گنجور

حاشیه‌ها

kosar(baran) در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸:

شنو سخن از قصه ای اینک زمانم میرود
من در بهار زندگی گویی توانم میرود
از بار عشق ای همرهان قد در کمانم میرود
ای ساربان آهسته رو کارام جانم میرود»
«وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
قلبم شده مفطور از او جانم شده محرور از او
درمانده و مخمور از او سر تا قدم پر شور از او
آهو زمن مخدور از او عالم همه مسرور از او
من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او»
«گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
با حسرت و حرص و جنون از دام او دل شد برون
درد و غمم از حد فزون رویم ز داغش لاله گون
شد همتم پست و زبون عاجز شدم بی چند و چون
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون»
«پنهان نمی ماند که خون بر آستانم میرود
از زخم تیر ابروان من چون قلم با سر دوان
دیگر ندارم من توان فرسوده شد جسم جوان
ره پر ز خم چون کندوان آید فغان از رهروان
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان»
«کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او در صفت همچون مشان در اوج باشد بی مشان
من زیر پایم چون عشان اما دلم آتشفشان
در جستجویش سر کشان پیموده ام هر کهکشان
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان»
«دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
مختل نمود آسایشم از من ربود آرامشم
چون خنگ شب در کاهشم از دوریش در نالشم
چیزی نگوید دانشم یس به آتش میکشم
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم»
«چون مجمری پر آتشم کز سر دخانم میرود
از خنده دلشاد او وان طره آزاد او
وز نرگس آباد او وان قد چون شمشاد او
هستی شده بر باد او شیرین و من فرهاد او
با آن همه بیداد او وان عهد بی بنیاد او»
«در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
هر کس شنید اسرار من انکار او اصرار من
خندید بر افکار من کوشید بر آزار من
اما چه جای زار من با این دل بیمار من
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من»
«گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود
ای روی تو چون یاسمین ابرو کمان و نو مهین
آخر چرا این جور و کین بی مهری و ناز اینچنین
این سائل کویت ببین دل در فراقت شد حزین
باز آی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین»
«کاشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
دور از بر من در چمن او خفته پیش نسترن
ای روزگار اهرمن از تیغ خود بر من بزن
من نزد خارم در کفن آماده ترک وطن
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن»
«من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
هر چند دل شد بینوا با محنت و غم آشنا
سیلاب خون شد چشم ها در گوش من شد ناسزا
آن پادشاهی شد گدا زیبا سرودی شیخنا
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا»
«طاقت نمی دارم جفا کار از فغانم میرود
مسعود آقا شعرتونو تا آخر خوندم فوق العاده بود...عااالی

حمید در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۶۶۳:

سلام به نظر بنده زیباتر این بود که شاعر نگه (تو را ز خاطر من) چون عاشق واقعی معشوق رو از یاد نمیبره. بنظرم برای رساندن جفاکار بودن روزگار همین کافی بود که گفته شد زمانه باعث شد که تو من رو از یاد ببری.

سید در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۸:

جناب صائب تبریزی اگر دوزنده بود ، چل تکه دوز خوبی بود
ابدا رعایت سرودن غزل را نکرده و آنچه به ذهنش آمده بیرون ریخته

کسری مهرآئین در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:

مصرع دوم از بیت اول هماهنگ با وزن غزل نیست البته باید یادآور شوم
این نقص در غزل های دیگر هم مشاهده میشود که به احتمال فراوان این ایراد در هنگام تایپ صورت گرفته
سپاس فراوان

روفیا در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ای آن که غمگنی:

