کامران کسریی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۶ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هشتم در شکر بر عافیت » بخش ۴ - حکایت اندر معنی شکر منعم:
مدیریت محترم سایت
با سلام و تشکر از زحمات شما. در بیت زیر:
زبان آمد از بهر شکر و سپاش
به غیبت نگرداندش حق شناس
(بجای سپاش - سپاس درست تر به نظر میرسد. در اینصورت اگر غلط تایپی است تصحیح بفرمایید. چون در دیکشنری واژه یاب خود سایت - لغت سپاش یافت نشد)
خیر پیش
گمنام در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:
ببخشایید،
نون و ب در کلید برگ من همسایه اند، و سین و شین
هم خانه،
عباد و سخن
گمنام در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:
جناب شمس،
یک درخواست دوستانه،
اگر بردن نام دانشگاههایی که سرکار در آنها در علوم انسانی و فلسفه و ادبیات پارسی، و بعد مثنوی و فلسفه تحقیق و ندریس می کرده اید
ممکن است خدای ناکرده مشکلاتی برایتا ن ایجاد کند؛ دست کم ، بفرمایید کی و در کدام دانشگاه به اخذ درجه دکترا نایل شده و عنوان پایان نامه دکتریتان چیست؟
ببخشایید این درخواست برای بستن در بر بحث های نا خوشایندی است که شمارا درگیر و ما را از فیض شخن سرکار محروم میکند.
فبشر عناد الذین یستمعون.........
رهام در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » طهمورث » طهمورث:
در مصرع دوم بیت سی ام :
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند ازو تاج و فر
بر طبق لغت نامه دهخدا کلمه "پردخته ماند" بجای" پردخته مانند "درست است
آسمان آزاد در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۴۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۸:
سلام
آقای پروفسور شمس ..... من بارها و بارها در این سایت خوب و مفید نوشته های شما رو نیز از نظر گذروندم اما متاسفانه چیزی که بیشتر از همه رخ می نمود، غرور و خود پسندی و از همان بالا نگاه کردن شما بود. انسان خوبه که در هر مرحله ای که هست متواضع باشه. اینو میگم که به خود بیایید. نزدیک به همه ی نوشته هاتون همین جوریه. راستش درس خوندن و تدریس توی ولایت امریکا (که پارسی را در پارس باید آموخت) و فلان مدرک از فلانجا چه ارزشی داره وقتی که وسیله ای باشه برای غرور و خودپسندی و کوچیک کردن دیگران؟ در این بخش شما به اوج غرور و توهم ناشی از خودپسندی رسیده اید. و این بسیار بسیار چهره ی زشتی داره تو این فضای ادبی. خاکی باش درویش! تا دوست داشتنی تر باشی. این نوشته هام نتیجه تصویرپردازی خودتان بود در نوشته هاتون. ببخشید اگه رنجیده خاطر شدی.
صابری در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۶ دربارهٔ اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۸ - چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما:
این آخر شعر اقبال خلاصہ ابیات بالا میباشد
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل
آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
دغدغہ انقلاب تاریخ و فرھنگ عجم نبودہ بلکہ دغدغہ ایشان اسلام بودہ، و چونکہ در آن زمان سرزمین عجم ہا حیثیت و قدرت خود را از دست دادہ بودند، و انقلاب چونکہ با خواندن افکار نیاکان عجم بہ وجد آمدہ بود از دل این سرزمین امید داشت، کہ حتما گلی از دل این بیابان خواھد روید۔ اگر ما فکر اقبال را بہ چند تا فرقہ محدود کنیم ظلم کردیم و خود اقبال از این افکار آزاد بود۔ ھر کس میتوانست سرزمین عجم را بہ خودباوری و خود مختاری برساند، اقبال سناخوان او حتما میشود ہمانگونہ کہ در گذشتہ شدہ بود۔
مهدی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۵۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:
اشعار حافظ خیلی رندانست و هر کس میتونه با فکر خودش تفسیرش کنه ولی تفسیر درست رو فقط خودش میتونه بگه بنده ی حقیر و بی اطلاع هم همچینین برداشتی کردم (هر کس برداشت خود را دارد و مهم لذت بردن از شعر است ...)
در بیت اول حافظ خبر از اینکه دلش از لولیوشی که بسیار شور و فتنه بر پا میکرده است ، گریخته و با اوصافی مانند دروغ و عده و قتال و نیرنگ باز وی را معرفی میکند از او برائت جسته(در فکر کوچک بنده این صفات به پادشاهان اموری برمیگرده با توجه به ادامه ی برداشتم)
در بیت دوم میفرمایند که هزار جامه ی تقوا و خرقه ای که به ظاهر پرهیزکاران کوفی داشتند فدای پیرهن چاک چاک مه رویان( حضرت اباعبدالله و حضرت عباس(ع))باد
در بیت سوم به خال زیبای هاشمی ابا عبدالله اشاره میکنه که با این خیال خال(عشق به اباعبدالله) خواهم مُرد تا خاک من عبیر آمیز شود(اشاره به سخنان امام علی (ع) :
کربلا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است. شهیدانی که نه شهدای گذشته و نه شهدای آینده به پای آنها نمیرسند.
..........................................................
امیرالمومنین (ع): چه خوشبویی ای خاک! در روز قیامت قومی از تو به پا خیزند که بدون حساب و بیدرنگ به بهشت روند.)که اشاره به تربت کربلا دارد.
در بیت چهارم به خدا(ساقی:در آیه ی 21 سوره ی دهر(انسان) وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا ﴿21﴾) میگوید که خدایا فرشته معنی عشق را متوجه نمیشود از عشق خودت (عشق اهل بیت در طول عشق خداست(راهی به سمت خدا))در خاک آدم بریز و او را مست کن(مست می عشق)
در بیت بعد اضافه میکند که پیاله ای بر کفن من ببند که درون آن عشق تو باشد(و عشق اولیای تو) که با توسل جستن از آن عشق در روز حشر ترسی نداشته باشم
در ادامه میگوید به جز ولایت تو و دوستان تو (اولیائت) هیچ دست آویزی ندارم بیا و به حال من رحم کن
در بیت هفتم و هشتم وقتی حافظ غرق در عشق بازی با ساقی(خدا)ست هاتف ندا میدهد که ای حافظ به مقام رضا باید برسی(که اباعبدالله در کربلا جمله ی "رضً به رضاک" را زیاد به کار میبرد)و اگر واقعا خواستار عشق الهی هستی باید بدانی که میان معشوق و عاشق حقیقی هیچ حائلی نیست تو خودت حائلی و باید به فنا فی الله برسی(جالب اینست که بعد از هفت مرحله ی عرفان که حضرت عطار فرمودند آدم به این مقام میرسد و بعد از بیت هفتم حضرت حافظ این حقیقت را از هاتف شنیده).
زیبایی شعر حافظ همین است که هر کس به دلخواه خودش میتونه از شعر برداشت کنه و جهانی شدنش هم بخاطر همینه .سپاس از توجهتون
Id instagram:powerful_king_man در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:
در جواب دوستانی که میگویند حافظ به شاه نعمت الله ولی طعنه زده ... ببینید دوستان تمام اشعار این دو عزیز همانند قران که بر محمد نازل شد است و اگاهی الهی بحساب می آید
اشعار تمامی عرفا همسو و در یک راستا و بدنبال وحدت بشر است ، حال با این تفاصیر که کلی گفته شد ایا میتوان انتظار چنین حرکتی از آنان داشت !؟؟؟
میخواهم مصرع اول و دوم را برایتان باز کنم ...
همانطور که میدانید خاک انسان است و کیمیا نهایت شکوفایی انسان در راه تعالی ؛ حال نظر چیست که انسان را به این شکوفایی میرساند !!!!؟ همانطور که میدانیم در شعرهای عرفا از نظر و نظر بازی بسیار گفته شده ...
