نیما در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۴۵ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » هیچ است [۱۰۷-۱۰۱] » رباعی ۱۰۷:
استاد صدیق تعریف این رباعی زیبا را به زیبایی هر چه تمام تر و با آهنگی زیبا از استاد فرهاد فخرالدینی اجرا نموده اند. حتما بشنوید.
پیوند به وبگاه بیرونی
پیوند به وبگاه بیرونی
پیوند به وبگاه بیرونی
معین الدّین در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۱۳ دربارهٔ سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۵ - در پند و اندرز:
با درود و پوزش از اساتید ارجمند
در بیت سی و چهارم "فردافضیح باشی در موقف حساب"
درست نیست؟
هم اینطور وزن ایراد نداره هم مفهوم در نظر حقیر متناسبتر میاد
البته بنده دانش بالایی ندارم
علی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۲۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷:
سعدی جادوی سخن دارد
سید حبیب در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۵:۰۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۳۶ - عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان:
درود بر عزیزان ...
و هزاران درود بر روان پاک مولانا.
براستی که تمامی فریاد این شعر این است که برای رسیدن بخدا این همه قیل و قال لازم نیست.
بلی وضو و طهارت داشتن و نماز اول وقت خواندن و روزه و باقی قوانین اسلام و دیگر مذاهب قابل احترامند .... ولکن مهم نیت خالص است.
بسیارند هموطنان مؤمن ما که سالهاست , جایشان در صف اول نماز جماعت است و جماعتی حاجی صدایشان میزنند ,
ولکن هنوز معنای لم یلد و لم یولد را نمیدانند.
حقیر خود تحقیق نمودم و از هر صد نفر تقریبا هشتاد نفر اینچنیند.
آن هم در شهر قم که صدها مجتهد بر منابر علم فقه و شریعت بر مردم عامه می آموزند.
اگر نه روی دل اندر برابرت دارم
من این نماز را حساب نماز نشمارم..
وگرنه این چه نمازی بود که من بی تو
نشسته روی به محراب و دل به بازارم....
ببخشید اگر با کم و کاست نوشتم .
حضور ذهن نداشتم . فکر کنم از خود جناب مولانا باشد.
آخر میگویند اگر والضالین را نکشید و یا ح را درست تلفظ نکنید و یا چه و چه و چه ....
نمازتان باطل است .
اگر فلان و هزاران اگر دیگر..
بخدا اینان خدا را نمیشناسند .
این چه بساطیست که من زبانم ایرانی است ,,
باید به زبان عربی با خالق خودم سخن بگویم آقا.....
ای فریاد از جاهلیت....
مگر خدا عرب است و زبان ما را نمیفهمد.
ای داد از نادانی.
خدا فطرت انسان را میبیند , نه طرز عبادتش را.
اصلا بقول مولانا میگوید..
من بندگان را خلق کردم تا بر آنان جودی کنم.
مگر خدا محتاج نماز و روزه ماست؟؟؟؟!!!
که اگر قضا شود ما را عذاب کند,,
و یا اگر سر وقت بخوانیم به ما جایزه دهد؟؟؟؟!!!
خدا مهربانی و انسانیت میخواهد.
اگر قرار باشد به نماز و روزه و قران کسی را به بهشت ببرند که شمر باید الان بالای بهشت نشسته باشد.
یا ابن ملجم یا فلان ......
به خدا سوگند که خدا فقط انسانیت و مهربانی میخواهد و بس.
درود بر مولانا که فصیح و بلیغ این مهم را در این چند بیت فریاد زده....
ولکن اکثر مردم نمیدانند.
حق جو و برقرار باشید.
آرش در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۲:۳۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳:
اتفاقا همون مصرع خود شاعر خیلی بهتر و دقیقتره.
هم وزنش، هم معنای رسا و هم تعداد کلمات و حروف بین مصرع اول و دوم.
سهیل قاسمی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:
بیت سوم: به مژده و شاباش (بابت ِ آن حِرز ِ جان یا امان نامه ی امروزی که آن پیک ِ نامور برایم آورده بود) دل ِ خودم را به او دادم. و الآن شرمگینم که چیز ِ تقلبی (بی ارزش) نثار ِ دوست کرده ام. نقد ِ قلب. «نقد» چون چیزی بوده که در آن لحظه در دسترسش بوده و نثار کرده و «قلب» اینجا به دو معنی «دل» و «تقلبی یا بدلی» آمده است.
بیت ششم: تصویرسازی از کسی که در باد با چراغی در دست، چشم انتظار است و راه کسی را انتظار می کشد. می گوید اگر باد ِ فتنه هر دو جهان را به هم زند (حتا اگر باد چراغ های واقعی را خاموش کند) ما با چراغ ِ چشم مان راه ِ دوست را انتظار می کشیم.
بیت هفتم: ای نسیم صبح، از خاک ِ خوشبختی که خاک ِ راه ِ دوست شده است، برای من بیاور که مانند سرمه ی جواهرین بر چشم ِ خودم بکشم آن خاک را.
بیت هشتم: ماییم و آستانه ی عشق و سر ِ نیاز (دلشوره) که حالا چه کسی در کنار ِ دوست به خوشی خوابیده است؟
بیت آخر: اگر دشمن بخواهد بدگویی حافظ را بکند باکی نیست. خدا را شکر که نزد ِ دوست شرمسار نیستم.
سهیل قاسمی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹:
بیت سوم: به قدری گریه کردیم که هر کس بر اشک ِ ما برگذشت و آن را روان (جاری) دید گفت این دیگر کدام جوی است!
بیت پنجم: در تعجبم که با این که چشم ِ من دم به دم در حال ِ شست و شو است و اشک از آن روان است، چطور است که نقش ِ خیال ِ او از دیده ی من پاک نشده است!
بیت ششم: هنوز هیچی نشده (و هنوز من حرفی نزده) زلف ِ تو دل ِ آدم را می شکند. چه کسی جرئت دارد با زلف ِ دلکش ِ تو حرف هم بزند!
بیت آخر: حافظ! می دانم که حال ِ پریشان ِ تو بد است (حالت خوب نیست!) اما این که بر زلف ِ یار پریشان باشی برایت خوب است! (طعنه ای که امروزی ها هم به کار می برند! «یه ذره راه بری تا فلان جا» «یه ذره سختی بکشی» «یه ذره به هنّ و هن بیفتی» برات خوبه!)
محمد مرادی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۵۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۴۴:
در بیت ماقبل آخر شاید بتوان گفت واژه ی غماز ایهام تناسب دارد.معنای اولیه ای که در ذهن می رسد کرشمه و ناز است که با مو تناسب دارد ولی دقت که شود می فهمیم که غماز در این جا به معنی سخن چین است.یعنی این که موی سیاه عامل افشاگر بدی هاست .در ضمن بیت اسلوب معادله هم دارد
سهیل قاسمی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:
در باره ی بیت اول عرض دیگری اضافه کنم: در مصراع دوم «که هر چه بر سر ِ ما می رود» در زبان ِ امروزی «که هر چه بر سر ِ ما می آید» معنی می دهد! معنی مصراع: که هر چه به سر ما می آید به اراده ی او است.
سهیل قاسمی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:
بیت پنجم: یاران! محض رضای خدا بگویید که من این دل ِ مجروح ام را چه کار کنم؟ مرهم ِ زخم ِ من نزد ِ دلبرم است و او نیز عازم سفر است.
سهیل قاسمی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸:
بیت اول: ارادت مصراع اول به معنی علاقه و ارادت (مرید بودن) است و ارادت مصراع دوم به معنی اراده و خواسته و دستور است.
بیت هفتم: زبانی که سخن می گوید در وصف شوق نالان است و قادر به بیان نیست. دیگر چه انتظاری از کلک (قلم) ِ بریده زبان داریم؟ می دانیم که قلم (مَشقَت) را برای نوشتن (در خوشنویسی) قَط می زنند. (قطع می کنند). اشاره به «بریده زبان» به گمانم اشاره به این موضوع دارد.
بیت آخر: حافظ امروز و دیروز نیست که در آتش ِ هوس می سوزد. او از روز ِ ازل داغدار است. مثل ِ لاله ی خودرو (شقایق ِ وحشی) که با سیاهی (داغ) در دلش می شکفد.
سهیل قاسمی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:
بیت ِ چهارم: آن خال ِ مشکین که بر آن صورت ِ گندمگون است، با خود راز ِ آن دانه (گندم) ای را با خود دارد که باعث شد که آدم (حضرت آدم) فریب بخورد.
مهناز ، س در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۱۰ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:
انوش جان
اگر زن ندارد سوی مرد گوش
سراویل کحلیش در مرد پوش
گویا منظورش این باشد که اگر زن به فرمان مردش نیست
همان بهتر که مرد بی عرضه مانند زنها شلوار زنانه بپوشد
سراول = شلوار
کحلی = سرمه ای
چشمم آن دم که سراویل به پایم نبود
به ره پاچه ٔ تنبان نگران خواهد بود.
مانا باشی
علی صداقت در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۵۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲:
دوست گمنامی بر من خورده گرفت که مستغرغ نه مستغرق درست گفت ولی بالله خود نیک شاهدی است بر این که در خمار این دو مست، سعدی و شجریان، الفبا که سهل است خود نیز فراموش می شوم.
علی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۵۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۵:
طبق دکلمه اقی احمد شاملو اینچنین است
بیت اول/دزدیده چون جان...
بیت دوم/وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
بیت پنجم/خوشحال و خندان اندر ا ...
بیت دوازدهم/جانم چو ذره در هوا چون شد ز هر سقلی جدا...
تشخیص درستی یا نادرستی به عهده شما دوستان
حاج علی محمد در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۲۰:۱۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷:
به نظرمن حافظ شیرازدراین غزل خودولی غائب ارواحنالتراب مقدمه الفباء تصویرکرده است باتوجه به روایاتی که دروصف آن جناب آمده است که سیمای گندم گون دارد وخالی برآن چهره پرفروغ هموست که جان اولیاءدرفراغش به لب آمده ودم مسیحائی اورامی طلبند خانم سلیمان بااوست دم عیسی بااوست عصای موسی بااوست وحافظ معتقدبه اوست جان عالمی فدای قدمهایش
حاج علی محمد در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۹:۴۴ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷:
عرض میکنم عشق یک حقیقت واحداست والبته مراتبی داردکه بالاترین مرتبه آن ذات باری تعالی است ومرتبه پایین آن عشق های زمینی وبایدگفت عشق های زمینی درواقع رهگذری است برای رسیدن و پی بردن به عشق والاوآسمانی البته به شرط اینکه درآین مرحله متوقف نشود
سهیل قاسمی در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۳۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸:
بیت هفتم: ای کسی که می خواهی نشانه های عشق را از دفتر عقل یاد بگیری؛ می ترسم نتوانی این نکته را به درستی درک کنی.
«به تحقیق» یعنی «به درستی» اینجا تحقیق معنی پژوهش نیست.
کعبه در ۹ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۰:
عاشق این بیتم
چه شکرفروش دارم که به من شکر فروشد
که نگفت عذر روزی که برو شکر ندارم
شکر وشیزینی و خنده اصلی ترین متاع مولانا هست که به جهانیان عرضه داشته است
رضا در ۹ سال و ۲ ماه قبل، جمعه ۱۹ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷: