گنجور

حاشیه‌ها

عمر شیردل در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۲ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۸:

در بیت آخر الف سهوا" از چاپ مانده و باید "اگر بیدل ما..." نوشته شود.

محسن در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » دوم:

بنظر میرسد در بیت ششم
لب بر لب نایی به صحیح باشد

حسین در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۰۹ دربارهٔ باباافضل کاشانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷:

زنده باد

غریو در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۵:

متاسفانه وقتم رو با خواندن حاشیه هایی این غزل تلف کردم...قیح گرفت مرا !!!
روز کوری نزدتان هنر است...بّه بّه بِه این هنر.

روفیا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:

حنظل هندوانه ابوجهل است که مزه تلخی دارد.

روفیا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۰۰ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:

پیوند بایدت زدن ای عارف
در باغ دهر حنظل و خرما را

مهدی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۸ دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱:

انقدر زیباست اشک آدم درمیاد که ما چه آدمایی داشتیم با چه نبوغی

رضا بندانی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:

دوستان به نظر من بیهوده کلام رو مغلق و پیچیده میکنید،عزیزای که بعنوا مثال میگن یست که نیست ینی هست!!! ابیات زیر رو چطور توجیه میکنند؟
اشک غماز من ار سرخ برآمد چه عجب
خجل از کرده خود پرده دری نیست که نیست
و
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست
با اون استدلال یعنی تا زمانی که از زلف تو صحبت کنن،همینجور پشت سر هم سحره؟!
به عوان یک شاعره معتقدم شعر کاملا عاشقانست و معای زمینی داره و از نیست که نیست هم جهت بازی های وزنی و موسیقی کلام استفاده شده

محمد مهدی قربانی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۴۷ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲:

برای من سوالی پیش اومده
اینکه مصراع اول،ناظر و منظور،همان ناظر و منظور ی هستند که وحشی بافقی گفته؟
آیا داستان ناظر و منظور قبل از وحشی بافقی و جود داشته؟
مثلا در مصراع"شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای"از حافظ باز به این داستان اشاره داره؟
ممنون میشم به من کمک کنید
یا منابعی رو معرفی کنید

منتقد در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۳۶ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۹۱:

هرکه دارد هوس کرب و بلا بسم الله...

تلخابی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۷:۱۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

سلام
جسارتا،احساس میکنم وزن شعر درست نیست
چون مفاعیل،با گلستانم جور در نمیاد
( گلستانم) ی صدای کوتاه و سه صدای بلنده
ولی ( مفاعیل) ی صدای کوتاه، دو بلند و مجددت یک صدای کوتاه میشه
آگه راهنماییم کنید،ممنون میشم

ع در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷:

در بیت اول احتمالا "قدسم" صحیح است

حُسام الدین در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را:

سلام بر شما
بهر این بعضی صحابه از رسول
ملتمس بودند مکر نفس غول
:
صحابه ی پیامبر اسلام درباره ی خیر و نیکی از او می پرسیدند و یکی از آن ها درباره ی شر می پرسید. به او گفتند: چرا تو از بدی ها سوال می کنی؟ پیامبر فرمود : هر که از بدی بپرهیزد در راه خیر می افتد.
نفس لطیفه ای است در درون آدمی که بدی ها و ناپسندی ها از آن پدید می آید ، و غول موجودی است که در بیابان زندگی می کند و مسافران را به بیراهه می کشاند و هلاک می کند.
پرسش آن شخص از پیامبر این بود که ، نفس چگونه عبادت و اخلاص بنده را با خواستها و غرض های او می آمیزد؟ اخلاص را عرفا بدین معنی گرفته اند که بنده در برابر حق آنچه را به نیازهای مادی و نفسانی او مربوط است رها کند و اگر در این اخلاص ، غرض ها و نیازهای این جهانی آمیخته شود دیگر اخلاصی باقی نمی ماند.
مو به مو و ذره ذره مکر نفس
می‌شناسیدند چون گل از کرفس
:
یارانی که از پیامبر درباره ی مکر نفس می پرسیدند در پی این بودند که جلوه های مکر نفس را در امور جاری و ظاهر پیدا کنند ، و جزء جزء و ذره ذره ی آن را چنان بشناسند که ما گل را از یک گیاه ساده تشخیص می دهیم .
امیدوارم با فهم الکن خود ، منظور را رسانده باشم .
شاگرد مکتب حُسام الدین

حُسام الدین در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۸:

سلام بر مجتبی آموزگار
درود بر شما
مطابق فرموده :
تنم ار غبار گردد بِرَه گذارت افتد
تو بگردی از ره خود بغبار ما نیائی
سپاس گزارم ، غزلی دلاویز است .

حُسام الدین در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را:

سلام بر شما
بهر این بعضی صحابه از رسول
ملتمس بودند مکر نفس غول
:
صحابه ی پیامبر اسلام درباره ی خیر و نیکی از او می پرسیدند و یکی از آن ها درباره ی شر می پرسید. به او گفتند: چرا تو از بدی ها سوال می کنی؟ پیامبر فرمود : هر که از بدی بپرهیزد در راه خیر می افتد.
نفس لطیفه ای است در درون آدمی که بدی ها و ناپسندی ها از آن پدید می آید ، و غول موجودی است که در بیابان زندگی می کند و مسافران را به بیراهه می کشاند و هلاک می کند.
پرسش آن شخص از پیامبر این بود که ، نفس چگونه عبادت و اخلاص بنده را با خواستها و غرض های او می آمیزد؟ اخلاص را عرفا بدین معنی گرفته اند که بنده در برابر حق آنچه را به نیازهای مادی و نفسانی او مربوط است رها کند و اگر در این اخلاص ، غرض ها و نیازهای این جهانی آمیخته شود دیگر اخلاصی باقی نمی ماند.
مو به مو و ذره ذره مکر نفس
می‌شناسیدند چون گل از کرفس
:
یارانی که از پیامبر درباره ی مکر نفس می پرسیدند در پی این بودند که جلوه های مکر نفس را در امور جاری و ظاهر پیدا کنند ، و جزء جزء و ذره ذره ی آن را چنان بشناسند که ما گل را از یک گیاه ساده تشخیص می دهیم .
امیدوارم با فهم الکن خود ، منظور را رسانده باشم .
شاگرد مکتب حُسام الدین

علی عباسی در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱:

دربیت پنجم ظاهرا ضبط "در رهش"درست ترست از ظبط نسخه غنی-قزوینی....چرا که مشعل را نه از پی که از پیش رو ارند تا روندگان ره گم نکنند{چونان ما}....

کیوان در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵ - قبول کردن نصاری مکر وزیر را:

ممنون میشم معنی ای برای بیت های چهارم و هفتم ارائه بشه.

سودابه در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:

آقای فرید
در آینه ی حافظ
رنجش های شخصی و سطحی انگاری
همراه با تفسیر یاوه پندارتان را به حلقوم عموم واریز ننمایید

روفیا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:

دور مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج روز نوبت اوست

روفیا در ‫۹ سال و ۵ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:

اگر بابک عزیز چیزی بیشتر از من کم سواد میداند مایه فخر من و سرزمین من است نه مایه سرشکستگی من!
چرا ما باید به محض اینکه کسی را از خود برتر یافتیم احساس کنیم او دارد فضل فروشی می کند؟!
به زبان آوردن چند واژه انگلیسی یا اطلاعاتی علمی فضل فروشی نیست،
همانطور که به زبان آوردن چند آیه از قرآن تظاهر به دینداری نیست،
چه بسا آن یک براستی فاضل و این یک حقیقتا دیندار باشد!
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ...
سر سوزنی به من مربوط نیست که آیا او براستی فاضل است یا آن دیگری براستی دیندار!
من بروم در این نوبت پنج روزه که در اختیار منست فکری به حال گرفتاری های خودم بکنم تا بتوانم زیبایی های جهان را ببینم و :
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی
گذشته از این تا جایی که من میدانم آقای بابک هم دانش آموخته ادبیات هستند و هم از ما بچه مچه ها بزرگتر و احترامشان همچون احترام آقای خراسانی بر ما واجب است!
این تلخ اندیشی ها و تلخ زبانی ها ما را به جای خوبی نمی برد!

۱
۳۹۱۵
۳۹۱۶
۳۹۱۷
۳۹۱۸
۳۹۱۹
۵۵۴۶