو نظر بانو روفیا و خانم دوستدار کاملا نشانگر بغض و کینه ی نهفته در نظر دوستدار و گشادگی سینه ی بانو روفیاست. تحلیل این گونه نظر دادن ها هم کار سختی نیست و لازم نیست همه را به جبر ازلی منسوب نمود و گفت:
ببرید خیاط ازل دو جامه بر اندام ما
بهر تو گلگون قبا، وز بهر من خونین کفن-شاطر عباس صبوحی
این هم فرجام نظر ما، خطاب به آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست:
رشک برم کاش قبا بودمی
چونک در آغوش قبا بودهای
ali در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:
رهگذر جان
میدونم محمد خیلی چیزای دیگه هم گفته
ولی تنها کسی که معنی و مفهوم دقیق این شعر رو فهمیده آقا majid هست
که به درستی تفسیر کرده ....
جلیل Jalilomidi@yahoo.com در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۷۰:
نیکی تبار عزیز صورت صحیح آن. پنبهای. است.
کمال در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۱۵:
ج.آ:5910
روفیا در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۶۰ - حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر:
قطع یقین لباس برای آدمی جنبه هویتی دارد.
لباس فرم، لباس راحت، لباس ژنده، لباس فاخر، لباس روحانیت، لباس کارگری، همگی اطلاعاتی درباره شخص به ما می دهند.
اما این جامعه و جریانات و امواج هستند که برای لباس ارزش گزاری میکنند.
مثلا در یک جامعه ممکن است لباس روحانیت به تنهایی برای فرد احترام و امتیازاتی به دنبال داشته باشد،
در بسیاری جوامع ممکن است لباس کارگری چندان احترام برانگیز نباشد،
ما کمتر دیده ایم کسی در برابر یک کارگر از خود تواضع نشان دهد و بدنش را به نشانه تواضع خم کند،
ولی بسیار دیده ایم مردم در برابر پزشکان خصوصا تخصص هایی که مستقیما با مرگ و زندگی آدم ها سر و کار دارند کرنش می کنند،
لباس مامور نیروی انتظامی در برخی کشورها به مردم احساس امنیت القا می کند حال آنکه در برخی جوامع مردم عادی نیز با دیدن نیروهای انتظامی احساس رعب و وحشت می کنند،
این که جو غالب جامعه و جریانات سیاسی و اجتماعی حاکم چگونه باشد آدمیان مختلف را به سوی لباس های به خصوصی می کشاند،
اینکه جامعه به دانش اهمیت بدهد،
یا به سنت ،
یا مدرن باشد،
یا در حال گذار باشد،
یا مذهب حرف آخر را بزند،
یا کار و فعالیت از احترام برخوردار باشد شدیدا در اقبال نوع خاصی از پوشش تاثیرگزار است،
در زمان ماعو در چین کمونیست زمانی تصمیم گرفته شد مردم همه لباس های متحد الشکل خاکستری بپوشند که این تصمیم با اقبال مواجه نشد!
مولانا در اینجا میگوید :
تا شود زفت و نماید آن عظیم....
معلوم می شود در جامعه آن روز عظمت عمامه امتیازاتی به همراه داشت.
معصومه در ۹ سال و ۷ ماه قبل، یکشنبه ۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۴۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:
دل خست کجاست یعنی چی؟ به نظرم خسته چندان معنی نمیده
... در ۹ سال و ۷ ماه قبل، دوشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۳۶ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » بخش ۳ - ذکر حسن بصری رحمة الله علیه: