ای کیدی مستراح بردار
دم در کش و شاعری مکن بار
بر حدت طبعم آفرین کن
گر هجو کسی کنی چنین کن
ای ننگ تمام کفشدوزان
ضایع ز تو نام کفش دوزان
همدوش به کیر موش مرده
همرنگ به مردهٔ فسرده
با رویک سخت و قدک پست
با آن منیی که در سرت هست
مسمار سم خرت توان گفت
قفل کس استرت توان گفت
ای پیکر تو چو شیشهٔ شاش
ای شیشه شاش جسته شاباش
قارورهٔ شاش اهل سودا
طفل دو سه روزهٔ یهودا
پر گنده دماغ و گه نهادی
از کون کدام سگ فتادی
کرم گه کیستی؟ عیان کن
وز مبرز کیستی؟ بیان کن
این کرم ز معده که افتاد
این بچهٔ چار ماهه چون زاد
ای ریش تو در کمال زردی
این را ز گه که رنگ کردی؟
ای گوزک چرخی از کجایی؟
از کون کدام چارپایی؟
این زنگلک گردن خر کیست؟
این گوزک کون استر کیست؟
چالاکتر از خران شهر است
این لوله خرک تمام دهر است
این توله سگک ز ترکمانیست
در راه غریب پاسبانیست
فرزندک خرد ارده است این
یا بچهٔ موش مرده است این
ای قامت تو برابر کیر
شکل تو یکی به پیکر کیر
این هجو که هست شهرهٔ دهر
آوازه او فتاده در شهر
هجویست که همچو طوق لعنت
در گردن تست تا قیامت
این هجو که برق سینه سوزیست
داغ جگر سیاه روزیست
سخت است برای کون یاری
زان تازه شود جنون پاری
یاری چه کس است ناتمامی
زین هرزه درای بد کلامی
هر جا به سخنوری نشیند
کناس دود که فضله چیند
مزدور قراچهٔ قرشمال
حمامی پخ سگلمش ابدال
کز دسته مهتر ایشک اغلی
دستور بزرگ کوچک اغلی
جوکی سر و روی ارمنیوش
حمال مجوسیان گه کش
داماد کشیش دیر مینا
ناقوسنواز کنج ترسا
ملا گه سنده ریش شاعر
یاریست علیه تر و الغر
مویی که به فرق او عیان است
هر یک رقم هزارگان است
پیشانی تیرهرنگ یاری
کز سجدهٔ ایزد است عاری
نیمیست ز خشت آبخانه
ماندهست به روز گه نشانه
بیوجه به خلق خشم و کینش
بر گه زده صد گره جبینش
او را گرهی که بر جبین است
چون بر گه گاو نقش چین است
تا آن گرهش ز گه گشاید
ابروش گرهگشا نماید
هست آن گه گربه، نیست ابرو
افتاده بر او گره ز هر سو
یا پارهای از زغال تاغ است
یا بر سر گه پر کلاغ است
یا صورت نون نکبت است آن
یا طاق سرای محنت است آن
آن حلقهٔ چشم چرک بسته
کونیست ولی ز گه نشسته
آن نیست سواد، چیست یارب
انگورک کون کیست یا رب
ای زاغ بیا که مرد یاری
تن را به سگان سپرد باری
بیزنگله پای خویش مپسند
چشمش بکن و به پای خود بند
آن بینی بد ز روی تشبیه
چون پوزهٔ پیهسوز ِ پُر پیه
دربند در سرای کون است
تا صورت بادهٔ نگون است
آن جفت سبیل تاب داده
کز فضله بر او گره فتاده
گویی تو که عقربی ز سوراخ
آورده پی برون شدن شاخ
ریشش به در دهان مردار
چون بر لب مبرزی سیه مار
آن ریش که هست همبَرِ گه
خاک سیه است بر سر گه
زنبیل گه است آن دهان نیست
یک پاره گه است آن زبان نیست
دندان سیاه او که پیداست
در کون سگ استخوان حرباست
نی نی که درون آبخانه
ریدهست سگی سیاه دانه
هستش بن گوش ظرف زرنیخ
وآن ریش گهی به طرف زرنیخ
گوشش که بریده باد از بیخ
چون کفچه بود به روی زرنیخ
در چرت زدن سرش مه و سال
همچون سر کیر بعد از انزال
شرط است که پرسی آخر کار
پرسش ببرد به جانب دار