سمانه جان
سپاسگزارم برای نشان دادن تک تک این ابیات گهر بار!
مادر درد می کشد،
مادر ضجه میزند،
مادر ناسزا می گوید،
مادر با همه چیز و همه کس در ستیزه است،
خم به ابرو نیاوردن در این شرایط خرد فراوان میطلبد،
او می بایست این حقایق رودکی را سال ها پیش در می یافت،
یعنی بهتر بود در می یافت،
تا روح و جسمش را از این نبرد دایم نجات بخشد،
افسوس که دیگر خیلی دیر شده است!
اکنون نوبت به من رسیده است،
این منم که باید معمای عظیم رنج بی پایان او را حل کنم بی آنکه با کسی و چیزی بستیزم!
معمای زندگی!
من باید تصمیم بگیرم با مسکن ها و مخدر های قوی به یک مرگ باوقار و در سکوت او رضایت دهم یا همچنان با فریاد ها و ناله های دلخراشش پیکر نیمه جان او را به سوی بخش دیالیز بکشانم!
قصد ندارم ترحم دوستان را برانگیزم،
شگفت آور اینکه چندان اندوهگین نیستم!
چرا که این قانون طبیعت است و ستیز با آن از نابخردیست!
اما راستی تصمیم دشواریست که من هر لحظه آن را به لحظه بعد موکول می کنم!

کامیار در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

سلام ودرود
به حضور مدعوین
بنظر من درمورد شعر حافظ باکمتر از 30 سال مطالعه اظهار نظر درمنظر عام بیخردی وخامیست
بگذارید دراینگونه موارد اساتید وفرهیختگان سخن گویند
باتشکد

Me در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:

ترجمه این شعر به عربی. ام کلثوم خیلی زیبا خونده در آلبوم رباعیات خیام.
فکم تَوالی اللیل بعد النهار
وطال بالأنجم هذا المدار
فامْشِ الهُوَیْنا إنَّ هذا الثَری
من أعْیُنٍ ساحِرَةِ الاِحْوِرار

سمانه، م در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۶:۵۰ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ای آن که غمگنی:

مُستی مکن، که ننگرد او مُستی
زاری مکن، که نشنود او زاری
مُست بنیان مستمند است و ” ی “ علامت مصدری
مُستمند را ، امروزه به جای محتاج به کار می بریم
که اندوهناک و گله مند هم معنا می دهد
بسیار زیباست دو بیت آخر:
تا بشکنی سپاه غمان بر دل
آن به که می بیاری و بگساری
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری

حمید امامی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۵ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ای آن که غمگنی:

ابری پدید نی و کسوفی پدید نی

سام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:

کینه = نفرت = غم
ای انسان خاکی اگر سینه که جایگاه دل است و دل جایگاه عشق است را بشکافند و این کینه ها بخشیده شوند گنجی به نام عشق در آنجا دفن شده است،
فراموش نکن هر گنجی به دنبال رنجی است تا لذت بخش باشد و قدردانی شود
پس عشق هم در سینه تو با اصطکاکی تحت عنوان کینه و نفرت محافظت می شود تا هر کس که لایق نیست به آن دسترسی نیابد

سام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۰۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:

ای آمده از عالم روحانی پس برای ایشان مشخص بوده که از کجا آمده اند و حیران شده در عالم اعداد و قوانین پیچیده!
حال اگر تو نمی دانی که از کجا آمده ای (عالم روحانی) می خور که تو شاید بدانی !
خوش باش که آینده را با انتخاب هایت رقم می زنی نه با سناریوی از پیش تعیین شده ..
هر انتخاب مساوی با سرنوشتی تازه...

سام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:

هم وطن جناب "دیلمی" شما فکر می کنید انسان خدا را ساخته؟
خب این خدایی که شما تصور می کنید یک نماد از خودخواهی و جاه طلبی خودتان بیشتر نیست دوست من! شما حتی نمی تونید یک کتاب رباعی مثل بنده خدای مستی مثل خیام را بسرایید ادعای خلق خدا برای شروع باعث رگ به رگ شدن کمر مبارک نشود دوست من!
یادم باشد خدایی که بتوانم تصور کنم همان بت است که ابراهیم هزاران سال پیش آنها را شکسته بود که شما از این مرحله فکری عبور کنید و بدانید خدایی که تصور شود یا تصویر شود یا سه بعدی شود بت است یا بت از جنس سنگ و آهن و چوب یا بتی از جنس تصویر ذهنی!

