گنجور

حاشیه‌ها

محمدامین مروتی در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۵۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۹ - در بیان این خبر کی انهن یغلبن العاقل و یغلبهن الجاهل:

مقام زن
محمدامین مروتی
مولانا در دفتر اول از زن و شوهر فقیری می گوید که آوازه ی بخشش خلیفه به گوششان رسیده بود. زن مدام در گوش مرد می خواند که ما هم نزد خلیفه برویم و از این نمد کلاهی بسازیم. مرد از اصرار زن عاجز می شود و او را تهدید به جدایی می کند. زن هم می ترسد و در گریه می شود. مولانا می گوید در حقیقت گریه وسیله ی دفاعی زن در مقابل مرد است:
زن چو دید او را که تند و توسَنست(توسن=سرکش)
گشت گریان؛ گریه خود دام زنست
زن می گوید در وجود خودت موجود مهربانی هست که او را شفیع خود، نزد تو قرار می دهم و این شفیع، به واقع همان محبتی است که خدا در دل مردان نسبت زنان نهاده است:
از فراق تلخ می‌گویی سَخُن
هر چه خواهی کن ولیکن این مکن
در تو از من عذرخواهی هست؛ سِرّ(سِر یعنی پنهان)
با تو- بی من- او شفیعی مُستمرّ
من به اتکای این ویژگی که در تو سراغ داشتم، خطا کردم:
عذر خواهم در درونت، خُلقِ تست
ز اعتماد او، دلِ من جُرم جست
مولانا می گوید مهر زن را در دل مرد سرشته اند و زن بدونِ گریه هم دلرباست و گریه مهر زن را در دل مرد هم بیشتر می کند:
گریه چون از حد گذشت و های های
زو که بی گریه بُد او خود دلربای
شد از آن باران، یکی برقی پدید
زد شراری در دلِ مردِ وحید (وحید یعنی یگانه)
در حال عادی مرد اسیر زیبایی زن است و ناز و غرورش را به جان می خرد؛ چه رسد با این که زن نزد او اظهار بندگی هم بکند:
آنک بنده ی روی خوبش بود مرد،
چون بُوَد چون بندگی آغاز کرد؟
آنک از کبرش دلت لرزان بود،
چون شوی چون پیش تو گریان شود؟
آنک از نازش دل و جان خون بود،
چونک آید در نیاز او، چون بود؟
مگر نه این که خدا در قرآن می فرماید مهر زنان را در دلتان آراسته ایم و ایشان مایه ی تسکین و آرامش شمایند؟
زیّن للناس حق آراستست
زانچ حق آراست چون دانند جست؟
چون پی یَسکن الیهاش آفرید
کی تواند آدم از حوا برید
رستم و حمزه سهل است، پیامبر هم با هم کلام شدن با ام المومنین عایشه، آرامش می یافت و او را با نهایت محبت و عشق "حمیرا" یعنی گل سرخ روی کوچک می خواند:
رستم زال ار بود وز حمزه بیش
هست در فرمان اسیر زال خویش
آنک عالم مستِ گفتش آمدی
"کَلّمینی یا حُمیرا" می‌زدی
مولانا می گوید قدرت زنان، پنهانی است. ظاهرا مرد جسما قوی تر است ولی به قول امروزی ها، زن قدرت نرم افزاری دارد:
ظاهرا بر زن چو آب ار غالبی
باطنا مغلوب و زن را طالبی
و این مهر در فطرت و سرشت زن سرشته شده است. بنابراین همان طور که در حدیث نبوی آمده است، خشونت و غضب با زنان، حاصل خروج از این فطرت بشری و پیدا کردن خوی حیوانی است:
این چنین خاصیتی در آدمیست
مهرﹾ حیوان را کَمَست؛ آن از کمیست
گفت پیغامبر که: زن بر عاقلان
غالب آید سخت و بر صاحب‌دلان
باز بر زن جاهلان، چیره شوند
زانک ایشان تند و بس، خیره روند
کم بودﹾشان رقّت و لطف و وداد
زان که حیوانیست غالبﹾ بر نهاد
مهر و رقت وصفِ انسانی بود
خشم و شهوت وصفِ حیوانی بود
و مگر نه این که زن به دلیل توالد، مظهر اسم خلاق خداوند و به واسطه ی مهرش، مظهر اسم لطیف خداوند است؟
پرتو حقّست آن معشوق نیست
خالقست آن گوییا، مخلوق نیست
در سیره ی پیامبر اکرم(ص) نهایت رفتار احترام آمیز با زنانشان را می بینیم. خدیجه که از این نظر جای خودش را داشت. با سایر زنان هم رفتار مهرآمیزی داشتند. به خلاف عرف رایجِ جاهلی ، نه تنها در تمام عمرشان دست به ضرب و شتم ایشان دراز نکرد، که در موارد کدورت هم خودش از خانه بیرون می رفت.