اینست که با سر شکسته
یا گردن خرد و دست بسته
با جامهٔ دلق میکشندش
وز دار به حلق میکشندش
انگشت ز کون به در نیاری
معلوم شود که حَکه داری
ای آمده پشت پشت بر پشت
کی حکهٔ تو رود به انگشت
کیری بطلب که از بلندی
بر دوش فلک کند کمندی
کیری که چو بر سرش نشینی
اندر ته پا سپهر بینی
کیری که اگر سری فشاند
بر سقف فلک خلل رساند
کیری که کند بروت بر باد
صد رخنه کند به سد فولاد
کیری که چو بر فلک بر آید
با صورت کهکشان سر آید
سر سخت چنان که جمله عالم
در گردن او نیاورد خم
زین کیر که میدهم نشانت
از حکه مگر دهم امانت
ای کیدی مرده رنگ چونی؟
وی کلهپز دبنگ چونی؟
هر بیت که گفتهام نشانت
مار سیهیست بهر جانت
گویی که ز شاعران شهرم
همپنجهٔ نادران دهرم
رو، رو، که بسی ز شعر دوری
از کسوت نظم و نثر دوری
تو هجو تمام شاعرانی
ننگ همه نکتهپرورانی
خود را ز سخنوران شماری
مردک تو کدام شعر داری؟
ای کیدی مستراح بردار
دم درکش و شاعری مکن بار
دوشینه به گه کشی رسیدم
بر خاک رهش فتاده دیدم
پرسیدم از او که چیست حالت
زینگونه که ساخت پایمالت
کرد از سر درد ناله بنیاد
کز یاری نادرست فریاد
شد قحط در این دیار سرگین
خوش حال نماند هیچ گه چین
هر جا که ز گه شنید بویی
از شوق کشید های و هویی
خورد از سر رغبت تمامش
آنگاه نهاد شعر نامش
گه میخورد این سخنوری نیست
این داخل شعر و شاعری نیست
گویند که مردکی چو یاری
از عقل برون ز شعر عاری
آلود به گه زبان خامه
اندود به گه تمام نامه
گه خورد و نهاد شعر نامش
میخواند به نزد خاص و عامش
طفلی به رفاقت پدر بود
کز معنیش اندکی خبر بود
زان حسن سخن چو غنچه بشکفت
خندید و نهفته با پدر گفت
کاین مردک غلتبان چه چیز است
اینها که کند بیان چه چیز است
اینست اگر ز شعر مطلوب
گوسالهٔ ماست شاعر خوب
بگذار که شاعری نه اینست
آیین سخن نه اینچنین است
از شعر تو شروه لران به
گر قطع شود ترا زبان به
در شروه اگر هزار حال است
در شعر تو یک ادا محال است
زین حسن سخن زبان بیاموز
راه و روش بیان بیاموز
بر حدت طبعم آفرین کن
گر هجو کسی کنی چنین کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به طرز طنزآمیز و انتقادی به شخصیت و سخنوری فردی بیهنر پرداخته است. شاعر به صراحت به نداشتن صلاحیت این فرد در عالم شعر و ادب اشاره کرده و او را به خاطر ناتوانیهایش مورد تمسخر قرار میدهد. در این شعر، از توهین و کنایههای تند برای نشان دادن بیارزشی و بیهنر بودن فرد استفاده شده است و اشارههایی به مسائل اجتماعی و فرهنگی نیز در آن وجود دارد. در نهایت، شاعر مخاطب را به پرهیز از ادعاهای بیاساس در زمینه شاعری تشویق میکند و بر اهمیت مهارت و دانایی در هنر سخنوری تأکید دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در گوشهای نشستهای و نمایش خود را به رخ میکشی، بهتر است که اول آنچه را که بر دوش داری بر زمین بگذاری و شاعرانه سخن نگویی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به کسی طعنه بزنیک، باید دقت کنی که این کار تو در حد تواناییهایت باشد و به نوعی با ادب و زیبایی انجام شود.