سام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۴۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:

عزیز هم زبان
خیام با این رباعی قصد دارند شما را به شناخت هدف وجودتان کنجکاو کنند شما چرا فکر می کنید ایشان از روی نادانی گفته اند؟
هر چند که شما جسم زیبایی دارید دوستش دارید و برای بقا و سلامتی و رفع نیازهایش تلاش می کنید اما آیا از خود پرسیده اید که با این جسم چه هدفی و چه برنامه ای رو دنبال می کنید؟؟
چه آرمان هایی توسط شما در جهان هر روز نقاشی می شوند تا تاریخ ساز باشند و آینده باشند
به نظر من خیام می خواسته شما بیشتر با روح خودتان در تماس باشید ایشان قصد ایجاد انگیزه ای برای تفکر شما را داشته دوست عزیزم

سام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴:

چون به جای کسی زندگی نکرده ای قضاوتش نکن
اگر بهشت همین جا هم که باشد تا مثل کودکان ساده نشوی به ملکوت راه نخواهی یافت، فقط لحظه ای یاد دوران کودکی ات رو به یاد بیار... بهشت چیزی جز احساس کودکانه اما تزلزل ناپذیر است؟
اگر ضعف تو باعث سیاست مدار شدن توست مغرور مشو که تو راه سعادت گم کرده ای هر چیزی که داری خلا درونی ات را پر نمی کند
چرا که تو هم نیاز به حالت مستی کودکانه ات داری ما افسوس غرور حسد قضاوت حیله سیاست تو را ذره ذره به جهنم بی هویتی دچار کرده

سام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:

قرآن کلام برتر است ولی گاه به گاه هم به زور خوانده می شود!
این عالم و این عظمت عکس رخ یار است که در جام افتاد؟
پس گرد پیاله و جام، همه عالم به واقع جهان هستی است که هر لحظه از زندگی دارای پیامی بسیار ارزشمند است که هر لحظه خواه و نا خواه در حال خواندش هستی اما تو همان طور که از قرآن دریافت ضد و نقیض داری از لحظات زندگی هم چیزی نخواهی فهمید..
اگر با گروه خاص یا نژادی مشکل دارید مشکل درون شماست شما برای روشن دیدن نیاز به یک نگرش روشن دارید در این صورت خواهید دید نه تنها در قرآن بلکه در لحظه لحظه زندگی مفهمومی عمیق تر از ظاهر وجود داشته

سام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:

خداوند دو درخت در وسط باغ گذاشت یکی درخت حیات و دیگری درخت شناخت نیک و بد
خیام به شما خواننده عزیز گوشزد می کند که فرصتی که داری بی انتها کوزه ای که در آن شراب می خوری روزی خود تو خاک آن خواهی بود پس از دست دادن این زندگی از دست دادن معجزه خلفت خواهد بود...

سام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:

کیستی تو؟
کسی جز تکه پاره های هزاران شخصیت بهم دوخته شده که خود را نمی شناسد؟ تا از این شخصیت ها خودی سر هم کرده ای سرنوشتت خاک است و آینده ات تکه پاره ای برای صد ها خود بیخود دیگر...

سام در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۳۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:

به نگرش همدیگر نگاه کنید هر شخص جهان رو همان طور می بیند که نگرشش به او اجازه می دهد پس دوست عزیزی که می گن تفکر خیام کومونیستی یا دوستان دیگری که از هم انتقاد می کنند خواهش می کنم نقطه نظر و دیدگاه خودشون رو بنویسند دیگران هم استفاده کنند.
آن کس که خطای خویش بیند که رواست
تقریر مکن صواب نزدش که خطاست
آن روی نمایدش که در طینت اوست
آیینهٔ کج جمال ننماید راست

محسن شفیعی در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، جمعه ۲۱ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۷:

بیتهای اول و دوم وسوم به همین ترتیب در آخر غزل قرار داده شود
بیت چهارم گرد مشکل به گره مشکل تبدیل شود
مطابق چاپ محمد قهرمان

سیدمحمد در ‫۹ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۵۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:

جناب طاهری
این مثال آوردن جنابعالی از مصدق و دکتر فاطمی ، با ابتدای نگارش شما که در مورد حافظ و ادبیات است تناسبی ندارد
کاش از ادیبانی نام میبردید که در زمینه ی ادبیات و مذهب کشته شده بودند ، مثل مرحوم کسروی و دیگران
با درود

۱
۳۸۶۶
۳۸۶۷
۳۸۶۸
۳۸۶۹
۳۸۷۰
۵۴۷۰