گنجور

حاشیه‌ها

خواجو در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۴۱ دربارهٔ خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۴:

حجاب یعنی عامل جدایی و هجران...خب، چیزی که از این غزل که در واقع نظر فرد عارفی چون خواجو درباره ی این جهان است و میتوان دریافت اینه که: ذات و ماهیت این عالم و حتی تمام وجود و هستی خود انسان نیز یک حجاب، فرع، کفر، کذب و عامل هجران است. بقول حافظ: تو خود حجاب خودی حافظ ز میان برخیز...
پس معلوم میشه که هدف از خلق جهان، آدم نیست. حتی هدف از خلقت آدم خود آدم هم نیست...هدف خود اوست و به هیچ یک از ما هم هیچ ربطی نداره...بنابراین دنیا هرطور که داره میچرخه بچرخه، مهم اینه که خوب و بدش دست اوست و اصلا کاری از ما ساخته نیست تازه نباید ناراحت بشیم و کاملا فضولی موقوف! بله....فوقش بتونی و او هم بخواد صدالبته، تو نجات پیدا کنی، بقولحافظ: من اگر نیکم و بد تو برو خود را باش....و رستم و امام و برنده و آدم و هنرمند یا هر اسم دیگه ای که میخوای بذاری، اونیه که خوشو پاک نگه داشته باشه و نه اینکه سخن پاک بودن رو به دیگران بیاموزه.....
بله ما اصلا کاره ای نیستیم، بلکه تمام عالم هم اصلا کاره ای نیست ، همه و همه به ذات بدبختیم، اصلا وجود نداریم هیچ حقی نداریم...کلهم اجمعین خودشه و خودش به کسی ربطی نداره و اصلا کس دیگری نیست و نمیتونه باشه و اگه هم بگیم هستیم بیخود گفتیم و کاملا حرف احمقانه ای است...خلاصه، پس هیچ ناراحتی در کار نیست این عالمو بگذرون، بدون ناراحتی و اعصاب خوردی، چرا که ابلهانه ترین کار غم و ناراحتی و حیرانی در بی نهایت سوال بی پاسخ درباره ی مبدا و معاد عالم و سرنوشت و ... است. همه چی رو به او واگذار کن و برو از هیچی هم نترس، مرگ هم عالی عالیه، مثلا اگه عالی نیست؟ خب، خیلی ببخشید، چه غلطی میشه کرد؟؟! هیچی، پس کلا همینه که عارفان واقعی میگن.... شاد باش، حتی هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی، او را بدان و بخواه، بیخال و در آرامش برو، تو هزار عالم دیگه هم که آوردنت همین یه کار رو انجام بده که کلا کار خدا همینه...خدا کار و بیکارش واسه خودشه به هیچکی هم دخلی نداره، وسلام.

امین در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۷:

من اهل ادب و شعر نیستم ، احتمالا سال به سال به دیوان هیچ شاعری رجوع نکنم الا اینکه به واسطه بیت یا مسرعی کنجکاو شوم که شعر کامل را بخوانم ، و دوباره شعری است از مولانا و دوباره مو بر تنم از باریک بینی و فصاحت راست شد !

فرهاد در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۱:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:

جناب سعید،
فسوس یعنی‌ مسخره و استهزا. و خصم هم که مشخص است، یعنی‌ بدخواه یا رقیب. میگوید دامن دوست را که به هزار خون دل بدست آوردم، به استهزا بد خواهان از دست نخواهم داد.
پایدار باشید

سعداله اسماعیلی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۴۶ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳:

در مصرع دوم بیت پنچم بین "و" و "تر" فاصله باید باشد.

مهرزاد در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۳:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷:

هخامنش و خشایار از کجا اومد؟

سعداله اسماعیلی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۹ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱:

در بیت چهارم لازم است "تا" از "ز" فاصله داشته باشد.

سعداله اسماعیلی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶:

مصرع دوم بیت ششم اینطور درست است:
که سایه نشین سلامت نه مرد این سفر است

سعداله اسماعیلی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴:

بیت چهارم به نظر اینطور درست باشد:
نیستم آسوده از کارش دمی

بهناز در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷:

یاران سعدی شناس بیت 5 را چگونه شرح می دهید؟
ای متقی گر اهل دلی دیده ها بدوز ...

عبدالله قاسمی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۳۶ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰:

سلام
خانم گیتی پاشایی در آهنگ فصل خزان (خیزید و خز آرید) این شعر رو هم خونده اند .. یادش گرامی

روفیا در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۱۱:۱۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۱۲ - حکایت معروف کرخی و مسافر رنجور:

چو خود را قوی حال بینی و خوش
به شکرانه بار ضعیفان بکش
این هم زکوه شادی و قدرت است،
اگرچه کسی که براستی خوش است نیازی ندارد به او بگویند در تولید شادی برای دیگران تلاش کند،
شادی خود به خود از وی ساطع می گردد،
این شادی هایی که ما از تقسیم آن با دیگران واهمه داریم شادی های عرضی هستند، شادیم که تندرستیم،شادیم که ثروتمندیم، شادیم که جوان، زیباو قدرتمندیم، لیک در دل نیک میدانیم که همه را روزگار از ما خواهد ستاند، ازینروست که در تقسیم آن احساس امنیت نمی کنیم، ورود در عالم شادی جوهری می باید تا بتوان این سفارش سعدی را پیشه کرد.