هوش مصنوعی: ای رسوایی تمام کفشدوزان، به خاطر تو نام کفشدوزی هم ناپسند شده است.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به وصلهپینهکردن و همسانسازی با چیزهای بیارزش و نامطلوب اشاره دارد. در واقع، منظور این است که در کنار چیزهای بیفایده و مرده، خود را در همان سطح قرار دادن و به نوعی غفلت کردن از ارزشهای واقعی و زنده است.
هوش مصنوعی: با چهرهای عبوس و قدی کوتاه، تو همان کسی هستی که در دلش اندیشههایی بزرگ و مهم دارد.
هوش مصنوعی: اگر قصد دارید که بیان کنید که در برابر مشکلات و موانع، تنها باِزار و وسایل خودتان میتوانید به نتیجه برسید، این به این معناست که هیچکس نمیتواند شما را از رسیدن به هدفتان بازدارد و تنها خودتان هستید که میتوانید ارزشی واقعی برای خودتان بسازید.
هوش مصنوعی: ای بدن تو مانند شیشهای است که پر از مایعات است؛ ای شیشهای که مملو از مایعات هستی، به تو تبریک میگویم!
هوش مصنوعی: ظاهراً اشاره به وضعیت یا سرنوشت یک چیز نامطلوب و بیارزش دارد که به نوعی به یک واقعیت تلخ یا ناکامی اشاره میکند. کنایه به این است که چیزی ظاهراً زیبا یا باارزش در واقعیت با چیزی کوچک و ناپسند مقایسه میشود که ارزش واقعیاش چندان قابل توجه نیست.
هوش مصنوعی: چرا اینقدر خود را بزرگ جلوه میدهی و از کجا آمدهای که اینطور خود را قابل میدانی؟
هوش مصنوعی: ای کرم، تو کیستی؟ خودت را نشان بده و بگو که از کجا آمدهای!
هوش مصنوعی: این کرم که از معده بیرون آمد، به دلیل تولد این نوزاد چهار ماهه است.
هوش مصنوعی: ای ریش تو با آن رنگ زردش، این رنگ چطور و از کجا به این حال درآمده است؟
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی کنایه و شوخی است و سوالی پرسیده میشود درباره منشاء یک موجود کوچک و خُرخُرکننده. گوینده از این موجود میپرسد که از کجا آمده و به کدام چهارپایان نسبت دارد، به این ترتیب به طور غیرمستقیم به جنبههای طنزآمیز و غیرمعمول این موجود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف و شناسایی موجوداتی با ویژگیهای خاص میپردازد و به نوعی کنایهآمیز است. در واقع، شاعر با استفاده از تصویرهایی طنزآمیز، به نقد یا شوخی با برخی افراد یا وضعیتها میپردازد. گردن خر و کون استر به تصاویری از رفتار یا حالتهای خاص اشاره دارند که ممکن است در زندگی واقعی دیده شوند. به طور کلی، شعر با لحنی خندهآور به ما میگوید که لازم است گاهی به اطراف خود نگاهی دقیقتر بیندازیم و از قالبهای رایج فراتر رویم.
هوش مصنوعی: این لوله، که به نوعی نماد زندگی و تحرک است، پرسرعتتر و چابکتر از موجودات دیگری مانند خر است. به عبارتی، این لوله به نوعی نماد کسانی است که در این دنیا برای زندگی و گذران امور خود تلاش میکنند.
هوش مصنوعی: این توله سگ کوچک از ترکمنهاست و در مسیر غریب، در حال نگهبانی است.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره دارد به این که فرزند یا موجودی که به آن اشاره شده، نشاندهنده حالتی غیرعادی یا نامطلوب است. به طور کلی میتواند به مسألهای اشاره کند که در آن چیزها به درستی و به طور طبیعی پیش نمیروند و ممکن است از نظر ارزش یا کیفیت ضعف داشته باشند.
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت فردی اشاره دارد که در قامت و شکلش ویژگیهایی خاص و منحصر به فردی وجود دارد. به عبارتی، چهره و اندام او به قدری خوشایند و دلنشین است که شبیه به یک اثر هنری و زیبا تصور میشود.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که شعری که در آن از کسی انتقاد یا عیبجویی میشود، به قدری معروف و شناخته شده است که نامش در تمامی شهرها به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: این یک انتقاد شدید است که مانند گردنبند لعنتی به دوش تو خواهد ماند و تا ابد در زندگیات تاثیر خواهد گذاشت.
هوش مصنوعی: این هجو، مانند یک آتش در سینه میسوزد و نشانهای از درد و رنج عمیق در دل است که به یاد روزهای تلخ گذشته بوجود آمده.
هوش مصنوعی: سخت است که برای موجودی جدید، دوستی پیدا شود که به جنونش دامن بزند.
هوش مصنوعی: یاریت را چه کسی میداند که در این گفتوگوهای بیمعنا و ناامیدکننده غرق شدهای؟
هوش مصنوعی: هر جا که کسی با هنر و زیبایی سخن میگوید، مثل کسی است که زبالهای را به خوبی جمعآوری میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به نظر میرسد به توصیف شخصی با ویژگیهای خاص و شاید منفی اشاره دارد. به طور کلی، به نوعی از افراد یا مصالحی اشاره دارد که ممکن است برای دیگران کار میکنند و در عین حال، ویژگیهای خاصی دارند که آنها را متمایز میکند. در این متن، کلماتی مانند "مزدور" و "حمامی" نشاندهنده وابستگی به گروهی خاص یا نقشی در جامعه هستند. تمام این عناصر ممکن است به نوعی به انتقاد از این افراد یا موضوعات مرتبط با آنها اشاره داشته باشند.
هوش مصنوعی: از میان دسته بزرگترها، کسی که در رأس است، برتر از دیگران میباشد، حتی اگر دیگران کوچکتر باشند.
هوش مصنوعی: دوست یا یاری با چهرهای زیبا و جذاب که کارش حمل و نقل بار است، میگوید که گاهی با دیگران که به نوعی با آیینهای مجوسها مرتبط هستند، در ارتباط است.
هوش مصنوعی: داماد روحانی در گوشهای از کلیسا به نوازندگی ناقوس مشغول است.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی بیان شده است که ملا، که به معنای معلم یا عالم دینی است، با ریش خود در خدمت شاعری است که به کمک او آمده است تا به جنگ با ناملایمات و مشکلات بپردازد. این تصویر به همبستگی و همکاری میان افراد مختلف اشاره دارد.
هوش مصنوعی: مویی که بر بالای سر او نمایان است، به تنهایی هزاران شکل و نوع دارد.
هوش مصنوعی: پیشانی تیره رنگ یاری که از سجده و عبادت خداوند خالی است.
هوش مصنوعی: نیمی از خشتهای آبانبار، در روز روشن باقی مانده است.
هوش مصنوعی: به خاطر هیچ دلی، او خشم و کینهای را بر مردم وارد کرده و نشان میدهد که بر پیشانیاش مشکلات و تنشهای زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: این شخص دارای نشانهای بر پیشانی است که به اندازهی نقش و نگارهای روی پوزهی گاو، بارز و مشخص است.
هوش مصنوعی: تا وقتی که ابرویش را باز کند، گرههای زندگیاش را نیز باز خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در زمانهایی خاص، وقتی که مشکل یا مانعی وجود ندارد، همه چیز به خوبی پیش میرود و هیچ گونه گرفتاری یا پیچیدگی در کارها مشاهده نمیشود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یا قسمتی از زغال سوخته بر روی زمین است، یا جایی است که پرندگان سیاه در آنجا نشستهاند. به نوعی میتوان گفت که ما در اینجا با حالتی نامشخص و دو گزینه مواجهایم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یا شکل اصلی موضوعی از نظر ناخوشایندی و بدبختی است، یا نمادی از درد و رنجی که بر ما میگذرد. در واقع، این عبارت به دو جنبه منفی و تلخ زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف دایرهای از چشم اشاره دارد که به نظر میرسد به دلیل نشستن بر روی غباری، رنگی تیره و کثیف پیدا کردهاست. این حالت میتواند نشانهای از غفلت یا عدم توجه به خود باشد.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به جستجوی هویت و حقیقت میپردازد. شاعر در پرسشی عمیق از خداوند میخواهد تا او را در فهم چیزی که در زندگیاش رخ میدهد، یاری کند. شاعر به وجود و مفهوم خاصی اشاره دارد و از خداوند خواسته میشود تا به او روشنایی بخشد و حقیقت را نمایان سازد. احساسات و جستجوی دانایی در این ابیات به خوبی حس میشود.
هوش مصنوعی: ای زاغ، بیا و ببین که مردی برای یاری، بدنش را به سگان سپرده است.
هوش مصنوعی: بهتر است که به زنگولهای که شائبه یا نشانهای از نفاق دارد، وابسته نشوید. به خودتان و پای خودتان تکیه کنید و از نگاه به دیگران پرهیز کنید.
هوش مصنوعی: آن را که میبینی، به خاطر شباهتش، چون پوزهای است که پر از چربی است و بد به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در این دنیا و زندگی، ما درگیر و وابسته به چیزهایی هستیم که در حالت فانی و ناپایدار قرار دارند. زمانی که زندگی و زیباییها به شکلی بیثبات و ناپایدار هستند، ما نیز در محدودیتها و قیدهای آنها به سر میبریم.
هوش مصنوعی: آن سبیلهای زیبا و خوش حالت که به خاطر کثیفی در فضله به هم گره خوردهاند.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد تو همانند عقرب هستی که از سوراخش خارج شده و در حال نشان دادن نیش خود به دنیا است.
هوش مصنوعی: ریشهاش را در دهان جسد بگذار، مانند ماری سیاه که بر لبان مرده نشسته است.
هوش مصنوعی: آن ریشی که بر روی سر است، در حقیقت بخشی از خاک سیاه است که به آن نسبت داده میشود.
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که دهان مانند زنبیلی پر از گفتار و ارتباطات است، اما گاهی سکوت و زبان بسته است. به این معنا که در بعضی مواقع، شرایط یا احساسات باعث میشوند که انسان نتواند یا نخواهد سخن بگوید.
هوش مصنوعی: دندانهای سیاه او که از دور پیداست، مانند استخوانی است که در نیروی جنگ (حرب) قرار دارد.
هوش مصنوعی: یک سگ سیاه دانه درون آبخانه ادرار کرده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به وجود درختی اشاره شده که در آن میوه یا طعمی خاص وجود دارد و فردی هم با ریشی خاص در نزدیکی آن قرار دارد. به نوعی نشاندهندهای از زیبایی و ویژگیهای خاص است که در طبیعت و اطراف ما وجود دارد.
هوش مصنوعی: گوش او که مانند کفچه از ریشه بریده شده، به سمت زرنیخ است.
هوش مصنوعی: در حالت خواب و بیخبری، سرش به گونهای سرد و گنگ است که شبیه حالتی است بعد از یک تجربهای خاص.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به حقیقت و پاسخ نهایی برسید، باید در مورد مسائل مهم سوالاتی مطرح کنی و در پی آنها بروی.
هوش مصنوعی: این نشاندهنده این است که با وضعیت نامناسب و آسیبدیده، و با محدودیتهایی که دارم، مواجه هستم.
هوش مصنوعی: او را با لباس رنج و فقر به زنجیر میکشند و به دار میآویزند.
هوش مصنوعی: اگر انگشت خود را از جای حساسی بیرون نکشی، مشخص میشود که چه چیز درون آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که همیشه بر سر مردم میآیی و بر آنها سلطه داری، آیا لاحق تو به آسانی در دستانت قرار میگیرد؟
هوش مصنوعی: به دنبال قدرتی باش که بتواند از آسمانها آویزان شود و بر دوش آسمان تأثیرگذار باشد.
هوش مصنوعی: اگر بر قلهی یک کوه بنشینی، میتوانی وسعت آسمان را زیر پا ببینی.
هوش مصنوعی: سری که اگر به سقف آسمان فشار بیاورد، به آن آسیب میزند.
هوش مصنوعی: قدرتی که میتواند دلی را بشکافد، حتی از سختترین موانع نیز عبور میکند.
هوش مصنوعی: ستارهای که در آسمان میدرخشد، با زیباییاش مانند کهکشان جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: از استقامت و قوی بودن او به گونهای است که هیچ کسی نمیتواند او را تحت فشار قرار دهد یا کنترل کند.