فرهاد در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:

شب قدر را همه تا صبح بیدار میمانند، جناب حافظ میخواهند تا صبح در کنار دردانه شان بخوابند! حتمن این هم از کرامات عارفانه شان است - قابل توجه آنها که حافظ را عارف میخوانند

فرهاد در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:

"وان می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است" حالا حافظ خودش هم که بگوید می حقیقی است، برخی پیدا میشوند و میگوند، نه خیر!

ممد در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۵۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

(من آرزوی سپاهی از عقیق دارم برای دور کردن غم)

ممد در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

از ویژگی های انگشتر عقیق گفته شده باعث دور کردن غم از صاحبش میشود. و کیست که نداند مولانای جان چه عنادی با غم داشته؛ حقیر بر این باور است که مراد خداوندگار از بیت: "هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد / کانِ عقیق نادر ارزانم آرزوست". این است که: هرچند من محتاج هر آنی هستم که دور کند غم را ولی این "عقیق خُرد"(عقیقی که تراش خورده بجهت تعبیه بر انگشتری) را نمیپذیرم ؛ من آرزوی داشتن معدن این عقیق ها را دارم(من آرزوی سپاهی . چیزی که نباید از نظر دور بماند توجه به جهان مولاناست، جهان مولانا جهان بسیار بزرگی است. وقتی سخن از آب میگوید از دریاها و اقیانوس ها میگوید؛ از آسمان ها میگوید.... حق هم دارد! این جان فربه جانانش اصلاً در این عالم محدود ما نمیگنجد.

مهدی در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۲۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۲:

اهو درد ناف میکشد و هم دردی ایشان با اهوی ختن است .اگر ز خون دلم بوی مشک می اید عجب مدار که همدرد اهوی ختنم

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۸۸ - تعظیم ساحران مر موسی را علیه‌السلام کی چه می‌فرمایی اول تو اندازی عصا:

گر ز پشت آدمی وز صلب او
در طلب می‌باش هم در طلب او
ای یابنده حقیقت اگر از نسل و تیره وتبار آدم (ع) هستی همیشه راه اورا دنبال کن و پیرو او باش
ز آتش دل و آب دیده نقل ساز
بوستان از ابر و خورشیدست باز
از آتش و اشک چشم توشه ای فراهم بیاور ...
در راه طلب حقیقت باید دل آدمی بشکند چونکه باغ بواسطه بارش ابر وتابش خورشید سبز و خرم میگردد
تو چه دانی ذوق آب دیدگان
عاشق نانی تو چون نادیدگان
تو که حریص مال دنیایی چه میدونی از وصف شور و ذوق حاصل از اشک ریختن در راه حق رو ....
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
اگه تو ظرف وجودت رو از مادیات و حرص زدن برای مادیات خالی کنی و درویش صفت قانع باشی به داشته هایت و بدنبال یافتن حق و حقیقت بری میبینی که درون ظرف وجود پر میشه از گوهر های گرانقدر و درخشان از جنس معرفت و ارامش و روحانیت ... و شادی واقعی درونی ..........
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
کودک درون خودت رو از خواستن نفسانیات و شهوات بدور کن و بهش خوراک نده .. بعد از اون میتونی جانت رو با فرشتگان یار ودمساز کنی و فرشته خو زندگی کنی
تا تو تاریک و ملول و تیره‌ای
دان که با دیو لعین همشیره‌ای
تاوقتیکه درون تو تاریک و پلیده و دنبال خواسته های نفسانیت دوان دوانی اینو بدون همکاسه دیو نفرین شده ای .....
لقمه‌ای کو نور افزود و کمال
آن بود آورده از کسب حلال
اگر از راه حلال و درست پول در بیاد و حرص و ولعی درکار نباشه خودش میتونه عامل رشد روحانی باشه رشدی در جهت کمال .....
روغنی کاید چراغ ما کشد
آب خوانش چون چراغی را کشد
اون روغنی که چراغ مارو خاموش کنه بجای شعله ور کردن اونو آب بدون نه روغن ... یعنی لقمه حلال و درست باعث همین روغنه و لقمه آلوده به مثال آب برای چراغ هدایت درونیه .....
علم و حکمت زاید از لقمهٔ حلال
عشق و رقت آید از لقمهٔ حلال
دانش ومعرفت از لقمه حلال بوجود میاد و همینطور عشق و نرمی ولطافت(رقت) هم از معاش حلال و به اندازه بدست میاد
چون ز لقمه تو حسد بینی و دام
جهل و غفلت زاید آن را دان حرام
اگر امرار معاشت فتنه و بدبختی نصیبت میشه وقتی گرفتاری و گمراهی بده اینو بدون که اون لقمه حرومه که تو سفره ات میاد ...
هیچ گندم کاری و جو بر دهد
دیده‌ای اسپی که کرهٔ خر دهد
از گندم کاشتن گندم عمل میاد ...آیا دیدی که از اسبی کره الاغی متولد شود
لقمه تخمست و برش اندیشه‌ها
لقمه بحر و گوهرش اندیشه‌ها
لقمه مثل کاشتن تخمی است که ثمره اش نوع اندیشه است و باز لقمه مثل دریاست و گوهرش اندیشه است... اندیشه های نکو از لقمه حلال و اندیشه های منفی هم حاصل حرام خواری و قانع نبودنه ....
زاید از لقمهٔ حلال اندر دهان
میل خدمت عزم رفتن آن جهان
اگه میل به خدمت خلق داریم و برای رفتن به اون دنیا ترسی نداریم و مشتاقیم باید بدونیم که لقمه های زندگی ما حلال بوده و تاثیرش هم مثبت و تبدیل به احسنت شده.....
درکل اگر از راهی امرار معاش میکنیم و تاثیرش بروی ما نیکوست آن لقمه حلال است و برعکسش هم اگر در زندگی تاثیر منفی دارد آن لقمه برای خورنده اش حرام است ... لقمه یتونه معانی دیگه اییم بده مثل دانش و اگاهی که میتونه برای خیلی ها مفید نباشه و مضر باشه و تاثیرش در زندگی انسان رو روبه زوال بکشونه و اون دانش و اگاهی برای اون شخص حرام است ..... حتما خیلیامون دیدیم کسانی رو که خوب زندگی میکنن و درآمد خوبی هم دارن ... اما خوب زندگی کردن تعریفش برای مولانا کاملا روحانی و عرفانییه.......

کمال در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۴۴:

6681

فرهاد در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹:

از جمله کرامات "عارفانی" چون حافظ این بوده که هرگاه شاه آن‌‌ها را دیر به دیر دعوت میکرده یا از آنها خبری نمیگرفته به شاه نامه‌ها مینوشتند و غزل‌ها می‌گفتند و شکایت‌ها میکردند که چرا ما را فراموش کردی. اصولا این کار از فرط استغنا و بی‌نیازی و والا مقامی این عارفان بوده! - قابل توجه آنها که حافظ را عارف می‌خوانند

حسام در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۴۰ دربارهٔ عبید زاکانی » موش و گربه:

سلام
آروادین به چه معنیست؟

Mikey در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۴:

وای من عاشق این شعر سعدی هستم. خیلی ممنون که گذاشتیدش. با تشکر

امید ت در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰ - بخت خفته و دولت بیدار:

معنی بیت « یار سود از شرفم......»
با آمدن معشوق به در ِ خانه ی من ، از شدت افتخار و وجد و سرور، احساس سربلندی نمودم و سر بر آسمان ساییدم(ثریا همان ستاره ی پروین است) اما صد افسوس که در آن هنگام خانه نبودم تا به پاس این لطف و مرحمت معشوق ، در مقابلش سجده ی شکر به جا بیاورم

امیر در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۲:

سوال ؟ چرا همواره بدنبال خدا میگردد مولانا ؟ مگر معشوق زمینی خود اینه الهی نیست ؟ و مگر ادمی ابتدا و قبل از هر دیداری نباید خویشتن را در ایینه دیده و بپیراید ؟

غلامرضا گوهری در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۵۰ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹:

تا که همسایه نداند که تو در خانه مایی
منظور شیخ اجل همسایه نیست که در فرهنگ ایرانی دارای ارزش و مقام خاصی است بلکه هم سایه است یعنی سایه هم که نفر سومی محسوب گشته و غریبه است نداند که تو در خانه مایی
شمع را باید از این خانه بدر بردن و کشتن
تا که هم سایه نداند که تو در خانه مایی

نگار . ف در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۵:۴۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۳:

اگه یک نفر تو دنیا وجود داشته باشه که بدونه /حمیدرضا گوهری چی گفت ب احتمال هفتاد درصد منم ...!
#درد مشترک
شمس دیوانه کنندس
نمیدونم تا ب حال شده برای کسی که ندیدین دلتنگ بشین؟
این همون حس من ب شمس و مولاناست..
لعنتی کاش میشد از زمان گذر کرد..کاش

سیدمحمد در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۰۴ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:

حسن سلطانی جان
اشتباه است
فروغی نام شاعر است
نمی گوید فروغ خط آن ماه ، خطاب به خودش می گوید ای فروغی تا خط آن ماه سر زد.
تا بر میگردد به بعد از فروغی
زنده باشی

hasan soltani در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۲۱ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:

بیت اخر اینگونه مناسب تر است:
تا فروغ خط آن ماه درخشان سر زد
فارغم روز و شب از فتنه دور قمری
وزن را فدای تخلص کرده!

hasan soltani در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۰:

f\بیت 4 از اخر اینگونه صحیح است:
شهرهٔ شهر شدیم از نظر همت شاه
تو به خوش منظری و بنده به صاحب نظری

میترا در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶:

درجواب به دوستی که می گوید همه از مردن می نویسند اما نمی گویند چگونه شاید بد نباشد خاطرنشان کنم - مولانا خود درتمام اشعارمثنوی چگونگی و روش مردن را شرح می دهد. مثلا درجایی می گوید
معنی طوطی ز مردن بد نیاز
در نیاز و فقر خود را مرده ساز
یا صبر کردن بر درد های روحی و روانی ناشی از تحقیر شدن منیت و هویت مان و دفاع نکردن از خود
درحقیقت هر عدو داروی توست
کیمیای نافع و دلجوی توست
صبر بر نااهل اهلان را جلی است
صبر صافی می کند هرجا دلی است
شکل دیگر و مهمی از مردن گذشتن از تعلقات است یعنی هرچه که به آن علاقه داریم از زن و فرزند و مال و شغل و ابرو گرفته تا هوش و زیرکی و ارزش هایی که باعث تشخص و هویت -من - می شوند
لیک مقصود ازل تسلیم توست
ای مسلمان بایدت تسلیم جست
یا در ابیات بی شماری درباره نیستی و عدم می فرماید که
چون حق گول جستست است و عقل سلیم
دلا زیرکی می کنی احمقی
تنهابا تسلیم و رها کردن تدبیرهای عقلانی و هوش و حواس و علم و آگاهی ات می توانی بمیری - چون این اجزا که نام برده شده تشکیل دهنده منیت یا خود - درانسان هستند که باید کشته شود. این خودکشی یا نفس کشی یا مردن از نظر مولانا ست تا جایی که من فهمیده ام.

میر ذبیح الله تاتار در ‫۹ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۵، ساعت ۱۰:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:

ترسم که صرفه‌ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ ز آب حرام ما
من بیم آنرا دارم که به هنگام پرسش وپاسخ روز رستاخیز ، نان حلالی را که شیخ
(از محل جیره موقوفات مدرسه تحت نام مهتمم و.... ) خورده است امتیاز وفضیلتی از شراب حرامی که ما خورده ایم نداشته باشد.

۱
۳۸۲۰
۳۸۲۱
۳۸۲۲
۳۸۲۳
۳۸۲۴
۵۴۷۳