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
نظر به معنای برقرار کردن اتصال بین یک فرد با جبرییل یا روالقدوس یا روالامین است که فرد هم برای خود میتواند این کار را انجام دهد هم برای فردی یا افرادی
همانکاری که حضرت عیسی انجام میداد و توسط یه نظر ، اتصال فرد مصدوم را با روح القدوس برقرار میکرد و در نهایت طرف شفا پیدا میکرد
جانها در اصل خود عیسی دمند
یک زمان زخمند و گاهی مرهمند
پس نظر باز کسی است که در مسیر الهی گام بر داشته و تسلیم حضرت دوست است
در بیت اول روی سخن حافظ با خود نیست و در واقع از فاعلی صحبت میکند که در خواست کمک از کسانی را دارد که از روزی اسمانی خود انفاق میکنند و این اتصال را برای او برقرار میکنند
(روزی اسمانی همان مما زرقنا هم است که در قران امده است )
بیت دوم منظور از طبیبان مدعی ، انسانهایی رو میگه که روی پله عقل و منطق در صدد دوا کردن یا درمان انسانها هستند و هیچوقتم نمیتونن بفهمم که ریشه این درد از کجاست و فقط ظاهر قضیه رو نگاه میکنند در صورتی که خدا خودش گفته درد و درمان منم !! جایی نرو و وقتتو تلف نکن
پس بیت دوم اشاره به این داره که دردم نهفته بمونه خیلی بهتره از اینکه پیش طبیبان مدعی برم ... و امیدم به اینکه دردمو ملایک دوا کنند
حالا چرا من از ملایک استفاده کردم توی معنیم !!!؟ بدین خاطره که گفته دوا ًکنندً و نگفته کند
اگر میگفت کند یعنی اینکه مستقیم از خدا درخواست دوا داره .
ولی وقتیکه میگه ًکنندً در واقع اینجا اشاره داره به قوانین حاکم بر جهان هستی یا همان فرشتگان الهی که فقط و فقط تشعشعات انسانها روی آنها تاثیر میگذاره و این تشعشعاتم از وجود یا دل انسان بر می خیزه .
(خیلی برام سخت بود رسوند مطلب به این مهمی ؛ چون واقعا خیلیییییی ریزتر باید شد برای بیان حق مطلب )
کمال داودوند در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳۵:
بنده این سروده رابادوستان به
اشتراک گذاشتم.
بی باک در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۷۹ - قصهٔ «سُبْحانی، ما اَعْظَمَ شَأْنی» گفتن ابویزید قدّس الله سرّه و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان:
ماناهای؟!
بی باک در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
مانا؟
بی باک در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۲۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
شکایت لزوما نشانه ی خامی نیست.
می تواند علت های دیگری داشته باشد مثل دلال و ناز و غیره. عارفانی هستند که در آغوش معشوق ازل و ابدند ولی شکوه شان گوش فلک را کر کرده است.
در وصل اند و شاکی...
درست است که بزرگان هم ممکن است خطا کنند و فقط معصومان از خطا به دور اند، ولی نمی توان زود بزرگان را تخطئه نمود.
معذرت می خواهم.
بی باک در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۲۲:
مرا هم خواب می باید
ولیکن خواب می ناید
هیچ در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۹ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱ - سرآغاز:
اول و آخر یار
با استناد بر شواهد تاریخی مثنوی معنوی بعد از دیدار با شمس تبریزی تالیف شده است، یعنی زمانی که مولوی به آگاهی و روشنی رسیده و از خرد و بلوغ فکری کاملی برخوردار بوده است. اما اگر "نی" اشاره به انسان کامل و آگاه دارد، پس چه جای جدایی و شکایت است؟! آوردن واژه "شکایت" و "جدایی" نشان از خامی مولوی می باشد. حتی با فرض اینکه هجده بیت نخست دفتر اول مربوط به دوران خامی مولوی می باشد، لیک مولوی تا پایان عمر فرصت این را داشته تا نسبت به بازنگری ابیات (بخصوص بیت آغازین مثنوی) اقدام کند و درصدد تصحیح آن برآید. شکایت از هر آنچه که هست، شکایت از اوست چرا که هر چه هست اوست. در مقام تسلیم، شکایت عین کفر است. از طرف دیگر دیدن هر جدایی نشان از نادانی است. عالم اگرچه که به کثرت می نماید اما یکپارچه در وحدت محض است. دیدن جدایی ناشی از دیدن کثرت است چرا که جدایی در وحدت راه ندارد. عالم و افلاک و هر آنچه در آن است از ازل یکی بوده و یکی هست و یکی خواهد بود. همواره او در ما و ما در او حضور داریم و هر جدایی نشان از نگاه کوته بین ماست. بسیاری از عرفا از جدایی سخن به میان آورده اند اما چون منسوب به دوران خامی ایشان است هیچ خرده ای بر آنان وارد نیست، اما مثنوی معنوی مجموعه ای به غایت نیکوست که با معانی بسیار ژرف همراه است و از دسته کتبی می باشد که کمتر خرده بر آن وارد است و با توجه به اینکه مولوی در زمان سرودن ابیات مثنوی مردی حقیقت بین بوده، انتظار است که سخن به غفلت آورده نشود. حال اینکه هدف از آوردن این شرح هرگز عیب جویی و تحقیر جایگاه مولوی نبوده و نیست، بلکه تاکید دو چندان بر این مهم است که از هیچ کسی بت ساخته نشود چرا که حتی بزرگترین عرفا و اندیشمندان نیز در بعضی موارد از سر غفلت سخن خام به میان آورده اند زیرا که هر انسانی هر چند هم بلند پایه و آگاه باشد گاه گاهی از خطا مبرا نیست!