هوش مصنوعی: من از این چیزی که به تو نشان میدهم، تنها به عنوان امانت به تو میدهم.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حالت و وضعیت شخصی میپردازد. در آن، از فردی پرسیده میشود که چه ویژگی و رنگی دارد و به نوعی از او خواسته میشود تا خود را معرفی کند. سوالات به گونهای مطرح شده که نشاندهنده کنجکاوی و ایستایی در مورد اوست. یکی از سوالات به شغل یا حرفه شخص اشاره دارد که به نوعی میتواند به ویژگیهای او وابسته باشد. در کل، شاعر به دنبال شناسایی و شناخت بیشتری از فرد مورد نظر است.
هوش مصنوعی: هر شعری که نوشتهام، نشانهای است از عشق و محبت، مثل یک مار سیاه که در دل تو جا دارد و برای جان تو اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که من همتراز با بهترین و نادرترین شاعران زمان خود هستم.
هوش مصنوعی: برو و از شعر دوری کن، زیرا در این کار نخواهی توانست به زیبایی نظم و نثر دست یابی.
هوش مصنوعی: تو تمام شاعران را به تمسخر گرفتهای و برای نکتهسنجان، ننگ و عیب به حساب میآیی.
هوش مصنوعی: خودت را جزو سخنوران حساب نکن، چون هیچ شعری از تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که به میگساری مشغولی، بیخیال شو و شاعر نشو.
هوش مصنوعی: دیشب به مکانی رفتم و در راه او، بر روی زمین او را در حال افتاده دیدم.
هوش مصنوعی: از او پرسیدم که چه حالتی داری که اینقدر زیر پا افتادهای؟
هوش مصنوعی: به خاطر درد و رنجی که دارد، از عمق دل فریاد میزند، زیرا دوستی نادرست او را به این حال و روز انداخته است.
هوش مصنوعی: در این سرزمین کمبود فراوانی حاکم شده و حال خوب هیچکس باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: هر جا که بویی از شوق به مشامش میرسد، احساساتی از شادی و سرور در او برمیخیزد و به تلاطم میآید.
هوش مصنوعی: با اشتیاق تمام آن را نوشید و سپس نامش را شعر گذاشت.
هوش مصنوعی: گاهی پیش میآید که بعضی از افراد با سخنوری و ادعاهای خود، از اصول واقعی شعر و شاعری فاصله میگیرند و این نوع سخن گفتن در قالب شعر نمیگنجد.
هوش مصنوعی: میگویند که مردی که در کمک به دیگران از عقل خود بهره نگیرد، از شعر و ادبیات بیبهره است.
هوش مصنوعی: زبان و قلم گاهی به چیزهای ناپسند آلوده میشوند و این میتواند تمامی نوشتهها و سخنها را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات شعر به خوبی مطرح میشود و نامش در میان مردم خاص و عام بر سر زبانها میافتد.
هوش مصنوعی: کودکی بود که به دوستی پدرش افتخار میکرد، اما از مفهوم این دوستی چندان آگاهی نداشت.
هوش مصنوعی: از آن زیبایی کلام، مانند غنچهای که شکفته میشود، خندید و به طور پنهانی با پدرش صحبت کرد.
هوش مصنوعی: این شخصی که در حال غلتیدن است، چه چیزی را بیان میکند و منظورش چیست؟
هوش مصنوعی: اگر سخن زیبا و دلنشینی که میسراییم، تنها به خاطر خوشایند گوسالهمان است، پس شاعر خوبی هستیم.
هوش مصنوعی: اجازه بده که شاعری به این شکل نیست؛ اینطور سخن گفتن، روش صحیحی نیست.
هوش مصنوعی: اگر سخن تو قطع شود، شاعران و نوازندگان لرا شاخهای از درخت شعر را از دست میدهند.
هوش مصنوعی: در شعر تو، به اندازهی هزار حالت که در شروه وجود دارد، هیچ نوع نمایشی غیرممکن نیست.
هوش مصنوعی: از زیباییهای این سخن بیاموز و طرز بیان کردن را یاد بگیر.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی کسی را به طعنه بگیری، ابتدا به تمجید و ستایش خودت بپرداز تا نشان دهی که چه اندازه قابلیت و استعداد داری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.