ایرانی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹:

با سلام خدمت اساتید گرامی بنده فکر میکنم در اشعار حضرت حافظ هر کس به اندازه خرجین خویش توشه بر میچیند و انقدر این اشعار زنده هستند که گویی برای همین امروز سروده شده. من تصور میکنم به جای سعی در تفسیر و پیدا کردن دلیل برای چگونگی استفاده حضرت از الفاظ اجازه بدهیم هر کس فرا خور حال خودش از بوستان سخن، گلی برچیند با پوزش از حضور اساتید محترم

محمد در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۹:۰۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب:

با سلام خدمت دوستان عزیز. بنده نیز در حد توان ناچیز خود جسارت می کنم. در واقع حکیم توس در همان ابتدای سخن خود به ستایش ذات اقدس الهی پرداخته و به نظرم بهترین نوع ستایش را هم بجای آورده. این ستایش همان است که او می گوید اندیشه و عقل انسان در ذات اقدسش راه ندارد چرا که ابزار عقل انسان همان حواس و چشم و گوش است و این ابزارها قادر نیستند در ذات الهی نفوذ کنند تا عقل را یاری کرده باشند. خداوند نام و جان و جای و ..... چطور می خواهد در نام و جایگاه (یعنی مکان یا زمان) بگنجد؟ در اندیشه سخته کی گنجد او؟ پس راهی جز اقرار به وجودش نیست و زبان در وصف او کاملا قاصر و مقصر است. این معنای عبارت شریف "سبحان الله" است، یعنی منزه است خداوند عالمیان از هر وصفی که مخلوقات برایش بکنند. این در واقع نشان می دهد که حکیم توس به نهایت درک از معرفت توحیدی رسیده بوده. در پایان حرف آن بیت معروف خود را می گوید که "توانا بود هرکه دانا بود" و اشاره به همین منظور می کند که دانایی در این زمینه همانست که به جهل خود اقرار کنیم. آنگاه که انسان پی به جهل خود ببرد متوجه می شود که راه درازی در پیش دارد، و آنگاه که بداند عقل او در این راه کاری از پیش نخواهد برد نیازمندی او به راهنما و رهبر (یعنی پیامبر و امام) آشکار می شود. همانطور که در بخش های بعدی توصیه می کند که "به گفتار پیغمبرت راه جوی/دل از تیرگیها به این آب شوی" و یا "گرت چشم باشد به دیگر سرای/ به نزد نبی و علی گیر جای"، "که من شهر علمم علیم درست/ درست این سخت گفت پیغمبرست".
جدای از بحث های ادبی و لغتی، بعد نیست به ابعاد توحیدی کلام بسیار زیبای این شاعر توانا هم اشاره ای بشود. با پوزش از خدمت اساتید

سیاوش مرتضوی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۳۶ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

همون طور که دوست دیگری هم گفته، اول من فکر کردم که «بیار» ساقی آن می که حال آورد، معنی درست تری داره، اما قافیه رو بهم می زنه، بعد گفتم شاید «بده» ساقی آن می که حال آورد، احتمالا درست باشه، اما آخرش متوجه شدم که همین صورت درسته و بیت اول و دوم موقول المعانی هستن. در واقع به این صورت هست: «بیا ساقی. آن می که حال آورد، کرامت فزاید، کمال آورد، به من ده که بس بی دل افتاده ام.» ایول!

سیاوش مرتضوی در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۸:۲۸ دربارهٔ حافظ » مثنوی (الا ای آهوی وحشی):

ممکنه که این نگارش درست باشه: مگر خضر مبارک پی تواند که این تن ها به آن تنها رساند.

علی رامش در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۶:۳۸ دربارهٔ رضی‌الدین آرتیمانی » ساقی‌نامه:

سلام
در مصرع
چه دنبال لعل بدخشان سوی
به نظر شوی درست است و نه سوی.

مهناز ، س در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۱:۱۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

جابر گرامی
خوشحالم که مقبول افتاد
مانا باشید

اخگر در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۴۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۶:

پیشنهاد میکنم که این غزل رو با صدای همایون شجریان گوش کنید

کمال داودوند در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۶ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۲۹۸:

بنده این رباعی رابادوستان به اشتراک
گذاشتم.
جمع این رباعی:5809

جابر در ‫۸ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۵ مهر ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۲:

مهناز س گرامی
ممنون از لطفتان،
مدتها درگیر معنی این بیت بودم،
مفهوم بیت را اکنون درک کردم
سپاس

۱
۳۶۲۸
۳۶۲۹
۳۶۳۰
۳۶۳۱
۳۶۳۲
۵۴۸۲