گمنام در ۹ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
میلادی رومی عزیز،
می دانستید ' هشتک " در فارسی به مانای سوت است؟؟
و هشتک زدن که باید سوت زدن باشد.
گمنام در ۹ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:
و اما در باب ایینه سکندر،
من آنچه در فرهنگ ها خوانده و به یاد سپرده بودم از آینه ایشان، در میان نهادم میگویند ترس از تک فرنگیان ویرا به ساختن آینه واداشته بوده است تا کشتی هاشان ببینند، و شگفتا خود فرنگی بوده است!! . من البته میدانم چنین چیزی نمی توانسته است از دید فیزیک نور که اندکی خوانده ام درست باشد .
در باره دعای مانا باشید مهناز گرامی ، به گمانم مرادشان ماندگاری و زندگی دراز باشد.
زندگیتان دراز و روزگارتان بکام باد، بیش باد ، کم مباد
و سرانجام بیت؛ تو بندگی چو گدایان........
مرا به یاد مناجات خواجه هرات انداخت که می فرمود:
خدایا ! بیافریدی مارا رایگان
پس بیامرز مارا رایگان
که تو خداوندی!! نه بازارگان
گمنام در ۹ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷:
بابک گرامی،
سپاس از یاد آوری شجره نسب اسکندر مقدونی به روایت اروپایی آن، یونانی آن مقدونی آن، که من نیز خوانده ام مگر که از فیلیپوس بالاتر نرفته بودم، سپاس
اما روایت ایرانی چنین می گوید که دارا دختر فیلیپوس را به زنی خواست ، در شب زفاف بوی ناخوش دهان دختر فیلیپوس، پادشاه را خوش نیامد ، فردا وی را به مقدونیه پس فرستاد، اما زن بار گرفته بود. پس از نه ماه و نه روز و نه ساعت و نه......اسکندر زاده شد و فیلیپوس ویرا فرزند خویش خواند.
این کمترین گزارشهای ( و نه گزارشات ) نادرست تاریخ نگاران ایرانی را از راست ترین روایات مورخان غربی معتبر تر میدانم!!. چه کنم!؟؟
امروز به چشم سر می بینم چگونه تاریخ را آنگونه که می خواهند به خورد مردم می دهند
می دانید نام بمب افکن های نیروی دریایی کدخدا چیست؟؟
فرشتگان آبی!!
و حدیث مفصل بخوان
ببخشای سرت را به درد آوردم.
سرت سبز و دلت شاد و خرم باد
فرزاد شهزاد در ۹ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۲۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۳:
درود بر شما ، مصرع اول بیت آخر اینگونه صحیح تر هستش
چو با عشق بتان زییَد سنایی کی چنین گویَد
جلال در ۹ سال و ۲ ماه قبل، شنبه ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۶:
دوبیت اول این شعر زیبا ، توسط سید خلیل عالی نژاد ، در یک ترانه زیبا ، در مدح مولا علی بن ابی طالب ، خوانده شده است.
اهورا در ۹ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۷ - گفتار اندر ستایش پیغمبر: